شعر

رنج ۲ – شعری از رضا اکوانیان
از من میخواهند شعرهایی فریبنده بگویم و نمیدانند کسی که در رنج استخوان ترکانده زبان که باز کند جوانه را بر شاخه میخشکاند. از من میخواهند در شعرهایم از قطار و معشوقههای رفته بگویم از عاشقهای جر خوردهای که بر نیمکتی در ایستگاه نشستهاند؛ اینها را با چشمهایشان میخواهند؛ میپذیرم که از این جماعت، […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
ماشینی برای کشتن – شعری از رضا اکوانیان
رودخانهای وحشی جنگلی رقصان، در باد آبشاری پردرد، در کوه؛ به تماشای چه ایستادهاید! بازی کودکانهایست مرگ! بیا که برگردی جان دادن انسان آنقدر هم تماشا ندارد. این آبشار و رودخانه با صدای در گلویِ مادران فرزند مرده وحشی شدهاند. میرقصند در باد؛ با درختانِ جنگل، برای تشییعِ ریشههای خشکشده […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
سرود دخمههای زنجیر – شعری از حجت بداغی
حلول کرد هلال ابروی تو در طاق قامتم من به حافظ گفتم دیوانگی نکن مرد ما پیرتر از حمقیم گفت آن یار کزو گشت سر دار… حق بود حمق نبود پنجره پاشید آفتاب را به خورشید در خودش را باز کرد به دیدار زمان به سرعت نور در گلدان تاخت درخت کوچک سُمٌ بکم دار […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
از دهقان بترس – شعری از مهرگان نامآور
رویات به سمت داغ خانه جایی که غذا میسوزد است؟ آیا دو لبهای و محزون؟ چشمانت را ببند قطرات در لانه میافتد موریانه در اشتهای تو خواب است اگر بمیری عنصر حیاتی وحشی ادامهی مسیر مورچههایی به بهشت خصوصن قلبات که تنبل و چاق است و زیاد میخوابد تیز کردهای به نبودن که رنگ […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
خواب رفتگی از گلو – شعری از محمد مهدی پور
این که با مشت از قرص بخوابم بلند شوم از قرص نخوابم این که فرو کنم از دهن دست بخوانم بایستم از دست و حجم لگن سفت کنم که نخوابم از هر چه خوابیدن فرار و از خواب بخوابم این که از وسط بلند شوم بلند کرده ام را نشان دهم و انگشت باز کنم […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
بهار – شعری از رضا اکوانیان
باید از کدام کوچه عبور کنیم که سبز بهار را ببینیم و خون سرخ خوشبختی بر پیادهرو جا نماند! اینکه سال از پی سال بگذرد خبر آمدن سال تازه برایت اتفاق تازهای نباشد و آنجا که باید، نشانی شادی را فراموش کنی و رنگ خوشبختی را که یک روز دستت را گرفت، با خود به […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
چند پلان ضبط نشده از سکانس طولانی پنجاه و هفت – شعری از فرامرز سهدهی
شکوفههای اسفند ماه سیب زرد آلو عرقخوریهای فروردین کوچه باغهای منصوریه و سال سالی که ملخ نبود گرسنگی بود تشنگی نام دیگر آزادی عدالت من مست بودم چه کسی تو را به خانه می برد عمو عباس دلفریب نشسته بر لب جوی به سلامتی من به ماهیهای شهید ساک اش فکر میکرد در بیست و […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
توسط:
مدیر
همچون نوزادی در گورواره – شعری از سابیر هاکا
زمین میچرخد تا مردگاناش را هضم کند و گورها به رویمان خمیازه میکشند وحشت من چیزی فراتر از مردن است اینکه خاک همه را به یک شیوه در بر میگیرد و ناپاکی هیچ انسانی خاک را آلوده نمیکند ▀ زیر پایم زمین دهان باز میکند زیر پایم گورستانیست از استخوانها استخوانهایی که روزی یکدیگر را […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
شانزده سال بعد – شعری از رضا اکوانیان
پاییز قاصد زردپوش بی حضور زنان سرزمینم غمانگیزترین زرد سال است. نسرین میگوید: اگر هنوز، درختان حیاط همسایه سبز بودند همین روزها چهل ساله میشدند به انتظار بهار تن به آب میدادند و تن در آب میشستند. نرگس، سراغ کودکانش را میگیرد و میپرسد: کودکانم چند سالهاند؟ نمیتواند بخندد و با لبخند میپرسد: شانزده سالِ […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
اسب و ماه کبود – شعری از مظاهر شهامت
کسی اسب را از کلمات پنهان دزدیده درست در لحظهای که پرستار نهچندان جوان بیهوشیِ بیمار نخست خود را لب نزده در طبقات بیشمار بیمارستان از یاد میبرد هنوز شیهه در لابهلای برگهای تاریکی میپیچد هنوز روایت سم روی آسفالت خیابان تکرار میشود هنوز ماه روی پیشانیام افتاده است هنوز … بیا کمی دستهایت را […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
خطوط گوناگون – شعری از رضا اکوانیان
زندگی خودش را، اشکال گوناگون خودش را، به من تعارف میکند؛ به من که وُسعم نمیرسد کمی بخندم عشق برایم گران تمام میشود و خطوط چهرهی سعادت را از خاطر بردهام. از من میخواهند خطوط را از یاد ببرم. بسیارند؛ خطوطی که از برابرت میگذرند بسیارند؛ خطوطی که از میان تو میگذرند و […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
