شعر

شعر: خط تولید/علی عرفانی
رفیقم این یک متد اسنایپریست متد ِ تک تیراندازها گلنگدن را که میکشند هدفِ اولی را که زوم میکنند دست روی ماشه که میبرند فشار که میدهند آن تیر نیست که به سمتِ مسابقهی هر کس بیشتر زد مدال بزرگتری میگیردشان پرتاب میکند آن مکر بزرگ است که شلیک میشود رفیقم تیر را به زانوی […]...
ادامه مطلب
توسط:
علی عرفانی
شعر: ترین سیاه/ارسلان چلبی
چرا اینگونه به خشم من را در اطاقی سرشار از لحظه های ملال آور به دار آویخته اند؟ اما دیوارها به امید پرنده ای سینه های خود را دریده اند که شاید پرواز را وحشتی چنانش نبود، همه ما می دانستیم پشت همه دیوارها انسان موجود است و قطعاتی از اندوه اندوه آنهایی که آواره […]...
ادامه مطلب
توسط:
ارسلان چلبی
خاکستر خون – شعری از روناک فرجی
پاهای ایستادهات، عمیقِ بیخیالی ماست، و دورِ زاویهی لبانت، دلمههای خون مگر چقدر از این زمستان مانده، که این جماعت پریدهدل، خواب بهار میبینند؟ و از ما چه مانده، جز دست به دست کردن انفرادیهایمان؟ از ما که از پشت وهمهای متصل به عقل افتادیم، و دیگر نمیدانیم مجمع تشخیص مصلحت عقلمان در کجای دنیا […]...
ادامه مطلب
توسط:
روناک فرجی
مادر – شعری از رضا اکوانیان
زنی که دوازده شکم زایید دم برنیاورد و دوام آورد زندگی را که ارثیهی خوبی نصیباش کرد؛ بیماریهای زیادی که بیدلیل دوستش دارند، گاهبهگاه او را به بیمارستان میکشند. زنی که خود را پنهان میکند از تمامی جهات و خود را حبس میشود در اتاق؛ بیصدا گریه میشود زیر بال مینایش با درد مدام و […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
جنون های ادواری – شعری از محمد مهدی پور
برای اسماعیل و نیشکرهای تلخ جنوب اسماعیل باتوم ها مسالمت آمیز نمی دانند وقتی که گوشت شکل خودش را جمع کند و هوا توی گوش های از خون رفته لانه کند جنون های ادواری با دست های مکرر در گرفتن در بریدن هوا را پس خواهند زد چنان وحشی چنان سنگین که حضور مشت صدباره […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
تیغ ها – شعری از کورش کرم پور
یکی از دلایل این شعر چیزی است که در آن گوشهی خیابان میبینم به من حق ندادند که اگر این آدمهایی که در این خیابانها میآیند و میروند، تیغ نیستند پس من چرا تکه تکه به خانه بر میگردم؟ بخصوص این طبیب که هر چه نور میاندازد توی گلویم تیغهایی را که خوردهام را نمیبیند […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
اوین – شعری از محمدرضا حاج رستمبگلو
اوین یک در به دیوار و دری رو به درک دارداوین رو به زمین صدها درِ دلخوش کُنَک دارد اوین دیو و اوین دار و اوین دیوار در دیوارچنان بُرجی که پا در چاه و گیسو در فلک دارد اوین از تنگنای درّه میشلّاقد از بُغضیکه بین مرگ و هستی لحظههای دو به شک دارد […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
کوی دانشگاه – شعری از فاطمه اختصاری
قصه را از کجا شروع کنم!؟ از شب ِ زخم ِ “کوی دانشگاه” یا جلوتر -“لالا… لالا… ساکت!” شب ِ تک تیرهای توی “جناح” یا عقب تر، دو دست قفل شده -“قفل کردم در ِ اتاقت را، دست ِلولو نمی رسد این جا!” ایستاده جلوی بند ِسپاه یا عقب تر، عقب تر از […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
صلح – شعری از ژاکان باران ملکشاهی
سرفه های مدام گلویی چرکین خلطی خون آلود حال و هوای این روزهای زمین… زمین؛ این حریص پیر نق نقو که رودبارهایش شیرابه خون خانه هایش زندان، زندان هایش سلول سلول ها سردابه هایی نمور قانونش جنگل، جنگل هایش چوبه های دار حاکمان پنهان پشت نقاب آزادی برافراشته اند پرچم های صلح بر […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
امشب هرچه باران ببارد برای من است – شعری از سابیر هاکا
چه وحشتی ست در انجماد لحظه هایی که خیره می ماند انسانی در انسانی دیگر انگار چشم ها بیاد می آورند یکدیگر را من خدا را خواب دیدم مَردُم لحظه ای که قلبم زیر آسمانِ بلند تنها بود اگر دستم را می گرفت همه چیز تمام بود اما چنان که آدمی بار دیگر از جایگاه […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
زمستان – شعری از سید مهدی موسوی
ظلم اینان می رود… نوبت به آنان می رسد بعد پایان زمستان هم زمستان می رسد «سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت» نیست، اما گاه گاهی تکه ای نان می رسد! «کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی» سیل، بعد از عشقبازی زیر باران می رسد! […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
مسیر خون – شعری از علیرضا عباسی
عصب های خیره به اندوه به تاریکی که راه می رود می آید و از مسیر مردمکم می ریزد مردم را در مسیر خون. فقط یک زندگی نیست که می میرد ناگهانی فقط یک مرگ اتفاقی نیست چه قدر خونِ به خیابان رسیده خیابانِ منتهی به من که بند آمده چقدر گاهی ناله ای خفیف […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر