خاکستر خون – شعری از روناک فرجی
پاهای ایستادهات،
عمیقِ بیخیالی ماست،
و دورِ زاویهی لبانت، دلمههای خون
مگر چقدر از این زمستان مانده،
که این جماعت پریدهدل، خواب بهار میبینند؟
و از ما چه مانده،
جز دست به دست کردن انفرادیهایمان؟
از ما که از پشت وهمهای متصل
به عقل افتادیم،
و دیگر نمیدانیم مجمع تشخیص مصلحت عقلمان در کجای دنیا فرود اضطراری خواهد داشت…
– آه خانم،
دور زخمهایت چه میکشی؟
– پارچه سفید صلح را آقا …
روناک فرجی
دسامبر 22, 2019
خاکستر خون خط صلح روناک فرجی شعر شماره 103 ماهنامه خط صلح