اخرین به روز رسانی:

اکتبر ۲۴, ۲۰۲۴

نگاهی کوتاه به تاریخچه‌ی نازیسم در ایران/ رضا نجفی

تذکاری کوچک

همزمانی تصادفی اما معنادار، یا به قول کارل گوستاو یونگ، تواردی جالب توجهی است که، زمان نگارش این مطلب مقارن شده با نهم نوامبر که سالروز رخداد “کریستال ناخت” یا همان  شب شیشه‌های شکسته است. در چنین روزی به سال 1938 در آلمان، نازی‌ها در قالب گرو‌ه‌های فشار و به اصطلاح لباس شخصی‌ها و البته با پشتیبانی پلیس و نیروهای دولتی، شبانه به منازل و محل کسب و کار یهودیان حمله بردند و ضمن ضرب و جرح آنان، به غارت اموال و تخریب مکان زندگی و کسب کار ایشان پرداختند. در یک شب 7500 محل کسب، 1400 کنیسا و نیایشگاه و بی‌شمار منزل و مکان زندگی غارت و تخریب شد؛ بنا به قولی 1300 نفر کشته و افراد فراوانی  نیز بازداشت شدند. این رخداد آغازی بود بر روند کشتار سیستماتیک یهودیان در اروپا که هولوکاست نام گرفت. از این رو نهم نوامبر را روز جهانی مقابله با سامی ستیزی و فاشیسم اعلام کرده‌اند. از این توارد سود می‌جویم و این نوشته را که نگاهی است به تاریخچه‌ی نازیسم در ایران، به قربانیان این رخداد تقدیم می‌کنم.


پیشینه‌ی آلمان دوستی ایرانیان

هنوز فراوان یافت می‌شوند ایرانیان ساده لوحی که تبلیغات نازی‌ها درباره‌ی ریشه‌ی مشترک آریایی ایرانیان و آلمانی‌ها و از این رو جایگاه ویژه‌ی ما نزد ایشان را باور دارند و گمان می‌برند، اگر هیتلر در جنگ جهانی دوم برنده می‌بود، او پایتخت این کشور آریایی را به پاریسی دیگر بدل می‌ساخت. همین طمع خام کافی است که برای این گروه ساده اندیش، دریغ و افسوسی فراهم آید به سبب شکست نازیسم در جریان جنگ جهانی دوم و این حسرت که ای کاش آلمانی‌ها برنده‌ی جنگ می بودند و از این نمد کلاهی نیز به ما می‌رسید.

به هر رو جذابیت آلمان برای دست کم شمار قابل توجهی از ایرانیان، پس از ظهور نازیسم به اوج خود رسید اما در ایران حتی پیش از آن نیز گروهی از روشنفکران بودند که در برابر استعمار روس و انگلیس چشم امید به برخی قدرت‌های دیگر مانند آلمان (و بعدها به امریکا) دوخته بودند و آن را در این میان هم‌چون “نیروی سوم” می‌دیدند که می‌توان علیه استعمار روس و انگلیس به آن متوسل شد. برای نمونه نویسندگان نشریه‌ی کاوه مانند تقی زاده، محمد قزوینی، جمال‌زاده، حسین کاظم‌زاده ایرانشهر و غیره از این دسته بودند. گفتنی است نشریه‌ی کاوه در طول دوره‌ی نخستین جنگ جهانی در برلین منتشر می‌شد و خط و مشی آن بیش‌تر هواداری از آلمان و نیروهای متحدین علیه دشمنان آن به ویژه انگلستان و روسیه بود. هزینه‌های این نشریه همواره بر عهده‌ی دولت آلمان بود که به صورت یارانه‌ای سیاسی و فرهنگی پرداخت می‌شد.

از این رو می‌توان دریافت که تبلیغات و سیاست جلب توجه ایرانیان به آلمان نیز پیش از نازی‌ها و شعارهای آریایی گرای شان وجود داشته است. این سیاست از زمان تشکیل دولت قیصری در آلمان و در تلاش برای رقابت با دیگر قدرت‌های اروپایی آغاز شده بود.

با وحدت آلمان و ظهور امپراتوری جدیدش، این کشور به زودی در رقابت با قدرت‌های بزرگ اروپا، به ویژه بریتانیا قرار گرفت. قیصر آلمان بر باور بود که بهترین راه تضعیف امپراتوری بریتانیا، مشغول کردن آن در منازعات استعماری است. ویلهلم دوم، این سودا را داشت که کشورهای اسلامی در برابر استعمار بریتانیا قیام کنند، تا این رقیب چنان گرفتار این قیام‌ها شود که نتواند مزاحمتی برای آلمان پدید آورد. او در تعقیب این اندیشه به خاورمیانه سفر کرد و اعلام داشت: ” به ۳۰۰ میلیون مسلمان جهان اطمینان می‌دهم که قیصر آلمان برای همیشه دوست پیروان محمد خواهد بود.”

ویلهلم دوم که به کارآیی سلاح مذهب علیه رقبای خود پی برده بود، مسلمانان مستعمرات بریتانیا و فرانسه را به “جهاد اسلامی علیه کفار” تشویق کرد. او به سال ۱۸۹۸ در پیامی به دل‌جویی از “امت غیور اسلام” پرداخت و در دمشق به زیارت آرامگاه صلاح‌الدین ایوبی، سردار بزرگ اسلام در مبارزه با اروپاییان، رفت و از جهاد او علیه مهاجمان کافر ستایش کرد. هم‌چنین او در آستانه‌ی نخستین جنگ جهانی به سلطان عثمانی پیشنهاد داد که حکم جهاد جهان اسلام علیه کفار (بریتانیا) صادر شود. برخی علمای شیعه نیز از این دعوت به جهاد، استقبال کردند. آنان قیصر آلمان را “ناجی اسلام” خواندند و به او “حاجی ویلهلم محمد” لقب دادند. بسیاری از مسلمانان صادقانه باور داشند که خداوند ویلهلم را برای رهایی اسلام از دست کفار روس و انگلیس فرستاده است.

با بروز نخستین جنگ جهانی، همان‌گونه که بعدها به هنگام دومین جنگ جهانی نیز رخ داد، بسیاری از ایرانیان آرزو می‌کردند که آلمان و متحدانش در جنگ پیروز شوند تا ایران از سلطه‌ی بیگانگان نجات یابد، آرزویی که البته در پی شکست آلمان در جنگ ناکام ماند اما به هم‌دلی با شکست خورده، بیش‌تر دامن زد.

imagesاز آلمان دوستی تا نازی گرایی میان ایرانیان

شکست آلمان در نخستین جنگ جهانی، احساس خوارشدگی آلمانی‌ها برای این شکست و به‌ویژه زیاده‌روی قدرت‌های برنده در جنگ در خوارشماری آلمانی‌ها و تحمیل غرامت‌های سنگین بر این کشور، از جمله ریشه‌های برآمدن نازیسم در آلمان شمرده می‌شود. هیتلر با شعارهای میهن پرستانه و وعده‌ی احیای قدرت و عظمت آلمان موفق شد از احساسات جریحه‌دار شده‌ی آلمانی‌ها برای رسیدن به قدرت بهره‌برداری کند. خستگی مردم از اوضاع نابه‌سامان اقتصادی و نیز بحران‌ها و آشفتگی‌ها و عدم امنیت اجتماعی در گرایش آلمانی‌ها به هیتلر کارگر افتاد.

جالب این‌که در چنین دورانی همانندی‌هایی نیز در علل توفیق رضا شاه در ایران به چشم می‌خورد. رضا شاه نیز با تکیه به اندیشه‌ی ایران باستان گرایی، تلاش برای رهایی از سلطه‌ی انگلستان و روسیه، مدرن سازی کشور و بیرون آوردن کشور از هرج و مرج‌ها و اوضاع آشفته‌ی اجتماعی نزد بخش‌هایی از روشنفکران و مردم با اقبال روبه‌رو شد. این رضا شاه بود که کوشید در داخل کشور و نیز در جهان، واژه‌ی ایران را جایگزین واژه‌ی پارس (پرشین و پرزین در زبان‌های اروپایی) کند تا از این طریق به  اصل و نسب آریایی این کشور و هم‌خوانوادگی‌اش با آرییان اروپا تاکید گذاشته باشد. جای شگفتی ندارد که رضا شاه نیز در کوشش برای  کوتاه کردن دست روسیه و انگلستان در امور ایران، به آلمان نازی به چشم متحد بنگرد؛ به‌ویژه آن‌که نازی‌ها نیز با علاقه‌ی وافری می‌کوشیدند با پیشنهادها و وعده‌هایی جذاب در ایران صاحب نفوذ شوند. آنان طرح‌هایی متعدد و متنوع برای نفوذ در جهان اسلام، به‌ویژه خاورمیانه، به منظور رقابت با بریتانیا تهیه کرده بودند. نازی‌ها به یاری شرق شناسان و اسلام شناسان آلمانی و نیز دستگاه‌های تبلیغاتی خود کوشیدند، علاقه‌ی کشورهای اسلامی را با شعارهای ضد انگلیسی، به آلمان جلب کنند. در پیگیری این سیاست کلی، ایران به سبب منابع نفتی و موقعیت استراتژیک‌اش بر اساس نظریه‌های ژئوپولیتیکی، هم‌چون پلی برای چیرگی بر منطقه و خلیج فارس شمرده می‌شد؛ اندیشه‌ای که متفقین نیز پس از بروز جنگ با اشغال ایران تاییدش کردند. به هر رو دستگاه تبلیغاتی آلمان نازی و از جمله بخش فارسی رادیو برلین تبلیغ می‌کردند که ایرانی‌ها و آلمانی‌ها هر دو آریایی و از یک نژاد هستند و باید با هم علیه دشمنان مشترک خود متحد شوند.

از جمله یکی از رشوه‌هایی که دولت نازی برای جلب حمایت رضا شاه به او داد، مستثنائ شمردن “ایرانیان به سان آریایی‌های پاک و پالوده از قوانین نژادی نورمبرگ” بود. ابلاغ این مصوبه موجب شد، بعدها در دوره‌ی جنگ جهانی دوم شمار فراوانی از یهودیان در اروپا به یاری کارمندان سفارتخانه‌های ایران در این قاره، گذرنامه‌ی ایرانی دریافت کنند و از مرگ رهایی یابند. در برخی موارد این یاری‌ها در ازای دریافت پول و گاهی نیز صرفاً بر اساس انسان دوستی برخی از دیپلمات‌های ایرانی صورت گرفت. اما سوگمندانه به استثنای موارد اندکی مانند سریالی تلویزیونی در ایران، به نام “مدار صفر درجه”، یا اشاره‌ای کوتاه از عباس میلانی در کتابش “نگاهی به شاه” کمتر کسی درباره‌ی این پرده از تاریخ مدارای ایرانیان با یهودیان سخن گفته و از شیندلرهای ایرانی ستایش کرده است.

کوشش‌های نازی‌ها برای جلب حمایت ایرانیان با استقبال گروه‌هایی از روشنفکران و مردمان عادی ایرانی روبه‌رو شد. اگر نشریه‌ی کاوه در نخستین دوره‌ی انتشارش گرایش‌های آلمان دوستانه از خود نشان داد، این مجله‌ی ایران باستان بود که به شکلی افراطی‌تر در دوره‌ی نازی‌ها به این امر پرداخت. این نشریه که کمابیش با روی کار آمدن نازی‌ها(به سال 1933) آغاز به انتشار کرد، رفته رفته بیش از پیش رنگ و بوی نژادپرستانه و نازیستی به خود گرفت و به دفاع از نظریه‌های نازی‌ها پرداخت. هر چند این نشریه تنها یک سال منتشر شد اما، توانست گفتمان نژادپرستانه را رواج دهد و استحکام بخشد. پس از جنگ جهانی دوم نیز، دوباره نشریه‌ی ایران باستان منتشر شد. از سوی دیگر نازی گرایی در میان مردمان عامی ایران حتی شدت و حدت بیش‌تری داشت. باورهای عجیب و غریب و گاه حتی خرافه آمیزی که برخی از عوام ایرانی درباره‌ی نازیسم و شخص هیتلر داشتند، بیش‌تر به لطیفه و شوخی می‌ماند و افراد عاقل به دشواری بتوانند باور کنند که این لطیفه‌ها به‌راستی واقعیت داشته‌اند. اما سوگمندانه و شوربختانه باید اعتراف کرد که این فقر اندیشه و فرهنگ در آن برهه از تاریخ ایران واقعیت داشت و خود این امر نشان می‌دهد، فاشیسم در چه فضا و با چه مصالحی می‌تواند رشد کند. برخی از عوام به جد می‌گفتند ژرمن‌ها (آلمانی‌ها) اصل و تباری ایرانی دارند و در گذشته‌ای دور از کرمان به آلمان کوچیده‌اند و نام ژرمن تغییر تلفظ همان کرمان است! برخی هم اصل و نصب هیتلر را از لرستان ایران می‌دانستند و می‌گفتند “هیتلر” در واقع همان “هیت لُر” بوده است.

به تازگی کتاب جدیدی به نام آلمانی‌ها و ایران به نوشته‌ی ‌ماتیاس کونتزل در برلین منتشر شده که اشاره‌های جالبی درباره‌ی موضوع سخن ما دارد.(1) نویسنده‌ی این کتاب سند می‌آورد که برخی از روحانیون در قم، هیتلر را از اخلاف پیامبر اسلام دانستند و دسته‌ای از علما تا آن‌جا پیش رفتند که گفتند هیتلر همان “امام زمان” است که برای احیای دین محمد ظهور کرده  است.

سند جالب دیگر گزارشی است که اروین اتل، سفیر آلمان در تهران، در فوریه‌ی ۱۹۴۱ به مقامات برلین فرستاده است. او می نویسد: “سفارت ما از چند ماه پیش از منابع گوناگون مطلع شده است که برخی از ملایان در سراسر کشور بالای منبر از پدیده‌ای تازه سخن می‌گویند؛ دال بر این که خداوند امام زمان را در هیئت آدولف هیتلر به زمین فرستاده است. در سراسر کشور، و بدون هیچ دخالتی از جانب سفارتخانه‌ی ما، شایع شده است که پیشوای آلمان برای نجات این کشور آمده است… در تهران یک ناشر، عکس‌هایی از پیشوا (هیتلر) و امام علی، امام اول شیعیان، را چاپ کرده است. این عکس‌های بزرگ تا چند ماه در طرف راست و چپ ورودی چاپخانه چسبیده بود. این عکس‌ها پیام روشنی داشتند: علی امام اول است و پیشوا امام آخر.” همو می‌نویسد: “تنها اگر بتوانیم روحانیت کشور را با تبلیغات آلمانی همراه کنیم، آن‌گاه شکی نیست که توده‌های وسیع مردم ایران را در کنار خود خواهیم داشت.” وابسته‌ی فرهنگی وقت در ایران نیز به مقامات مافوق خود در برلین گزارش می‌دهد که “درآمیختن تبلیغات سیاسی با باورهای دینی ایرانیان”، به موفقیت فراوانی دست یافته است.

نویسنده‌‌ی کتاب آلمانی‌ها و ایران شرح می‌دهد که پیش از اشغال ایران توسط متفقین، شایعات عجیبی درباره‌ی هیتلر بر سر زبان ها افتاده بود. برخی از ملایان موعظه می‌کردند که هیتلر از اخلاف پیامبر اسلام است و زیر پیراهن خود عکسی از امام علی را با خود دارد. در برابر، عده‌ی دیگری عقیده داشتند که هیتلر از اول مسلمان نبوده، بلکه به دنبال مطالعه و تحقیق به اسلام گرویده است. برخی نیز می‌گفته‌اند علامت صلیب شکسته که هیتلر و نازی‌ها بر بازوی خود می‌بندند، در واقع همان نام علی با خطاطی جدید است. صادق هدایت در کتاب “حاجی آقا”ی خود به این باور خنده دار اشاره‌ای دارد.

محله‌ی نازی آباد تهران، در دوره‌ی مقبولیت هیتلر در ایران بنیاد یافت و نامش را نیز از واژه‌ی نازیسم برگرفت. این را هم باید هم‌چون تمثیلی معنادار دانست که هنوز یکی از مناطق پایتخت‌مان که دست برقضا دستی در برافروختن آتش انقلاب اسلامی داشته است، هنوز چنین نام شرم آوری بر خود دارد و ناآگاهی بیش‌تر ما به تبار و پیشینه‌ی این نام‌گذاری به همان غفلت ما به ریشه‌های پنهان نازی گرایی در جامعه می‌ماند.

Soumkaaاز نازی دوستان تا نازی‌های ایرانی و حزب سومکا

با تاسف باید گفت نازی گرایی نزد ایرانیان تنها به حوزه‌ی نظری ختم نشد و در عمل نیز نازی‌های ایرانی یافت شدند که برای تحقق باورهای نژادپرستانه و تمامت خواهانه می‌کوشیدند. از شناخته شده‌ترین این نازی‌ها می‌توان از داوود منشی‌زاده، بنیان گذار سومکا (نام اختصاری  حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران) نام برد.

او که در جوانی در آلمان تحصیل می‌کرد، ابتدا در مونیخ به سودای یک‌پارچگی ایران و افغانستان می‌کوشید و در انجمن ایران و افغان فعال بود. او از سال ۱۹۳۹ با بهرام شاهرخ(فرزند ارباب کیخسرو) گوینده‌ی معروف بخش فارسی رادیو آلمان همکاری می‌کرد. جالب این‌که بهرام شاهرخ تفسیرهای ایدئولوژیک خود را اغلب با آیه‌هایی از قرآن همراه می‌کرد. این دو به مانند دیگر نازی‌ها تبلیغ می‌کردند که ریشه‌ی تمام آفت‌ها استعمار انگلستان است و هدایت این کشور را هم یهودیان به دست گرفته‌اند.

بهرام شاهرخ و برخی دیگر نازی‌ها در توجیه سیاست ضدیهودی دولت آلمان، عملیات ضدیهودی هیتلر را با غزوات محمد، علیه طوایف یهودی مقایسه می‌کردند. در چنین سال‌هایی منشی‌زاده، عضو حزب نازی آلمان شده بود و رهبران حزب به او اعتماد کامل داشتند. او در همین سال‌ها با سازمان تبلیغات آلمان نازی آغاز همکاری کرد و در “داس رایش”، روزنامه‌ی حزب نازی، مطلب می‌نوشت. منشی‌زاده چنان به هیتلر علاقه‌مند بود که سبیل و موی سرش را به شیوه‌ی هیتلر اصلاح و آرایش می‌کرد و مانند او شور و شوق عجیب و غریبی هنگام سخنرانی از خود به نمایش می‌گذاشت. او عامل موثری در ارتباط بین آلمان نازی و ایران بود. تعصب او در نازی گرایی به حدی بود که به رغم سمت استادی ادبیات دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ، چند روز پیش از سقوط برلین هنگامی که نیروهای ارتش شوروی پشت دروازه‌های شهر برلین بودند، در حال همکاری با نیروهای اس اس، به شدت زخمی شد و دو سال در بیمارستان‏هاى پتسدام، برلین و مونیخ به سر برد. منشی‌زاده در ۱۳۳۰ خورشیدی به ایران بازگشت. او پس از بازگشت به ایران بر اساس الگوی حزب ناسیونال سوسیالست کارگران آلمان، حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران، سومکا، را تشکیل داد. این گروه به طور عمده از ملی‌گرایان تشکیل شده بود، اما همان‌گونه که گفته شد بسیاری از رفتارهای اعضای حزب تقلیدی از رفتار نازی‌های آلمان بود. آنان به شیوه‌ی نازی‌ها سلام می‌دادند و نشان سواستیکا و رنگ‌های سیاه و سفید، آرم و رنگ‌های رسمی حزب بودند؛ با این حال اعضای حزب به شاه نیز احترام می گذاشتند.

ایدئولوژی سومکا بر پایه‌ی همان شعارهای نازی‌ها بود. حزب در ایران و در نخستین مرحله علیه متفقین اشغال‌گر فعالیت می‌کرد اما هدف اصلی حزب علیه ایدئولوژی کمونیسم بود و تلاش فراوانی علیه حزب توده به خرج می‌داد. سرانجام این حزب با حکومت پهلوی اختلاف یافت و رهبری آن به خارج از کشور منتقل شد. پس از چندی دگرگونی بنیادی در حزب صورت گرفت و اعضای باقی مانده به همراهی با نیروهای بهرام آریانا پرداختند. نفرت از اعراب و کمونیست‌ها و جذب روشنفکران از ویژگی‌های حزب سومکا بود. گفته می‌شود نیروهای سومکا بعدها در قالب احزاب پان ایرانیستی به فعالیت پرداختند و جذب این گروه‌ها شدند؛ البته پان ایرانیست‌ها همدلی خود با نژاد پرستان نازی را، همواره رد کرده‌اند.

فرجام سخن

شاید نازی گرایی در ایران گرایشی مربوط به گذشته شمرده شود که دیگر سخیف بودنش بر همگان آشکار شده است. امروزه نه تنها آریایی بودن ایرانیان، بلکه امکان خلوص نژادی نزد هر ملت دیگری از جمله آلمان زیر سوال رفته است. نه تنها اکنون بلکه در روزگار نازی‌ها نیز آنان باوری به آریایی بودن و اشتراک نژادی ایرانیان با آلمانی‌ها نداشتند. نظریه‌پردازان نازی، مانند آلفرد روزنبرگ، بر این باور بودند که ایرانیان امروزی با “نژاد آریایی” هیچ ارتباطی ندارند، اما در عین حال بهره‌گیری از عواطف ایرانیان را برای پیشرفت مقاصد خود سودمند می‌دیدند. او به پیروی از کنت دو گبینو، که نازی‌ها سخت تحت تاثیر آموزه‌های او درباره‌ی نابرابری نژادهای انسانی بودند، به دیده‌ی خوارشماری به ایرانیان و به طور کلی مشرق زمینیان می‌نگریستند. ساده لوحی است که بپنداریم امثال هیتلر و گوبلز ایرانیان را هم‌رتبه‌ی خود می‌دانستند. فقط نکته‌ای که در میان است، ضرورت‌های سیاسی در ظاهر سازی‌های تبلیغی نازی‌هاست. این ضرورت سیاسی بود که هیتلر را واداشت علیه انگلیسی‌ها که از لحاظ نژادی نه تنها آریایی بلکه پسرعموگان آلمانی‌ها بودند با ژاپنی‌ها، که بی هیچ تردیدی آریایی نبودند، هم‌پیمان شود. ژاپنی‌ها که سهل است نازی‌ها حاضر شده بودند به اعراب که آشکارا سامی بودند، یاری رسانند تا چوب لای چرخ انگلیسی‌های آریایی کنند. آن‌چه نازی دوستان ایرانی نمی‌توانند یا نمی‌خواهند ببینند این است که همه‌ی این ابراز دوستی ها تنها و تنها تا هنگامی بود که ایرانیان یا اعراب می‌توانستند خاری در پهلوی رقیب باشند. بی‌تردید اگر آلمان متفقین را شکست می‌داد فردای آن روز، نوبت به بردگی کشاندن ایران و اعراب بود. تاریخ نشان داد که ارتش آلمان پس از فتح نواحی بالتیکی اتحاد شوروی، که از فرط ظلم‌های استالین به پیشواز نازی‌ها شتافته بودند، چه رفتاری با استقبال کنندگان خود کرد و چگونه به قتل عام ایشان پرداخت.

به رغم همه‌ی این گفته‌ها فعالان حقوق بشری ایران همواره با نگرانی و دقت فعالیت‌های گروه‌های نئونازی را دنبال می‌کنند. همان گونه که باورهای خرافه آلود گذشتگان ما درباره‌ی هیتلر و نازی‌ها به گمان ما شوخی می‌نمود، اما واقعیت داشت و می‌باید با شگفتی فراوان گفت وجود حزب‌های ایرانی نئونازیستی نیز، هر چند شوخی می‌نماید اما متاسفانه کماکان هم وجود دارد. اینجاست که باید کلام گریبایدوف را بازگفت که زمانی سروده بود : “به تو حقایقی را خواهم گفت که از هر دروغی باور ناپذیرتر است.” نکته در این است که به سبب ممنوعیت چنین تشکل‌هایی، نئونازی‌ها فعالیت‌هایی زیرزمینی دارند و از این رو هرگز نمی‌توان به دقت تخمین زد که، حجم کلی این کوه یخی که ما فقط تکه‌ی روی آبش را می بینیم، چقدر است؟ با این حال چون امکان ناشناس ماندن در دنیای مجازی وجود دارد، نازی گرایان در آن فضا با آسودگی بیش‌تری به بیان دیدگاه‌های خود می‌پردازند. به این ترتیب کند و کاوی در دنیای مجازی شیوه و ابزاری مناسب برای گمانه زنی درباره‌ی میزان جدی بودن جریان نژادپرستی در ایران است. گشت و گذاری در دنیای مجازی نشان می‌دهد که شوربختانه خزعبلات نژادپرستانه حتی در شکل و قالب نازی گرایی و هیتلر پرستی هواخواهان فراوانی نزد شماری از ایرانیان دارد. تعدد سایت‌ها و وبلاگ‌های فارسی زبانی که آشکارا از نازیسم هواداری می‌کنند، موجب شگفتی و تاسف فراوان است و نشانه‌ای از این واقعیت که گروه‌هایی با اندیشه‌های فاشیستی بسیار بیش از آن‌چه می‌پنداشته‌ایم، وجود دارند و زیر پوست جامعه فعال هستند. سوگمندانه باید گفت به نظر می‌رسد سایت‌ها و بر این قیاس گروه‌های نژادپرستانه در ایران رو به رشد نیز دارد. داده‌های دنیای مجازی زنگ خطری برای ماست. هر چند گروه های نئونازی از یک‌سو به سبب گرایش‌های شوونیستی و ضد اسلامی خود در ایران برای فعالیت علنی دچار مشکل و ممنوعیت هستند، اما بخش‌هایی از حاکمیت با ترویج اندیشه‌های یهود ستیزانه و تاثیرپذیری از روش‌ها و آموزه‌های نازیستی مستقیم و غیر مستقیم به پدید آمدن و ترویج اندیشه‌ها و گروه‌های نازیستی در ایران یاری می‌رسانند. هیچ جای شگفت نیست، برخی از دست راستی‌های افراطی و یهود ستیز آلمانی که شهره به گرایش‌های نازیستی هستند(نمونه‌ی آن هورست مالر از فعالان حزب ناسیونالیست آلمان “ان.پ.د” که البته دولت آلمان با توقیف گذرنامه‌اش از سفر وی به تهران ممانعت کرد)، به سمینار دولتی “افسانه‌ی هولوکاست” دعوت می‌شوند و با رغبت تمام به این دعوت پاسخ مثبت می‌دهند.(2) البته با تحلیل وضعیت کنونی جهان و شرایط و عوامل تاثیرگذار، مشکل بتوان باور کرد نئونازیسم چندان شانسی در اروپا و بلکه در جهان داشته باشد. بررسی سایت‌های نژادپرستانه و فاشیستی نشان می‌دهد، عمده هواخواهان نظریه‌های نازیستی جزو گروه سنی نوجوانان و جوانان هستند که هنوز به بلوغ فکری نرسیده‌اند؛ و این نیز قابل انکار نبود که فاشیسم نیز در طول تاریخ بیش‌تر از همین مستضعفان فکری یارگیری کرده است. از این رو ممکن است گرایش عده‌ای نوجوان به ترهات فاشیستی را گذرا و نامهم بشماریم و جدی نگیریمشان. اما آن‌چه موجب نگرانی است، پیامدهای این بازی‌های خام کودکانه است که ممکن است چندان هم کودکانه نباشد. گردشی در همین سایت‌های نژادپرستانه نشان می‌دهد که چگونه ستایش خشونت و بیزاری‌های نژادی به ایجاد چرخه‌ی خشونت و قوم گرایی‌های متعصبانه‌ی متقابلی دامن زده است. گروهی در این سو دم از نژادپرستی پارسی زده‌اند و زیر بیرق صلیب شکسته، عکس یادگاری گرفته‌اند و در سویی دیگر خوارشمردگانی دیگر عملاً دست به ترور همین نابالغان خام اندیش زده‌اند و متقابلاً از سوی مقابل تهدید به انتقام شده‌اند. نژاد پرستی و هواداری از نازیسم آینده‌ای ندارد اما نگرانی برخی از فعالان حقوق بشر و راقم این سطور به نکته‌ی دیگری بازمی‌گردد؛ و آن این‌که بازی‌های بی فرجام نژادپرستانه چرخه‌ای از واکنش‌های متعصبانه‌ی متقابلی را دامن زند. روزگاری در این دیار گرفتار جنگ‌های شیعه و سنی بودیم و اکنون عده‌ای دانسته یا نادانسته به کینه و نفرت فارس و غیر فارس دامن می زنند. در واقع نژادپرستی و نئونازیسم آینده‌ای در ایران ندارد اما سوگمندانه به رواج قوم گرایی و جدایی خواهی و نفرت‌های قومی یاری می‌رساند؛ آن‌چه موجب نگرانی است در همین نکته نهفته است.

منابع:
1-      امینی نجفی، علی، روابط آلمان و ایران، “یگانگی نژاد آریایی”، وبسایت بی‌بی‌سی فارسی، 15 آذر ماه 1388
2-      وبسایت بی‌بی‌سی فارسی، 6 بهمن ماه 1384
رضا نجفی
نوامبر 21, 2016

ماهنامه شماره ۳۱