شعر

مردی که مادر ما شد؛ شعری از جمشید عزیزی
آه از فریب زمستان دلخوشی از زندگی به نمردن رسیده است با این همه، شعر هنوز هست ماه هنوز هست در کف اقیانوس هنوز مروارید پیدا میشود خواب اگر چه فراگیر بیداری اما هنوز زیباست مشعلها را میشکنند ستارهها را با خودکار مشکی ناپدید میکنند… برای دیدن فردا باید بیدار شویم تا آنکه بیدار […]...
ادامه مطلب
توسط:
جمشید عزیزی
جشن آزادی/ شعری از جمشید عزیزی
بیا برقصیم آنقدر برقصیم که شهر بیدار شود و آفتاب را پرسوجو کند سلاح ما رقص ما است و شب میداند این ویروس زیبا به شکلی تصاعدی تکثیرپذیر است! ■ از هر خنده گلی به سمت نور فواره میزند لبها انفجارند و پژواکِ ناتمامِ هر خنده میثاقِ غمپرستان را سست میکند. یک شب خندههایمان را […]...
ادامه مطلب
توسط:
جمشید عزیزی
گفتگو با سولکا؛ رپ، برابری جنسیتی و نبردی که ادامه دارد/ مرتضی هامونیان
«سولکا» صدایش میزنند؛ آنقدر با این اسم شناخته میشود که دیگر اطرافیانش فراموش کردهاند نام اصلیاش «سارا بحرینی» است. سارا یا همان سولکا، با تتوهای بیشمار بر بدن، ظاهر گنگستریِ شیکی دارد؛ چیزی شبیه به «گریسلدا بلانکو» با این فرق که سارا تبهکار نیست، او یک هنرمند است، ترانههای زیبا مینویسد و صدایی پرقدرت دارد. […]...
ادامه مطلب
توسط:
مرتضی هامونیان
زمینهی سیاه/ شعری از جمشید عزیزی
دیگر کار از شعر گذشته است مرثیه باید خواند و مرثیه میخواند ما را و مرثیه تا کی راستش، همه چیز گل و بلبل نیست! از لولهی تفنگ گل نمیروید شوخی شوخی پرندهها میخوانند جدی جدی سوخاری میشوند و سس، بوی خون میدهد! حوصلهی شعر ندارم آخر مهسا و نیکا و بکتاش آبتین […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
حصار؛ شعری از مهرداد نقیبی
من آن شاخهی سروم با گردنی افراشته، فراتر از شب از همهی اختران بوسه چیدهام. ای یادگار خونِ عاشقان ای سپیده، بخوان با من آواز سرخِ روشنایی. اگر این خون پاک ریخت بر خاک هر سوی از بانگ خون، شعله بر میانگیزد جنگلی بر میخیزد....
ادامه مطلب
توسط:
مهرداد نقیبی
گلزخمها/ شعری از مهرداد نقیبی
در زندانهای بیداد اکنون از خونِ کدامین جوان میشکوفد هزاران گلِ ارغوان؟ شعلههای تازیانه بر پیکر کدامین دلاور آتش میزند؟ که خون میچکد اکنون از جدارِ زخمهای دیرین. آن گلزخمها با شرارههای آتش میرویند تا ستارگانِ سحر، در شبِ خونین بر آیند. بگذار تا فریادِ عاشقان از کرانههای دور بگذرد. خون سروقدان ریخت بر خاکِ […]...
ادامه مطلب
توسط:
مهرداد نقیبی
کسی به جوخهی آتش نمیسپارد جان – شعری از مهرداد نقیبی
از قعرِ سیاهی میگذرد در قرنهای تباهی در هوای اختناق با سینههای سوخته و خونین و جانهایی که زیرِ حریقِ رگبارها به خاک میافتند. میان آن میدانهای پر خون؛ و دشتهایی از یادِ یاران گلگون. *** از قعر شب میگذرد و شهابِ روشنایی میتراود در آسمانِ شبزده. دیگر کسی نمیدهد تن […]...
ادامه مطلب
توسط:
مهرداد نقیبی
آزادی – شعری از مهرداد نقیبی
آزادی شعری از مهرداد نقیبی آزادی، ای حریق شرر بار گل کن. اکنون در پهنهی فلات خواهی شکفت ای گل خون آلود، هر شب پرندگان زخمی تو را به سرودی آواز خواهند داد. فریاد ای خواهر، ای برادر؛ وقتی که خلق بر خروش خزر مشت می کوبد، وقتی آن […]...
ادامه مطلب
توسط:
مهرداد نقیبی
حافظ موسوی: هنرمند ایرانی به ناگزیر با مسئلهی اجتماع و سیاست درگیر است/ مهرنوش نوعدوست
بررسی هنر متعهد و مسئولیت اجتماعی هنرمند در گفتگو با حافظ موسوی، شاعر هنرمند متعهد کیست؟ آیا هنر صرفاً حاصل واکنش هنرمند به موقعیت سیاسی و اجتماعی است؟ وضعیت هنر متعهد و اعتراضی در اعتراضات کنونی ایران چگونه است؟ این سوالها بارها در دورههای مختلف تاریخی در جهان پرسیده شده است، اما جنبش «زن، زندگی، […]...
ادامه مطلب
توسط:
مهرنوش نوعدوست
بهار وطن – شعری از مصطفی سپهرنیا
بوی نسیم و سبزه و ریحان گرفته است آمد بهار و نبض وطن جان گرفته است کوهش کشیده بر سر خود، از کلاه برف دشتش گل بنفشه به دامان گرفته است رودش نوای نغمهی خنیای خویش را از شورِ چشمههای خروشان گرفته است حتی صنوبری، که زمستان تکیده بود از نوبهار، مژدهی […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
سرم را سگ برده – شعری از پارسا گلشنی
سرم را سگ برده با تمام کِرمهای متفکرش که وول میخورند و گاز میگیرند آری! تو را ای هزار ساله جامهی زنگار گرفته به طاق کوبیدند سودای بیپایان شبهای ناکوکات را به خورشید سپردند تا سایهاش در عمق تاریکیهایت، همخوابهی نور باشد آنهنگام که خروشِ خاموشِ تو را با حکم تیتر تاخت زدند، […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر
خانه خراب/ شعری از مصطفی سپهرنیا
مسجد آباد ولی خانه خرابیم همه خانه ویرانه شد و فکر ثوابیم همه هر که دارد خرَد امروز پیِ آبادیست ما پیِ منبری و روضهی نابیم همه اهل عالم پیِ اعجازِ خِرَد بوده و ما … در پیِ معجزهی هاون و آبیم همه وقتِ هشیاریمان مست شدیم و امروز … جایِ بیدار […]...
ادامه مطلب
توسط:
مدیر