اخرین به روز رسانی:

نوامبر ۲۴, ۲۰۲۴

سرم را سگ برده – شعری از پارسا گلشنی

سرم را سگ برده

با تمام کِرم‌های متفکرش

که وول می‌خورند و گاز می‌گیرند

 

آری! تو را ای هزار ساله‌ جامه‌ی زنگار گرفته

به طاق کوبیدند

سودای بی‌پایان شب‌های ناکوک‌ات را

به خورشید سپردند

تا سایه‌اش در عمق تاریکی‌هایت، هم‌خوابه‌ی نور باشد

 

آن‌هنگام که خروشِ خاموشِ تو را

با حکم تیتر تاخت زدند،

من تو را برای ابد به هزارتوی سکوت بردم

 

بی‌اختیار علف‌های هرزِ مرگ را

در کنار نورست غنچه‌ی خویش کاشتم

باغبانی که هراس عصای دستش بود…

 

سرم را سگ برده

سرم را سگ برده تا دمی بی‌خیال و لاابالی بیاسایم.

 

 

 

*پارسا گلشنی، زندانی محبوس در زندان اوین، این شعر را به یاد بکتاش آبتین سروده است.

مدیر
مارس 21, 2022

بکتاش آبتین پارسا گلشنی خط صلح خط صلح 130 شعر ماهنامه خط صلح