اخرین به روز رسانی:

ژانویهٔ ۲۸, ۲۰۲۵

بهار – شعری از رضا اکوانیان

باید از کدام کوچه عبور کنیم

که سبز بهار را ببینیم و

خون سرخ خوشبختی بر پیاده‌رو جا نماند!

اینکه سال از پی سال بگذرد

خبر آمدن سال تازه برایت اتفاق تازه‌ای نباشد

و آنجا که باید، نشانی شادی را فراموش کنی

و رنگ خوشبختی را

که یک روز دستت را گرفت، با خود به خانه برد

یک روز دلت را ربود، با خود به خیالش برد

یک روز دوستانت را برد، دورشان خط کشید!

گفتند بهار تازه رسیده از راه

و شنیدیم که مرخصی در کار نیست

و کارمان به زلف دیگری بند است؛

روزهای آخر اسفند

وقتی از در جنگ داخل شد

برادرت را گرفت؛       مادرت را،

که از پستان‌هایش شعر تلخ می‌چکید، تنها گذاشت.

و عشق‌ات را، که یک عمر، شانه به شانه‌ات آمد

شبانه به سطرهای غریبه کشاند؛

وقتی تنها از کوچه رد می‌شدی

و آمده بود پدرت را در بیاورد

خون‌ات را از رگ خوشبختی‌ات بیرون بکشد

در حرف سربسته‌ای جا بگذاردت

تنها بمانی با خودت

حرف به حرف با کلمات آشنای قدیمی‌ات بجنگی

که شعر مرگ و شعر دوری

و شعرهای اجتماع یخ‌زده در خانه‌های متروکه

بهتر از عاشقانه‌هایت، دلت را بلرزانند.

دلت، که رنگ به رو ندارد

و از حرف‌های مردم دوری می‌جوید

مردم، حدیث چشم‌های تو را نقل می‌کنند

آن‌ها فکر نمی‌کنند

چگونه بهار

می‌خواهد عطرت را که جا گذاشته‌ای،

از خیالم بیرون بکشد؛

اما تو، عطرت را که نه، تو، خودت را جاگذاشته‌ای

من، خیالم را    که    به زمستان یخ زده می‌ماند!

می‌روم، رنگ بهار را جست‌وجو کنم. می‌روم.

نه بوی عید می‌دهد این بهار

نه شعر، حوصله‌ی آمدن دارد!

اداره‌ی گذرنامه می‌گوید:

اداره‌ی امنیت نمی‌گذارد جان سالم به‌در ببری، بروی!

همان که می‌گوید:

روبروی آینه بنشین، پیشانی‌ات را خوب تماشا کن

که سابقه‌ی کیفری موثر داری

و می‌گوید: بهتر است بمانی

عشق‌ات را که از دست می‌دهی، تماشایت کنیم

می‌روی بهار را جست‌وجو کنی

بهار، نامِ دختران ایرانی‌ست، در زندان

که سرخ زندگی می‌کنند

و خیره در سینِ ساعت

سبزه‌های هفت‌سینِ تنهایی‌شان را

برای سال‌های بعد، مثل سال‌های پیش

به هم گره می‌زنند.

بهار، نامِ صورتی زخمی است

بهار، نمی‌تواند به خیابان بیاید.

مدیر
آوریل 24, 2017

بهار خط صلح رضا اکوانیان شعر شعر اعتراضی ماهنامه خط صلح