
خواب رفتگی از گلو – شعری از محمد مهدی پور
این که با مشت از قرص بخوابم
بلند شوم از قرص
نخوابم
این که فرو کنم از دهن
دست بخوانم
بایستم از دست
و
حجم لگن سفت کنم
که نخوابم
از هر چه خوابیدن
فرار و از خواب بخوابم
این که از وسط بلند شوم
بلند کرده ام را نشان دهم
و انگشت باز کنم
و آرام پیش گوش ات بگویم
عزیزم، دوستت دارم
اپیزود اول لای گوش واره بود
و پریده از چشم
بغل بغل ارزن می گرفت
و تخم تخم تخمه لای پا ریخته بود
از مشت مشت که آویزان از
نخاع تو که با من قطع از می شد
و دور از من پیچیده بود
لای پا هام
نخاع دوستداشتنی
نخاع دوستداشتنی
لای پا هام
بالا خورنده از دهان
که پر شده از بزاق
لای دندان گیر خورده
از دستی که پریده
و گردن را بغل کرده
از دستی که فشرده از فشار
هوار را کشیده بود
و آرام آرام
لای دستهایت
تکان تکان روی پاهایت
بالا می رفت
بالا می رفت…
اپیزود دوم
گوش بریده من بود
خوابیده بر دنده
و صدا صدا می کرد
از گوشت
از حجم دوست داشتی دست
بر دندان افتاده چسپیده
خشک شده لای انگشت هام
گوش بریده من
هوا را می فهمد
تمرکز زبان از حفره را
که تو می شود
دست هایم از بوسیدن می پرند
و این پریدگی گوش
زبان تازه ای ست
میان انگشت های خشک شده ام
انگشت های له شده
ماسیده از کبود
و درد تو گوشم
پیچیده از پیچش درد لای انگشت
هنوز هشت تای دیگر مانده است
بشکنیم؟
خط صلح شعر ماهنامه خط صلح محمد مهدی پور