PEACE-MARK

اخرین به روز رسانی:

مارس ۲۲, ۲۰۲۵

رضا اکوانیان

اسماعیل کهرم در گفتگو با رضا اکوانیان: ما برای خوزستان هیچ برنامه مدونی نداشتیم

می‌گوید ما برای خوزستان هیچ برنامه مدونی نداشتیم. او با بیان اینکه “علاقه‌مندان محیط زیست درباره آینده خوزستان بارها هشدار داده بودند”، می‌گوید “مساله این است که ما هورالعظیم را به وزارت نفت دادیم و وزارت نفت هم آمد قسمتی از هورالعظیم را خشک کرد. چرا خشک کرد؟ برای اینکه آمدند هورالعظیم و در آن […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
آگوست 23, 2021

منیره عربشاهی در گفتگو با رضا اکوانیان: ذات انسان در مقابل محدودیت واکنش منفی نشان می‌دهد

منیره عربشاهی، فعال مدنی زندانی و از مخالفان حجاب اجباری در ایران است. خانم عربشاهی پیشتر به مدت دو سال مجری برنامه بهداشت رادیو بوده و همچنین طی آن مدت در زمینه نمایشنامه‌نویسی رادیو نیز فعالیت داشته است. این فعال مدنی همچنین در برنامه‌های اجتماعی حوزه کودکان کار به عنوان گزارشگر مشغول فعالیت بوده است.  […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
جولای 23, 2021

قطعات معلق؛ داستان کوتاه: سام عقابی، نقاشی: فروک، شعر: رضا اکوانیان

داستان کوتاه: داستان‌های سری نوشته سام عقابی توی یک کافه دیدمش. اولین و آخرین باری بود که قرار بود هم‌دیگر را ببینیم. این جور کارها شوخی‌بردار نیستند. مربوط به مسائل امنیتی کشورند. برای همین باید حواس را جمع کرد، با واسطه و نه با تلفن هماهنگ کرد. او سرِ ماجرا بود. البته این را بعدا […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
جولای 22, 2020

مادر – شعری از رضا اکوانیان

زنی که دوازده شکم زایید دم برنیاورد و دوام آورد زندگی را که ارثیه‌ی خوبی نصیب‌اش کرد؛ بیماری‌های زیادی که بی‌دلیل دوستش دارند، گاه‌به‌گاه او را به بیمارستان می‌کشند. زنی که خود را پنهان می‌کند از تمامی جهات و خود را حبس می‌شود در اتاق؛ بی‌صدا گریه می‌شود زیر بال می‌نایش با درد مدام و […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
نوامبر 22, 2019

بی ملاقات آخر – شعری از رضا اکوانیان

مرگ، این روایت تلخ با طنابی فشرده لای دندان ها دهان گشوده به بلعیدن انسان ها. سه مرد در انفرادی تشنه به آغوش مادر انسان رنج خورده در گلو تشنه به دیدار پدر انسان کشته شده در تبعید بی ملاقات آخر با لبان دوخته؛ آن ها، مرگ را با طناب دار، به عشق تعارف می […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
اکتبر 23, 2018

ترسوها – شعری از رضا اکوانیان

ترسوها، ترسوها، ترسوها! شما ترسوها، با شما هستم! شما که از گورها از سنگ‌ها که یادگار تاریخ‌اند از رواج عشق در میان واژگانِ مانده از آذر سیاه، از لبخند شاعر در سطر واپسینِ زندگی در تبعید، از تفکر انسان و تمرین مدارا از سرود آزادی در اندیشه مردگان در خاک خفته از خیال شاعری که […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
ژوئن 22, 2018

دنیا مرا کجا می‌برد – شعری از رضا اکوانیان

دنیا مرا کجا می‌برد که حرف‌هایم را نمی‌توانم بزنم و ترس راه گلویم را خورده است. دنیا مرا کجا می‌برد که نمی‌توانم بخوانم دنیا یا عزیزکم، دنیا یا عزیزکم. چشمانم را می‌بندم و به تو فکر می‌کنم چشمانم را می‌بندم و به خیابان می‌روم خیابان‌ها در خیال من‌اند خیابان‌ها در من راه می‌روند. آن روز […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
مارس 20, 2018

رنج ۲ – شعری از رضا اکوانیان

از من می‌خواهند شعرهایی فریبنده بگویم و نمی‌دانند کسی که در رنج استخوان ترکانده زبان که باز کند جوانه را بر شاخه می‌خشکاند.   از من می‌خواهند در شعرهایم از قطار و معشوقه‌های رفته بگویم از عاشق‌های جر خورده‌ای که بر نیمکتی در ایستگاه نشسته‌اند؛ این‌ها را با چشم‌هایشان می‌خواهند؛ می‌پذیرم که از این جماعت، […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
نوامبر 25, 2017

ماشینی برای کشتن – شعری از رضا اکوانیان

رودخانه‌ای وحشی جنگلی رقصان، در باد آبشاری پردرد، در کوه؛   به تماشای چه ایستاده‌اید!   بازی کودکانه‌ای‌ست مرگ!   بیا که برگردی جان دادن انسان آن‌قدر هم تماشا ندارد.   این آبشار و رودخانه با صدای در گلویِ مادران فرزند مرده وحشی شده‌اند.   می‌رقصند در باد؛ با درختانِ جنگل، برای تشییعِ ریشه‌های خشک‌شده […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
اکتبر 30, 2017

کاش زنده بودی – شعری از رضا اکوانیان

کاش زنده بودی می‌دیدی شلمچه جایت گذاشته آمده است انقلاب مردم را آب بدهد و گردن بزند در خیابان آزادی   کاش زنده بودی پنج‌شنبه‌ها مادر را کوهستان می‌بردیم بوی گورستان ندهد، وقتی انسانی را می‌بیند خیابان را سرخ کرده، در باران در باران تیر در باران تیرِ تیرماه     در خرداد! دستم را می‌گرفتی می‌رفتیم […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
ژوئن 26, 2017

بهار – شعری از رضا اکوانیان

باید از کدام کوچه عبور کنیم که سبز بهار را ببینیم و خون سرخ خوشبختی بر پیاده‌رو جا نماند! اینکه سال از پی سال بگذرد خبر آمدن سال تازه برایت اتفاق تازه‌ای نباشد و آنجا که باید، نشانی شادی را فراموش کنی و رنگ خوشبختی را که یک روز دستت را گرفت، با خود به […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
آوریل 24, 2017