رنج ۲ – شعری از رضا اکوانیان
از من میخواهند شعرهایی فریبنده بگویم و نمیدانند کسی که در رنج استخوان ترکانده زبان که باز کند جوانه را بر شاخه میخشکاند. از من میخواهند در شعرهایم از قطار و معشوقههای رفته بگویم از عاشقهای جر خوردهای که بر نیمکتی در ایستگاه نشستهاند؛ اینها را با چشمهایشان میخواهند؛ میپذیرم که از این جماعت، […]...
ادامه مطلب