لبه های شال را جوری تا می کند تا با حالت بهتری روی سر قرار بگیرد، یک بار دیگر در آینه نگاه می کند و سعی می کند حجم بیش تری از موهایش بیرون از شال قرار بگیرد. تمام تلاشش را می کند تا شال روی سرش بیش تر یک وسیله تزئینی به نظر برسد […]...
کلاس اول دبستان من با یک مقنعه کج وکوله که حتی به اندازه ای عقب نمی رفت تا بتوانم از گوشه های آن سمت چپ و راستم را ببینم، گذشت. چه داخل مدرسه و چه در راهش، وضع همین بود. هر وقت می خواستم به چپ و راستم نگاه کنم، باید گردنم را کامل به […]...
تابستان سالی که قرار بود در پاییزش به پیش دبستانی که آن موقع به آن ” آمادگی” می گفتند بروم، با مادرم و دختردایی اش و یک سری آدم هایی که نمیشناختم، به جای عجیب و غریبی رفتیم. جایی دورافتاده و گرم که نمی توانستی به راحتی چیزی ببینی به جز پای آدم هایی که […]...
جیغ میزند و با گریه دو دستی به سر و صورتش میکوبد، با حجاب کامل به خواب میرود و از خواب برمیخیزد، برای رفتن به آرایشگاه یا خرید لباس خون همسرش را در شیشه میکند، اگر در حال مرگ باشد، حتماً یک فکر جدی برای یافتن همسر بعدی شوهرش میکند یا حتی در ماههای آخر […]...
زمان: 9 صبح، یکی از روزهای زمستان مکان: مترو شوش از مترو که بیرون میآیم، سوز سردی میآید. برای رفتن به آن طرف خیابان، پلههای مارپیچ پل عابری را که درست روبروی مترو است، بالا میروم و به آن طرف خیابان که میرسم، بعد از رد کردن چند مغازهی فرزکاری و آهنگری، کنار دیوار بلند […]...
میگذارد همهی مسافران سوار شوند و در آستانهی بسته شدن در مترو و شنیدن صدای بوق، خودش را داخل واگن بانوان جا میکند. صدای دست فروشهای زن از هر گوشهای به گوش میرسد. یکی با یک دست در حال باز کردن روسری است تا قوارهاش را نشان دهد و با دست دیگر رنگبندی روسریها را […]...
کارن دانیلسن هورنای در 16 سپتامبر 1885 در دهکدهی کوچکی در نزدیکی هامبورگ در شمال آلمان به دنیا آمد. او فرزند دوم خانواده بود. وی در سال 1906، یعنی درست شش سال بعد از اینکه زنان مجاز به تحصیل در رشتهی پزشکی شدند، وارد دانشکدهی پزشکی دانشگاه فرایبورگ گردید.کارن هورنای از سال 1932 تا 1952 […]...