اخرین به روز رسانی:

آوریل ۲۱, ۲۰۲۵

مزار بی نشان، تخریب چی با ایمان/ اندیشه جعفری

تابستان سالی که قرار بود در پاییزش به پیش دبستانی که آن موقع به آن ” آمادگی” می گفتند بروم، با مادرم و دختردایی اش و یک سری آدم هایی که نمی­شناختم، به جای عجیب و غریبی رفتیم. جایی دورافتاده و گرم که نمی توانستی به راحتی چیزی ببینی به جز پای آدم هایی که کل راه را یا هیچ صدایی از آن ها نمی شنیدی یا های های گریه شان که البته تک و توک به چشم می آمدند، گوش بچه ای به سن من را کر می کرد. بالاخره به محوطه ای خالی رسیدیم که همه آن پاها با کفش های خاکی هم ایستادند. از فرط دیدن پا و دیگر هیچ چیز و گرمی هوا کلافه شده بودم. دستی را که گرفته بودم، رها کردم و سعی کردم از بین پاها راهی برای خودم پیدا کنم. پاها که تمام شد یک محوطه نسبتاً بزرگ با پستی ها و بلندی های زیاد جلوی چشمانم بود. بدون معطلی به طرف نزدیک ترین تپه رفتم و بعد از رفتن به قله کوچکش با تمام سرعتی که در توانم بود از تپه پایین آمدم. به سرعت تپه دیگری پیدا کردم و دوباره با افتخار از قله اش صعود کردم. همین که خواستم از تپه پایین بیایم، دستی محکم بالای آرنج ام را گرفت و با سرعت پایین کشید. سرعت پایین آمدن به اندازه ای بود که پاهایم به هم پیچید و یکی از زانوهایم کمی به زمین کشیده شد. پوست بالای آرنجم شروع به سوختن کرده بود و نمی دانستم چه خبر است. پیش خودم فکر کردم که شاید کسی دارد مرا می دزدد. برگشتم و با ترس به چهره دزد احتمالی نگاه کردم. دزد نبود. دختردایی مادرم بود که بی توجه به من داشت با قدم هایی بلند مرا به سمت جمعیت می برد. نزدیک جمعیت که رسیدیم، همان ردیف اول، دستم را به دست کسی داد که نمی­شناختمش و گفت: «بده دست یکی مواظبش باشه…» حسابی وحشت کرده بودم. تا آن روز چنین رفتاری از دختردایی مادرم که جای خاله نداشته مان را پر می کرد، ندیده بودم. گیج و منگ سرجایم ایستاده بودم و به رفتار عجیب دختردایی مادرم که “خاله مهین” صدایش می زدیم نگاه می کردم. برگشتم و با چشمانی که حالا از اشک پر شده بود، به دختر بالابلندی که دستم را گرفته بود نگاه می کردم. شبیه یکی از دوست های “سیمین، دختر خاله مهین” بود. یکهو یادم افتاد که خیلی وقت است، سیمین را ندیده ام. سیمین هر وقت که می دیدمش، البته اگر حوصله داشت و به پروپایش نمی پیچیدم، برایم با روزنامه یا کاغذ باطله موشک درست می کرد و بعد هم که موشک از قیافه می افتاد، با چند تا موشک از قیافه افتاده دیگر مچاله­اش می کرد و برایم تبدیل به توپ می­ کرد. چیزی در دلم  ذره ذره یخ می کرد و به  نظرم اصلاً طبیعی نبود که “سیمین” آن جا نیست. تو همین فکرها بودم که دیدم “خاله مهین” کمی دورتر دست هایش را مثل ناز کردن موهای بلند کسی که دوستش داری، روی یکی از برآمدگی های خاکی می­کشد… برآمدگی هایی که بعدها در همان بی نشانی، با غلتک هم سطح زمین شدند و بعد از مدتی با بلدوزر گودبرداری شده و پی های فرهنگسرایی را تشکیل دادند که امروز آن را با نام “خاوران” می شناسیم. سند دیگری از این تخریب را می توان در کتاب “یکصد وشصت سال مبارزه با آئین بهایی”  به قلم “فریدون وهمن” نیز یافت که مطابق با صفحه 553 این کتاب کلمه به کلمه نقل می­شود:

«در بسیاری از شهرهای ایران قبرستان های بهایی مصادره گردید. سنگ قبرها با بولدوزر درهم شکست و قبرها شکافته شد. قبرستان بهاییان تهران به نام گلستان جاوید در 14 آذرماه 1360 {4 دسامبر 1981} مصادره و درب آن مهروموم گردید. سیزده تن از کارمندان آن جا را به دستور دادگاه انقلاب اسلامی مرکز دستگیر و زندانی نمودند. بعد از مدتی سرگردانی و پس از آن که چندین خانواده بهایی به اجبار مردگان را در حیاط خانه خود دفن کردند، به بهاییان تهران اجازه دادند مردگان خود را در زمین بایر و دورافتاده ای که لعنت آباد یا کفرآباد نام گرفته بود، به خاک بسپرند. گلستان جاوید که محل بسیار وسیع مشجری بود، بعدها تبدیل به یک بنیاد فرهنگی به نام خاوران شد».

در پانویس این صفحه آمده است:

«در سال 1388 {2009}، قبرستان لعنت آباد، که علاوه بر مردگان بهایی، هم­چنین شامل قبور صدها جوان مجاهد تیرباران شده بود، بار دیگر مورد تجاوز قرار گرفت و دولت جمهوری اسلامی ظاهراً به بهانه تاسیس یک مرکز فرهنگی و در واقع برای از بین بردن آثار اعدام های دسته جمعی، آنجا را با خاک یکسان کرد». (1)

بهاییان ایران و یا کمونیست ها (با هر گرایش و مشی فکری) و یا کسانی که به زعم جمهوری اسلامی، اقلیت مذهبی پذیرفته نشده­ بودند، هیچ گاه از گزند رفتارهای این چنینی در امان نبوده اند. به طوری که بعد از سال 88 و در سال 97 نیز شاهد روند تخریب این اماکن در خاوران بوده ایم. نکته قابل توجه در این روند آن است که اقلیت های پذیرفته شده (به زعم جمهوری اسلامی) نیز از این آسیب در امان نبوده اند.

تخریب گورستان مسیحیان کرمانشاه – عکس از محبت نیوز

تخریب قبرستان مسیحیان کرمانشاه واقعه ای است که در خرداد ماه ۱۳۹۶ به وقوع پیوسته است. این مجموعه گورستان متعلق به ارامنه و قبرستان مسیحیان است که تخریب آن با آبیاری زمین های قبرستان توسط شهرداری کرمانشاه صورت می گیرد. بخش های وسیعی از این قبرستان در سال های گذشته توسط شهرداری تصاحب شده و به فروش رفته و در آن ساختمان سازی صورت گرفته است؛ در نتیجه از آن قبرستان وسیع، یک بخش کوچک باقیمانده است که آن نیز در حال تخریب است.

در ادامه این تخریب ها لازم است به تخریب اماکن مقدس درویشان که سرنوشتی مشابه اماکن مقدس بهاییان (تخریب خانه باب و بهاالله در شیراز و ساختن مسجد و میدان بر روی زمین این اماکن) داشته است، نیز اشاره کرد. (2)

تخریب حسینیه درویشان در بروجرد سومین مورد از درگیری نیروهای تندرو وابسته به بسیج با درویشان گنابادی طی ۲۰ ماه گذشته است. (3) در حمله به حسینیه درویشان گنابادی بروجرد، اعضای بسیج با حمایت یگان های ویژه ضد شورش شرکت داشتند. نیروهای لباس شخصی بسیج پس از دو روز محاصره طی روزهای ۱۹ و ۲۰ آبان ماه، سرانجام با ضرب و شتم که منجر به مجروح شدن بیش از ۵۰ تن از درویشان و دستگیری بیش از ۷۰۰ تن از آنان، حسینه درویشان گنابادی در بروجرد را تصرف کرده، آن را به آتش کشیدند. در ساعت ۳ و نیم بامداد یکشنبه، ۲۰ آبان ماه، مهاجمان با استفاده از لودر حسینیه دراویش بروجرد را ویران کردند.

دو ماه قبل از این نیز مشابه همین درگیری ها در کرج گزارش شد. در آن هنگام نزدیک به یک صد تن از نیروهای بسیج کرج طی چند شب متوالی حسینه درویشان گنابادی در کرج را به محاصره درآورده و تهدید کردند که آن را اشغال خواهند کرد. با این حال به نظر می رسد به دلیل ملاحظات امنیتی و نگرانی های مقام های ارشد حکومتی، از بروز درگیری در تهران و کرج اشغال و تخریب حسینیه درویشان گنابادی در کرج به تعویق افتاده است.

عکس از کتاب یکصد و شصت سال مبارزه با آئین بهایی

اواخر بهمن ۸۴ نیز گروهی از اعضای بسیج در شهر قم پس از چندین روز محاصره حسینه شریعت، متعلق به درویشان گنابادی طی درگیری های شدید که منجر به بازداشت ۱۲۰۰ تن از درویشان و مجروح شدن ده ها تن دیگر شد، این حسینیه را به اشغال خود در آوردند. در ساعات بامدادی ۲۴ بهمن حسینیه شریعت قم در حضور یگان های ویژه ضد شورش و نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی با خاک یکسان شد و زمین آن را به پارکینگ تبدیل کرد. درویشان دستگیر شده مدت ها در زندان محبوس بودند و دادگاه، برخی از آنان را به زندان محکوم کرد و حتی پروانه برخی از وکلای مدافع درویشان لغو شد.

به نظر می رسد مجموعه برخوردهای صورت گرفته با درویشان گنابادی حاکی از آن است که برخورد با درویشان بخشی از برنامه مفصل تر نظام جمهوری اسلامی برای مقابله با آنچه به عنوان “تهدیدهای امنیتی داخلی” از آن نام می برند، به شمار می آید. (4)

لازم به گفتن است، در زمستان سال 96 نیز به خاطر حمله به منزل قطب درویشان گنابادی، درگیری های فروانی که منجر به موج جدید دستگیری ها و سرکوب درویشان در تهران شد نیز، روبه رو بوده ایم.

تخریب گورستان های اقلیت های فکری و مذهبی گوناگون و هم چنین اماکن مقدس آن ها، کم­کم دارد به رسمی بی بدیل در ایران و تمام شهرهایش تبدیل می شود. رسمی که ناسازگاری اش سر به ناکجا دارد. از خاطره دور آن روزهای من تا امروز، انگار تنها چیزی که تغییر کرده درجه سعبیت این حرکت است که کم و زیاد می شود، ولی همانند قانون بقای انرژی از بین نمی رود. شاید پاسخ به این سوال که «چه چهارچوب شخصیتی می تواند پایه گذار چنین تخریب هایی باشد؟» کمی بتواند از آلام تمام افرادی که از این تبعیض ها رنج می برند، بکاهد.

اختلال شخصیت ضد اجتماعی(Antisocial personality disorder)

نوعی اختلال شخصیت است که در آن فرد، در قبال رفتارهایش احساس گناه و اضطراب ندارد. مشخصه این اختلال، اعمال مداوم ضد اجتماعی است. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی، هیچ گونه افسردگی یا اضطرابی از خود نشان نمی دهند.

توضیحاتی که آن ها خود در مورد رفتار ضد اجتماعی شان می دهند، چنان است که گویی رفتار مذکور از سر بی فکری و بی توجهی انجام شده است. با این حال، در محتوای ذهنی بیمار هیچ گونه هذیان یا علامت دیگری از تفکر غیر منطقی دیده نمی شود. حتی آن ها اکثر اوقات از حس واقعیت سنجی بسیار بالایی برخوردارند و اغلب ناظر را تحت تاثیر هوش کلامی خوبی که دارند، قرار می دهند. لاابالی گری جنسی، همسر آزاری و کودک آزاری اتفاقاتی شایع در زندگی این گونه بیماران است و چیزی که خیلی مشهود است، این است که آن ها هیچ وقت از کارهای خود پشیمان نمی شوند؛ گویی اصلاً وجدان ندارند. (5)

افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی، اضطراب، گناه یا احساس های پشیمانی را حتی در صورتی که آسیب زیادی به دیگران وارد کرده باشند، تجربه نمی کنند. آن ها اغلب، هنگامی که با رفتار تخریبی خود روبه رو می شوند، آرام و موقر باقی می مانند و نسبت به کسانی که بتوانند آن ها را فریب دهند، احساس تنفر می کنند.

این افراد بدون توجه به پیامدهای احتمالی بر اساس تکانه های خود عمل می کنند. آن ها مشاغل و روابط خود را به طور ناگهانی تغییر می دهند و اهل خشونت و بی ملاحظه هستند. افراد مبتلا به شخصیت های ضداجتماعی می توانند کاملاً فریبنده و متقاعد کننده به نظر آیند و به طور قابل توجهی نسبت به نیازها و ضعف های دیگران آگاهند.

اگرچه به نظر می رسد که چنین افرادی احتمالاً مجرم می شوند، ولی بسیاری از افراد جامعه ستیز از مشکلات قانونی اجتناب ‌می کنند و با استفاده از روش های کم تر قابل توجه به عنوان سیاست مداران متقلب به دیگران آسیب وارد می کنند.

پانوشت ها:
  1. وهمن، فریدون، یکصد و شصت سال مبارزه با آئین بهایی، انتشارات عصر جدید، 1388، ص. 553
  2. همان، ص. 552
  3. یگانه، بیژن، تخریب خانقاه ها؛ پایان همزیستی روحانیون با دراویش؟، رادیو فردا، 23 آبان ماه 1386
  4. همان
  5. سادوک، بنجامین، کاپلان، هارولد، خلاصه روانپزشکی، ج 2، ترجمه: رضاعی، فرزین، تهران: انتشارات ارجمند، 1388
توسط: اندیشه جعفری
می 22, 2018

برچسب ها

اندیشه جعفری خط صلح ماهنامه خط صلح مرده آزاری هتک حرمت