نگاهی به جنبش دانشجویی دهه نود/بازنشر یادداشتی از زنده یاد علی عجمی
پیکر علی عجمی در 17 اردیبهشت ماه سال جاری در دریاچهای در شهر هیوستون آمریکا پیدا شد. او که متولد سال 1362 بود علیرغم عمر کوتاه خود کارنامهی قابل احترامی در دفاع از انسانیت از خود به جای گذاشته است.
آقای عجمی، متولد محیطی روستایی در سبزوار بود، علیرغم دشواریها و محرومیتها به عنوان یکی از رتبههای برتر کنکور وارد دانشگاه تهران شد و به تحصیل در رشته حقوق پرداخت. او که درد رنج و محرومیت و تبعیض را چشیده بود دغدغهی انسانی خود را با پیوستن به جنبش دانشجویی «آزادیخواه و برابریطلب» دنبال کرد. علی در سال 88 به دلیل فعالیتهای صلحطلبانهی خود بازداشت و به دو سال زندان محکوم شد. او پس از آزادی در حالی که فقط یک ترم تا پایان تحصیل فاصله داشت از دانشگاه اخراج شد. علی در این زمان و به ناچار دورهی پناهندگی را آغاز کرد و با همکاری با نهادهای مدافع حقوق بشر فعالیت خود را شکل و فرم جدیتری داد.
عجمی در دورهی پناهندگی به عنوان معلم به کودکان پناهنده درس میداد، برای دو سال سردبیر خبرگزاری هرانا بود، سپس در کمپین بینالمللی حقوق بشر به عنوان محقق برای دو سال همکاری کرد علاوه بر این که همکاری خود را با رسانههای مختلف تحت عنوان نویسنده آزاد نیز حفظ کرد.
علی عجمی همچنین از نویسندگان ماهنامهی خط صلح محسوب میشد، از او نوشتار متعددی به جا مانده است، برای ادای احترام و نور تاباندن بر آن چه که دغدغهی این فعال حقوق بشر محسوب میشد، تحریریهی خط صلح تصمیم به بازنشر یکی از یادداشتهای او که در ادامه میآید گرفته است. مطالب بیشتر از او را میتوانید در وب سایت خط صلح بخوانید. یادش گرامی.
جنبش دانشجویی دهه نود؛ روی شانه غول ها و آموختن از تاریخ به شیوه لقمان
دو سال پیش رفیق جوانی پرسید چرا شما فعالان دانشجویی چپ دهه هشتاد تجربیات خودتان را برای نسل کنونی جنبش دانشجویی مکتوب نمیکنید. تنها جوابی که آن لحظه به ذهنم رسید و گفتم این بود که بقیه را نمیدانم ولی از نظر من فعالان نسل کنونی نه تنها از ما بلکه از کلیت تاریخ چپ تنها به شیوه لقمان میتوانند چیزی یاد بگیرند و چون جوابی در این مایهها داد که لقمان دیگر چه خری است، ناچار شدم اشاره کنم به حکایت سعدی در گلستان که: «لقمان را گفتند ادب از که آموختی، گفت از بیادبان؛ هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم»، و خلاصه کردم که جنبش دانشجویی دههی نود بیشتر میتواند به شیوهای سلبی از اشتباهات نسل پیشین یاد بگیرد و پرهیز کند تا به شکلی ایجابی از دستاوردها.
هر چند این جواب یک شوخی برای رفع مسئولیت و پایان دادن به مکالمه بیشتر نبود، اما رگههایی از واقعیت را نیز در خود داشت؛ رگههایی که اینک پس از آشنایی بیشتر همگان با فعالان این نسل در مراسم ۱۶ آذر سال ۱۳۹۶، پیوند خوردنش با اعتراضات سراسری دیماه، و به ویژه پس از بازداشت پیشگیرانهشان در جریان اعتراضات بیشتر آشکار شده است.
گرایشهای سیاسی فعالان صنفی-دانشجویی دههی نود خیلی متنوع است و حداقل تا پیش از این اهمیتی هم نداشت که خود را چه بنامند. در هیچ رسانه یا بیانیهای اعلام نکردند کمونیست، سوسیالیست و یا چپ هستند و یکی از وجوه افتراقشان با پیشینیان هم در همین است. اما دغدغهها، مطالبات، نتیجه و خروجی فعالیتهایشان به وضوح چپگرایانه و در دفاع از طبقهی کارگر و فرودستان بوده است؛ شعار یا آرمانی را هم نشانه نگرفتند که نتوانند از پسش بربیایند.
یکی از مهمترین ویژگیهای فعالیت سیاسی این دانشجویان که اغلب فعالان صنفی بودند، این واقعیت مهم بود که که آنان اعتراض را از شرایط عینی و مشکلات و مطالبات خودشان آغاز کردند؛ مشکلاتی که البته مختص آنان نبود و همین واقعیت آنان را به سایر گروههای فرودست پیوند میزد. در واقع اعتراض این دانشجویان از دغدغههای خودشان در محیط دانشگاه مثل افزایش شهریه و هزینههای خوابگاه و سنوات تحصیلی و کنترل دانشجویان دختر شروع میشد، ولی این پولی شدن فزاینده فضاهای آموزشی چیزی نبود که فقط در دانشگاه اتفاق افتاده باشد و نتیجهی بلافصل آن چیزی بود که تحت عنوان خصوصیسازی از سالها پیش در همه عرصههای جامعهی ایران آغاز شده بود. سرمایهداران جمهوری اسلامی شروع کردند تا امتیازاتی که بخشهای پیشروی انقلاب ۵۷ برای فرودستان به ارمغان آورده بود، در همهی حوزهها و از جمله آموزش باز پس بگیرند. شتاب این فرایند که در مقیاس بزرگتر به نئولیبرالیسم جهانی پیوند میخورد، در سالهای پس از توافق هستهای به اوج خود رسید و تاثیرات فاجعه بارش بیش از پیش آشکار شد. بنابراین طبیعی بود که ذهن نقاد دانشجویانی که خود از قربانیان این برنامهها بودند، از اعتراض به موضوع به ظاهر سادهای مثل گرانیِ خوابگاه، به نقد سرمایهداری برسد و این روند برای جنبش دانشجویی دههی نود به شکلی ارگانیک و قدم به قدم اتفاق افتاد.
نسلهای پیشین فعالان چپ، محرک فعالیتهایش بیش از آن که شرایط عینی جامعه باشد، کتابهایی بود که خوانده بود و سنت و تاریخ چپ در جهان و ایران را بیشتر و بهتر از شرایط واقعی ایران میشناختند. دربارهی دانشجویان دههی نود ماجرا برعکس بود، نه این که کتاب نخوانده باشند، ولی بیشتر شرایط عینی بود که آنان را به وادی فعالیت صنفی کشاند و البته خیلی زود هم متوجه شدند که هر امری -از جمله امر صنفی- سیاسی است؛ به ویژه در ایران.
مشکلات معیشتی و صنفی دانشجویان در سالهایی که عوارض خصوصیسازی اقتصاد تازه داشت احساس میشد در کنار انفعال و حل شدن تشکلهایی مثل انجمن اسلامی در اصلاح طلبان و بعد دولت روحانی و عدم جواز تشکل مستقل، دانشجویان فعال دههی نود را به سمت شوراهای صنفی سوق داد. تشکلی در مقایسه با بسیج و انجمن اسلامی غیرایدئولوژیک که مستقیم با رای دانشجویان انتخاب میشد، قانون و مهمتر از همه بدنه دانشجویی هم به آن اعتماد داشت و از آن حمایت میکرد و سرکوب آن به راحتی فعالیت سیاسی مستقل نبود.
فعالیت این نسل تقریباً از سال ۱۳۹۲ شروع شد. نقطه شروع پیدا کردن برای یک جنبش معمولا کار بیهوده و البته پرمناقشهای است ولی توجه شخص من به حضور رگههای پررنگ نوعی چپگرایی و پیوند با سایر جنبشهای اجتماعی و هدف گرفتن مستقیم خصوصیسازی در شوراهای صنفی دانشگاهها، بعد از مراسم ۱۶ آذر ۱۳۹۴ و در زمستان ۹۴ جلب شد. شوراهای صنفی بیش از سی دانشگاه کشور، اسفند ۹۴ در اعتراض به کالایی شدن آموزش بیانیهای صادر کردند که همان زمان در نشریات و خبرگزاریهای داخلی ایران هم منتشر شد و تا جایی که اطلاع دارم نویسندهی بیانیه هم از کسانی بود که در جریان اعتراضات دی ماه و بازداشتهای پیشگیرانه زندانی شد. این بیانیه با یادآوری سه اصل از درخشانترین و فراموش شدهترین اصول قانون اساسی حاصل از انقلاب ۵۷ شروع میشد که خصوصیسازی کاملا بر خلاف آن عمل میکرد؛ اصل نوزده درباره رفع هرگونه تبعیض قومی نژادی و زبانی، اصل سیام درباره آموزش رایگان و اصل چهل و سوم درباره تامین نیازهای اساسی خوراک، پوشاک، بهداشت، و آموزش برای همه.
این بیانیه علاوه بر نقد بومی گزینی و پولیسازی دانشگاه به خصوصیسازی در آموزش متوسطه هم پرداخته بود و این که با این وضعیت مدارس غیر دولتی و موسسات خصوصی کنکور، «طبقه» خاصی از جامعه امکان ورود به مدارج تحصیلی بالاتر را پیدا میکند و مناطق محروم از تحصیل باز میمانند. اشارهای که بلافاصله میتوانست این دانشجویان را حداقل روی کاغذ به جنبش معلمان پیوند بزند که از مدتها پیش با دغدغههای مشابهی فعال بود.
شوراهای صنفی در این بیانیه ضمن اعتراض به شکلی پیشگویانه هشدار داده بودند که ادامهی این طرحها باعث به وجود آمدن مشکلات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و امنیتی بسیاری برای کشور خواهد شد که بیشک اولین جرقههای آن در دانشگاهها دیده خواهد شد و از دولت خواسته بودند به جای شانه خالی کردن از مسئولیتهای اجتماعی خود با عزمی جدی و راسخ، محرومیت زدایی از مناطق محروم را آغاز کند، حق انتخاب محل تحصیل، تمرکز زدایی از امکانات آموزشی و امکانات برابر آموزشی را به رسمیت بشناسد، گسترش وسایل تحصیلات عالی تا سرحد خودکفایی کشور را، همانگونه که در قانون اساسی آمده است، وظیفه خود بداند و از این موج ویرانگر تبعیض، خصوصیسازی و تجاری سازی آموزش جلوگیری کند.
البته این فعالیتها از چشم دم و دستگاه امنیتی و به ویژه شعبههای دانشگاهیاش دور نماند. تعدادی از شوراهای صنفی منحل شدند یا مانع برگزاری انتخابات آنها شدند، دانشجویان فعال در دانشگاههای مختلف احضار شدند و در واقع برخورد با این دانشجویان مدتها قبل از بازداشت پیشگیرانه در دی ماه آغاز شده بود. اعتراضات سراسری فقط دستگاه امنیتی را با دستپاچگی در سرکوب این دانشجویان مصمم کرد.
فعالیت خستگیناپذیر دانشجویان، تدوین آییننامه، مقاومت در برابر پولیسازی خدمات آموزشی و سازماندهی فعالیتهای صنفی به موازات احضارها و کارشکنیهای نهادهای امنیتی ادامه داشت. اما شاید نقطه عطف ۱۶ آذر ۱۳۹۵ بود که دانشجویان سراسر کشور بیانیهی فراگیری در اعتراض به تبعیض طبقاتی و جنسیتی در دانشگاهها، پولیسازی فزایندهی آموزش عالی و فضای امنیتی در دانشگاهها تدوین و منتشر کردند که به امضای چهار هزار دانشجو و شورای صنفی بیش از سی دانشگاه و تعدادی از انجمنهای علمی و فرهنگی دانشگاهها رسید و باز نیمی از تدوین کنندگان این بیانیه از جمله دانشجویانی بودند که در اعتراضات سراسری دی ماه احضار یا بازداشت شدند.
دانشجویان برآمده از همین فعالیتها بودند که در ۱۶ آذر ۱۳۹۶ و مراسم روز دانشجو به شکلی سیاسیتر در دانشگاه برنامه برگزار کردند و پیوندشان با بقیه جنبشهای اجتماعی و کارگران و زنان و معلمان و زندانیان سیاسی و کولبران را فریاد زدند و در شروع اعتراضات سراسری نیز، روبروی دانشگاه تهران شعار “کارگر، دانشجو، اتحاد اتحاد” و “نان، کار، آزادی” سر دادند؛ شعارهایی نمادین که نهادهای امنیتی را در برخورد و سرکوب نهایی آنان با عنوان بازداشت پیشگیرانه مصمم کرد.
اما شوربختی برای نهادهای امنیتی این که این بازداشتها نتوانست و نخواهد توانست از هیچ چیزی پیشگیری کند. جنبش دانشجویی دههی نود با مطالبات فرودستان پیوند خورده بود و آن لحظهی تاریخی که معترضان در خیابان انقلاب و دانشجویان این سوی نردهها شعار “نان ،کار، آزادی” و “کارگر، دانشجو، اتحاد اتحاد” سر دادند فقط جلوهی بیرونی این پیوند بود. شاهد این پیوند هم این که اغلب این فعالان دانشجویی از بازداشت و بازجویی سربلند بیرون آمدند و با قدرت ناشی از این پیوند و انگیزهی جاری در جامعه پس از اعتراضات سراسری تقریبا بلافاصله در قامت قهرمان به عرصه فعالیت بازگشتند.
برای آنها و البته همهی فعالان سیاسی و مدنی و کارگران و زنان همه چیز تازه شروع شده است. فضای فعالیت و لاجرم شیوههای فعالیت قبل و بعد از دی ۹۶ متفاوت خواهد بود و قطعا جای بحث و گفتگو دارد، اما تا این جای کار این دانشجویان نه تنها از اشتباهات نسل پیشین جنبش دانشجویی، بلکه از اشتباهات کلیت تاریخ فعالیت سیاسی چپ و راست در ایران به خوبی درس گرفته و عبور کردهاند چه به شیوهی لقمان و چه با ایستادن روی شانهی غولها که از اصطلاحات مورد علاقهی من است و دوست دارم هر جایی بیمناسبت و با مناسبت از آن استفاده کنم؛ مخصوصا این جا بعد از کلی تعریف از آنها، چارهی دیگری ندارم که یک حالی هم به پیشینیان بدهم. ظاهرا هگل، نیوتن یا بزرگ دیگری چیزی با این مضمون را جایی نوشته است که اگر چیزهای بیشتر و فاصله دورتری را دیدهام، با ایستادن بر شانههای غولها بوده است. شاید این مهمترین چیزی است که نه تنها جنبش دانشجویی، بلکه کلیت جنبشهای اجتماعی باید به یاد داشته باشند و یاد بگیرند. این که روی شانهی غولها ایستادهاند و مهمتر این که نباید مرعوب این غولها شوند و به جای ایستادن روی شانهها، زیر پایشان له شوند. این تنها راه آموختن از تاریخ و فراروی از آن است.
برچسب ها
جنبش دانشجویی خط صلح دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب دانشجویان چپ شماره 109 علی عجمی ماهنامه خط صلح