چند تأمل کوتاه درباره‌ی بحران‌های کتاب در ایران/ رضا نجفی

اخرین به روز رسانی:

اکتبر ۲, ۲۰۲۴

چند تأمل کوتاه درباره‌ی بحران‌های کتاب در ایران/ رضا نجفی

کتاب  و کتابخوانی در ایران گرفتار بحران‌هایی مضاعف است زیرا از یک سو، به‌گونه‌ای عام وارث معضل‌های جهانی این پدیده، یعنی کسادی بازار کتاب به سبب ظهور رقبای قدرتمندی مانند سینما و تلویزیون، فضای مجازی و انواع بازی‌های کامپیوتری، رسانه‌های جدید مانند آثار صوتی و غیره است و از سویی دیگر، به‌گونه‌ای خاص گرفتار سانسور، بحران‌های ویژه‌ی صنعت چاپ و نشر در ایران، سقوط قدرت خرید اهل کتاب در این کشور و غیره شمرده می‌شود.

درباره‌ی سبب‌های همگانی و جهانی بحران کتاب، سخنی نمی‌گویم، زیرا جایی که همه‌ی کشورها درگیر مشکلات عامی هستند، نمی‌توان مسئولیت این بخش از معضل را تنها بر گردن متولیان داخلی کتاب افکند. اما شوربختانه به‌رغم نزار و نحیف بودن شانه‌های صنعت چاپ و نشر و به‌طور کلی پدیده‌ی کتاب و کتابخوانی در ایران، متولیان بار گران‌تری به‌نسبت جوامع دیگر، بر گرده‌ی اهل کتاب در ایران تحمیل کرده‌اند و هر روز بیش از پیش می‌کنند، تا جایی که اهل کتاب را –از نویسنده و مترجم گرفته تا ناشر و خواننده— وامی‌دارند بگویند: ما را به خیر تو امیدی نیست، شر مرسان!

حقیقت نیز آن است که متولیان کتاب و کتابخوانی در ایران نه تنها کمکی به رفع دشواری‌های موجود در این حوزه  نمی‌کنند، بلکه آشکارا بر شدت و شمار دشواری‌ها می‌افزایند. گفتن ندارد که در صدر این مشکلات، وجود دستگاه سانسور و ممیزی است که روز به روز بر شدت بلاهت و بی‌منطقی و بی‌اخلاقی آن افزوده می‌شود. درباره‌ی آسیب‌های سانسور می‌توان در حجم یک کتاب نیز سخن راند که اما ناگزیریم به اشاره‌ای از آن بگذریم. سانسور نه تنها به نویسندگان و ناشران لطمه می‌زند و دلسردشان می‌کند، بلکه خوانندگان را نیز حتی به آثار سانسور نشده‌ی موجود در بازار بدبین می‌سازد و به آن‌ها نیز آسیب می‌رساند. از آن گذشته، اگر بپذیریم که رونق کتاب و کتابخوانی از عوامل مهم و تاثیرگذار بر پرورش تفکر انتقادی است، لاجرم باید اعتراف کنیم که عوامل تهدید و تحدید کننده‌ی دسترسی آزاد و آسان به انواع وسیعی از کتاب‌ها، معنایی ندارد جز ایجاد مانع در بروز و رشد اندیشه‌ی انتقادی و به تبع آن اخلال در پیشرفت اجتماعی.

از سویی دیگر سانسور و حذف روایت‌ها و دیدگاه‌های دگراندیشان و منتقدان ساختار حاکم، جامعه را به سوی حذف حافظه‌ی تاریخی و جمعی می‌کشاند که این خود از مولفه‌های ساختارهای تمامت‌خواه شمرده می‌شود. در آثار فراوانی از فارنهایت ۴۵۱ گرفته تا ۱۹۸۴ جورج اورول و آثار میلان کوندرا با این هشدار آشنا هستیم که سانسور و تحریف کوششی است برای تحمیل فراموشی و زدودن حافظه‌ی مردم که شرط اساسی تحقق حکومتی توتالیتر به‌شمار می‌آید. هرگونه سانسور به فقیرتر ساختن فهم و فرهنگ می‌انجامد.

همان‌گونه که اشاره رفت، سخن درباره‌ی پیامدهای سانسور، دامنِ درازی دارد که در این مختصر نمی‌گنجد، اما حتی از این هیولای ویرانگر که بگذریم هفت خوان ادامه دارد و ده‌ها و بلکه به جرات می‌توان ادعا کرد صدها سد و مانع در برابر رواج کتاب و کتابخوانی در ایران وجود دارد که نه تنها رفع آن‌ها وظیفه‌ی حاکمیت است، بلکه سوگمندانه باید گفت اصولاً خود حاکمیت مسبب و عامل این موانع شمرده می‌شود. برای نمونه باید اشاره کرد در نگاهی گشتالتی، همه‌ی اجزای یک ساختار با هم و با کلیت خود در ارتباط هستند و به یک دیگر مربوط. هنگامی که بیش‌تر مردم حتی در تهیه‌ی غذای روزانه‌ی خود درمانده هستند، چگونه می‌توان انتظار رواج کتاب و کتابخوانی را در این جامعه داشت؟ هنگامی که دیگر بخش‌های فرهنگی جامعه گرفتار فقر تحمیلی مضاعفی هستند و سینما و موسیقی و تئاتر و موزه‌ها و نگارخانه‌ها و خانه‌های فرهنگ و غیره نزار و نحیف شده‌اند چگونه می‌توان باور کرد که کتاب در این میان مستثنی است؟ رواج یا کساد این پدیده‌ها زنجیروار در گرو هم‌دیگر است.

همه‌ی این‌ها که سهل است، هنگامی که حاکمیت باید ضامن و مسئول امنیت اهل هنر و اندیشه باشد، خود متهم ردیف نخست سرکوب و کشتار آنان شمرده شود، چگونه می‌توان چشم‌به‌راه اعتلای کتاب و کتابخوانی در جامعه‌ای نویسنده‌کُش بود؟

از این‌ها گذشته، کتابخوانی گونه‌ای فرهنگ است که باید آن را پروراند. چرا گمان می‌بریم برای داشتن خطی خوش باید آموزش دید اما برای آداب کتابخوانی نه؟ چرا سیستم آموزشی کشورمان هیچ برنامه‌ای برای ارتقائ فرهنگ کتابخوانی ندارند؟ آیا در هیچ‌کدام از مقاطع آموزشی از دبستان تا مراکز آموزش عالی، ولو در حد چند واحد درسی می‌آموزند که شیوه‌های درست مطالعه و یادداشت برداری و فهم مطالب چیست؟ این‌ها که سهل است، آیا به دانش‌آموزان حتی یاد می‌دهند که یک کتاب را چگونه باید ورق زد؟ نزار بودن فرهنگ کتابخوانی تا حد بسیاری نتیجه‌ی کارکرد فشل و معیوب آموزش و پرورش کشورمان است.

بر همین قیاس، از دیگر متهمانِ –بی اغراق بگویم—این جنایت، رسانه‌های همگانی و به شکل مشخص صداوسیمای ماست. صداوسیما ناچیزترین زمان و فضا را برای برنامه‌های مرتبط با کتاب، اختصاص می‌دهد و حتی در همین زمان و فضای نزار و ناچیز، دست به سانسور و اعمال نظر و سرکوب می‌زند. بگذریم از کیفیت این برنامه‌ها که آن نیز خود داستانی است پر ز آبِ چشم.

از سویی دیگر شبکه‌ی کتابخانه‌های عمومی ما یک‌سره معیوب است که اگر نبود دلیلی نداشت یک کتاب حتی با شمارگانی چند صد نسخه پس از گذشت دو سه سال روی دست ناشرش مانده باشد. معنای این سخن این است که اگر ما در سراسر کشور سه هزار کتابخانه‌ی عمومی داشته باشیم که از هر کتاب چاپ شده تنها یک نسخه به آن تعلق گیرد، شمارگان متوسط چاپ کتاب در ایران به‌ویژه در مورد کتاب‌های ادبی در حد دویست سیصد نسخه فلج نمی‌ماند.

باری این قصه‌ی پر غصه پایانی ندارد؛ می‌توان از نبود یا کمبود نشریات تخصصی سخن گفت، می‌توان به ضعف مفرط در حوزه‌ی نقد اشاره کرد، می‌توان درباره‌ی نبود تخصص مدیران فرهنگی کشور و نگاه صرفاَ سیاسی‌شان قلم‌فرسایی کرد، از رانت‌خواری‌ها، تبعیض‌ها و باندبازی‌های دولتی می‌توان سخن‌های فراوان گفت و از سوی دیگر، ممانعت از تشکیل انجمن‌های صنفی واقعی و آزاد نویسندگان و ناشران را متذکر شد، یا هم‌چنین می‌توان از استیلای ایدئولوژی حکومتی و نمایش‌های مذهبی به جای فرهنگ و هنر و ادبیات و علوم انسانی شاهد مثال آورد، اما هر چه هم بگوییم تنها در حکم مشتی از خروار به‌شمار خواهد آمد. کارنامه‌ی عملکرد متولیان حکومتی در امر کتاب چنان تیره و تار است که باید گفت گویا آنان به عمد و آگاهانه کمر به قلع و قمع کتاب و کتابخوانی بسته‌اند و اهتمام و برنامه‌ریزی هر روزه‌شان، نه برای گسترش کتابخوانی، بلکه سرکوب و نابودی آن در جامعه است.

توسط: رضا نجفی
اکتبر 23, 2023

برچسب ها

آزادی بیان آموزش و پرورش ایدئولوژی توسعه خط صلح خط صلح 150 دگراندیشان رانت رضا نجفی روشنفکران سانسور سرانه مطالعه صدا و سیما فرهنگ کتابخوانی کتاب کتابخوانی گرانی کاغذ ماهنامه خط صلح مطالعه نویسندگان