
بر مزار مختاری – شعری از علی حسینی
در میان مزارها گشتم و نیافتمت
چراکه سنگ مزارت
کوچک بود
و آن چه جز نامت
بر آن حک شده
تنها شاعر و نویسنده است
و همین هم کافی ست.
بر مزارت گریستم
در شهر مرده گریستم
بر این سرزمین بی مروت گریستم
و به دست های خالیم نگاه کردم.
مردی که در امامزاده طاهر
از سرما یخ زده بود
شکل جوانی پدربزرگم بود
نگاهش کردم
و از کنارش گذشتم.
از مزار کسی که دو بار کشته بودندش، برگشتم
دوبار گریسته
و دو بار مرده بودم
دو بار آمده
و دو بار رفته بودم.
گیاهی از میان ترکهای دستم
جوانه زد
که شکلی از یادرفته داشت
نامی از یادرفته نداشت
و آنگاه
که گرد تنم پیچید
و از ترکی دیگر
دوباره در من فرورفت
صدایش کردم
و نام تو را صدا کرده بودم.
ای سرزمین بی مروت!
خاکی که بوی خون و باروت بگیرد
فراموشی را
مثل ترکی در استخوانش می پذیرد
و با آن مدارا می کند
سر فرزندانش را اما
مثل گنجشکی می کند،
له مان کردی ای بی مروت
و دل هایمان را
بر قله ها
و در یخچال های طبیعیت
چال کرده ای.
از مزار کسی
که دو بار کشته بودندش
برگشتم
سه بار گریسته
و سه بار مرده بودم
سه بار آمده
و سه بار رفته بودم؛
اشک سوم
نامش عشق بود
که این سرزمین
جز آن که نفست را می گیرد
عشق را هم
از قلب تکه تکه ات می گیرد
و چیزی جز اندوه و ملال
و چیزی جز سرخوردگی
دلشکستگی
و درخودپیچیدگی
به تو پس نمی دهد.
خط صلح شعر علی حسینی ماهنامه خط صلح محمد مختاری