
جدایی مذهب از مدارس در غرب، چرا و چگونه؟
با شروع عصر رنسانس، انسان به مدنیت می رسد و به علوم و هنر و زیبایی شناسی و دیگر مقولات علمی روی می آورد. دانشمندان، فلاسفه و نویسندگان در این میان، سهم به سزایی ایفا کرده اند. دانشمندان با تـفحص در علوم جدید به دستاوردهای جدیدی می رسند. به این ترتیب، رنسانس جهشی می شود تا مردم اروپا با انقلابات خود، هم از دیگر ملل جهان پیش بیفتند و هم کلیساها و پاپ را از قدرت پایین بکشند و در واتیکان و درون کلیساها محصور و منزوی کنند.
بعد از این که کلیساها در غرب، قدرت را به دست گرفتند و سده ها حاکمیت کردند، در قرن هجدهم و با عصر روشنگری کم کم آگاهی انسان ها بالا رفت؛ علم پیشرفت کرد و آرام آرام زمزمه های نقد علنی مذهب آغاز شد. به مرور زمان و با ظهور سرمایه داری و با بالا گرفتن مبارزه ی طبقاتی، نقد مذهب نیز علنی تر و گسترده تر شد. سرانجام در اثر مبارزه ی پیگیر روشنفکران، کارگران و مردم آزادی خواه، قدرت از کلیساها سلب شد و مذهب نیز اجباراً به حوزه ی خصوصی رانده شد.
هم چنان مذهب در مدارس حضور می یافت. اما چه طور بعد از جدایی مذهب از سیاست، جدایی مذهب از مدارس اتفاق افتاد؟ در این مقاله سعی شده است به طور اجمالی روند این رویدادها، چرایی و چگونگی آن، به طور ویژه در امریکا مورد بررسی قرار گیرد.
با شروع دهه ی چهل میلادی، فعالیت های گروه های مذهبی یهودی، کاتولیک و پروتستان در مدارس امریکا به اوج خود رسید. اما در اواخر این دهه و دهه های بعدی، با اعتراضات و شکایات برخی والدین دانش آموزان، پرونده هایی در دادگاه های مناطق مختلف امریکا تشکیل شد و دیوان عالی کشور در مورد آن ها رای صادر کرد. از مهم ترین این پرونده ها می توان به “مک کالوم” در مقابل “هیئت آموزش و پرورش” در سال 1984، “زوراچ” در مقابل “کلازون” در سال 1952، “اِنگِل” در مقابل “ویتالی” در سال 1962، “مدرسه ی بخش ابینگتون” در مقابل “شمپ” در سال 1963، “اپرسون” در مقابل “آرکانزاس” در سال 1968، “استون” در مقابل “گراهام” در سال 1980، “آگوستینی” در مقابل “فلتون” در سال 1997 و “میتچل” در مقابل “هلمس” در سال 2000 اشاره کرد. در ادامه هر یک از آن ها به طور مختصر شرح داده خواهد شد.
مک کالوم در مقابل هیئت آموزش و پرورش (1984)
این پرونده شروع جنبش جدایی مذهب از مدارس بود. خانم مک کالوم که یک آتئیست بود، در شکایت خود مبنی بر نقض متمم اول قانون اساسی ایالات متحده (جدایی دین از دولت)، دو دلیل برای غیر قانونی بودن فعالیت های مذهبی در مدارس عنوان کرد: اول این که آموزش و پرورش در مدارس دولتی که با مالیات مردم اداره می شود، در حال کمک به ساختارهای مذهبی است. دوم این که اگر چه این کلاس ها اجباری نیست اما حاضرین و غایبین به مسئولین مدرسه گزارش می شوند که “مخاطبین اسیر” برای مدرس مذهبی تشکیل می دهند. دیوان عالی کشور امریکا در این پرونده با 8 رای موافق و یک مخالف، به نفع خانم مک کالوم رای داد و آن کلاس ها را غیر قانونی دانست.
زوراچ در مقابل کلازون (1952)
در این پرونده، دیوان عالی کشور امریکا، قانونی را که ایالت نیویورک وضع کرده بود، مورد بررسی قرار داد. این قانون به دانش آموزان اجازه می داد تا در زمان کلاس ها برای فعالیت های مذهبی (با تاییدیه ی کتبی از ارگان مورد نظر مانند کلیسا و امثالهم) از مدرسه خارج شوند. مدرسه هم هیچ گونه پشتیبانی مالی و یا کمکی از آن فعالیت ها نمی کرد. دادگاه در این پرونده با شش رای موافق و سه رای مخالف به نفع این قانون رای داد و آن را نقض متمم اول قانون اساسی ندانست.
اِنگِل در مقابل ویتالی (1962)
دادگاه در این پرونده، علیه یک دعای رسمی برای قرائت در مدرسه رای داد. این شکایت توسط خانواده های یهودی دانش آموزان مدارس دولتی مطرح شد؛ مبنی بر این که کلمه ی “خدای متعال” در دعای رسمی مدارس، با باورهای آن ها در تعارض است. شاکیان بر این باور بودند که خواندن چنین دعایی در هنگام شروع مدرسه، متمم اول قانون اساسی را نقض می کند.
در بیانیه ی دادگاه که توسط قاضی هوگو بلک خوانده شد، رای دادگاه با شش موافق و یک مخالف علیه قرائت دعای نوشته شده توسط دولت در مدارس بود و آن را نقض قانون اساسی تشخیص دادند. در این دادگاه یکی از قاضی ها به دلیل سکته غایب بود و دیگری در پرونده شرکت نکرد. دادگاه درباره ی اهمیت جدایی کلیسا و دولت توضیح داد و خواندن دعا را یک فریضه ی مذهبی دانست که وجودش در مدرسه نقض قانون اساسی است.
مدرسه ی بخش ابینگتون در مقابل شمپ (1963)
دیوان عالی کشور امریکا در این پرونده با هشت رای موافق و یک رای مخالف به نفع شاکی، ادوارد شپمن، رای صادر کرد و خواندن انجیل در مدارس را نقض قانون اساسی دانست.
پرونده ی ابینگتون، با شکایت آقای شپمن در دادگاه محلی آغاز شد. وی علیه قانون ایالت پنسیلوانیا که مدارس را ملزم کرده در شروع هر روز مدرسه حداقل ده آیه از انجیل، بدون توضیح خوانده شود، طرح دعوی کرد. او گفت این قانون ایالتی حقوق فرزندانش را تحت متمم اول و چهاردهم قانون اساسی، نقض می کند.
اپرسون در مقابل آرکانزاس (1968)
این پرونده بر خلاف دیگر پرونده ها، بحث مذهب در مدرسه نبود، بلکه بحث تدریس تکامل انسان در مدارس بود. دیوان عالی کشور امریکا تدریس تکامل انسان را نیز مانند مذاهب، در مدارس، خلاف قانون اساسی دانست. در این پرونده و بیش از ده پرونده ی دیگر بین سال های 1972 تا 2005 میلادی، رای دادگاه های دیوان عالی کشور مانع تدریس دو نظریه ی “خلقت” یا “تکامل” انسان در مدارس شد و هر دو را نقض متمم چهاردهم قانون اساسی ایالات متحده دانست.
استون در مقابل گراهام (1980)
دیوان عالی در این پرونده، اساسنامه ی کنتاکی مبنی بر نصب پوستر ده فرمان موسی بر دیوارهای کلاس های مدرسه را، علی رغم هزینه خصوصی آن ها، نقض متمم اول قانون اساسی تشخیص داد. دادگاه گفت درست است که این پوسترها با هزینه ی بخش خصوصی خریداری شده اند، اما نصب آن ها در کلاس های مدارس عمومی، باعث نقض قانون اساسی می شود.
آگوستینی در مقابل فلتون (1997)
این پرونده، رای مجدد به پرونده ی آگولار در مقابل فلتون در سال 1985 بود. در آن پرونده، دادگاه رای داده بود که معلمان مدارس دولتی نمی توانند در مدارس خصوصی مذهبی، تدریس کنند. اما در دعوی مطرح شده توسط آگوستینی، دیوان عالی رای داد تا زمانی که موضوع آموزش این معلمان در مدارس مذهبی، مفاد سکولار و بی طرف است، تضادی با متمم قانون اساسی ندارد. این پرونده از آن جا حائز اهمیت است که نشان گر تصحیح و توسعه ی تصمیمات قضایی در ارتباط با متمم اول قانون اساسی ایالات متحده می باشد.
میتچل در مقابل هلمس (2000)
در فاصله ی نیمی از سال 2000، حدود 30 درصد بودجه ی بخش 2 در شهر جفرسون پریش، در ایالت لویزیانا به مدارس مذهبی خصوصی داده شد. مالیات دهندگان (مردم) دعوی تنظیم کرده و این اقدام را در تعارض با متمم اول قانون اساسی دانستند. لی بوتبی، نماینده ی والدینی بود که مخالف کمک دولتی به این مدارس در لویزیانا بودند؛ با این تفسیر که “تلاش تاریخی ما بر این اساس بود که مالیات دهندگان نبایستی بودجه ی مدارس مذهبی را تامین کنند.” اما دادگاه طی دو مرحله، این اقدام را نقض قانون اساسی ندانست چراکه این کمک ها صرف اهداف غیر مذهبی می شدند.
امروزه، امریکا با دو واقعیت رقیب مواجه است که الزاماً با هم ناسازگار نیستند. نخست، امریکایی ها از دوره ی سکولار صحبت می کنند، فیلسوف چارلز تیلور کتاب “عصر سکولار” را می نویسد. این سکولاریسم نه نتیجه ی مذهب جامعه است و نه اعتقادات و عمل مذهبی اشخاص، بلکه حاصل مدرنیته می باشد. تیلور این گونه تداعی اش می کند: “حرکت از جامعه ای که در آن اعتقاد به خدا به چالش کشیده نشده و بدون مشکل است، به سوی جامعه ای که در آن درک شده اعتقاد به خدا، انتخابی است میان دیگر انتخاب ها که اغلب ساده ترین برای به آغوش کشیدن نیست.” دوم، بسیاری از پژوهشگران دینی بر این باورند که امریکا، بعد از هند، بیش ترین گوناگونی مذهب را داراست. نقش مدارس سکولاریزه شده در آموزش دانش آموزان شهروند جامعه ی بسیار مذهبی اش که بسیار هم گوناگون هستند، چه می تواند باشد؟
برای مطالعه ی بیش تر رجوع شود به:
-
موسسه ی اطلاعات حقوقی امریکا، دانشکده ی حقوق دانشگاه کرنل(وبسایت)
-
کرمیت، ال هال، راهنمای آکسفورد در مورد دیوان عالی ایالات متحده ی امریکا
-
آلی، رابرت اس، قانون اساسی و مذهب: مهم ترین پرونده های دیوان عالی ایالات متحده در مورد کلیسا و دولت، 1999
-
واشتی، مک کالوم، مبارزه ی یک زن به تنهایی، موسسه ی آزادی از مذهب، 1993
-
لارسون، ادوارد جون، آزمون و خطا: مباحثه ی امریکایی درباره ی خلقت و تکامل، انتشارات دانشگاه آکسفورد، 2003
ماهنامه شماره ۳۳