چرا تنبیه جسمی کودکان در مدارس ریشه کن نمیشود؟/ محمد آقازاده
ویدئویی به تازگی منتشر شده است که معلمی دانش آموزان را در شهرستان شهریار با کمربند میزند. این ویدئو استثنایی بر قاعده نیست، بلکه هرازگاهی در شبکههای اجتماعی نمونههای مشابه این اتفاق بازتاب مییابد و موجی از نفرت و انزجار به وجود میآورد. برای نسل ما این انزجار نشانهی تغییر است و آن هم تغییر ساختاری در نظام ارزشی جامعه. روزگاری والدین در برخورد با دست اندرکاران مدارس به صراحت میگفتند: استخوان فرزندمان مال ما و گوشتاش مال شما. معنای ضمنی این حرف آن بود که تا جایی که نمیرد، میتوانید از تنبیه بدنی برای تربیتاش استفاده کنید و در این ضرب المثل میتوانید ارزش تنبیه بدنی را در نسلهای قبلی رصد کنیم؛ در آن زمان میگفتند چوب معلم گل است و هر کس نخورد خل است. خود صاحب این قلم یکبار سیلی خورد که هنوز در ذهن میپیچد. ما شبانه درس میخواندیم، همه سن و سال دار بودند و من نوجوان. معلم زبان که وارد کلاس شد، نگاهی به جمع انداخت و گفت بیا پای تخته. با تعجب رفتم و با خودم گفتم هنوز درسی داده نشده است که بخواهد بپرسد. پای تخته که رسیدم ناگهان سیلی محکمی به گوش من زد و خطاب به جمع گفت اگر شلوغ کنید و درس نخوانید این طور سیلی میخورید و برای دلجویی از من، بشارت داد یک بار شلوغ کنم از خیر مجازات میگذرد. بار دیگر بدون آنکه کسی مقصر باشد، بخاری کلاس آتش گرفت و همهی کلاس چند چوب بر کف دستشان خورد.
معلم و ناظمی که نمیزد، یک استثنا را به نمایش میگذاشتند، فرهنگ خان خانی و متکی بر استبداد، سیاست را تنبه و آدم کردن معنا میکردند و این امر چه در خانواده و چه در سطح کلی به اجرا در میآمد. هر چند توسعه فرهنگ شهر نشینی و ظهور طبقهی متوسط از این رفتار خشن مشروعیت زدایی کرد ولی نتوانست به دلیل باقی ماندن گفتمان استبداد آن را به طور کامل از بین ببرد؛ چه در سطح مدارس، چه در سطح بازداشتگاهها و چه در سطح معابر و خیابانها، ته ماندههای آن فرهنگ هر لحظه از گوشهای سر بیرون میآورد و در سطح جامعه انعکاس مییابد.
هر چند موارد بسیار اندکی امکان بروز مییابند، ولی ما میدانیم این پدیده بیش از تصور ما در نظام آموزشی و زندگی ما جایگیر است و یک مبارزهی مداوم و سخت کوشانه میتواند این بیماری فراگیر را درمان کند.
اما دلایل دیگری هم سوار این ته ماندهها شدهاند و مشکل را تشدید میکنند؛ تقدیس خشونت به اشکال مختلف در تربیونهای عمومی، شکاف عظیم طبقاتی و رشد حاشیه نشینی که منجر به هنجار شکنی گسترده میشود و فرهنگ لات بازی و شررات را دامن میزند. معلمی که در حاشیه شهرها درس میدهد و آن هم با حداقل حقوق، بدون آنکه بخواهد میداند کودکان یاغی و عاصی از فقر سیاه را نمیتواند با روشهای دیگر وادار کند تن به انضباط داوطلبانه بدهند. اصولاً او برای یافتن مهارت ارتباطی آموزش ندیده است و اگر بخواهند هم نمیداند چه باید بکند. سیستم هم تا زمانی که مورد فشار افکار عمومی قرار نگیرد، حساسیتی نسبت به این مسئله ندارد و اصولاً با رخداد غارت در صندوق ذخیرهی فرهنگیان میفهمیم حواس مدیران ارشد جای دیگر است و این کار نهادهای مدنی و شبکههای اجتماعی است که در مناطق حاشیه شهرها سطح حساسیت خانوادهها، دانش آموزان و حتی دست اندرکاران مدارس نسبت به مسئله را برانگیزند. ولی مشکل به طریق دیگری حل میشود، آن هم پاگیری نهادهای صنفی خود معلمان است که میتواند هم از حقوق آنها دفاع کنند و هم سطح آگاهی آنها را افزایش دهند.
مهمترین کار در آن است که دریابیم هم معلم و هم دانش آموز تنبیه شده، قربانیاند و رفتارشان ریشه در هزاران عاملی دارند که به صورت پنهان و آشکار یک رخداد منفی را میسازند. کودکی که در مدرسه تنبیه میشود، ممکن است در خیابان و خانواده هم معرض خشونت قرار بگیرد، همان طور که معلم با تازیانهی فقر و نداری مدام تنبیه میشود و به ناچار خشمش را در محیط کاریش تخلیه میکند. بدون جنگ با فقر سیاه و سفرههای خالی نمیتوان مشکل تنبه را به صورت مجرد حل کرد، هر چند با این درک نمیتوان تلاش در این مورد را تعطیل کرد. یک کودک فقر زده تا به سن نوجوانی برسد، تنها هویتی که میتواند کسب کند زور بازو و نمایش آن است و این امر کار را برای مدارس سخت میکند. این کار جامعه است که به این کودکان فرصت دهند تا به اشکال دیگر مثل ورزش کردن، کسب هویت کنند. در درون مدارس به جای دادن این فرصت، تبلیغات کلیشهای برای ارزشهای رسمی انجام میشود که بیشتر باعث دلزدگی مخاطبانش میشود.
یکی دیگر از مشکلات رایج که باعث اختلال در شخصیت معلم و شاگرد میشود، تضاد ارزشهای حاکم بر خانواده و جوامع با مدارس است که این تضاد هم ساختار عاطفی و هم فرایند اجتماعی شدن آدمها را مختل میکند و به ناهنجاریها میدان میدهد. حتی نوع ساختمان و فرسودگیاش و ازدحام در کلاسها میتواند در بروز خشونت موثر باشد. به همین دلیل بر جامعه شناسان و پژوهشگران است با مطالعات میدانی دلایل این امر را دقیق و به صورت جزئی و در پیوند انضمامی با دیگر مسائل جامعه بررسی کنند و نتیجهاش را منتشر نمایند. تنها با شناخت کامل است که میتوان مشکل را حل کرد. باید دانشگاهها و جامعه شناسها را ترغیب کرد این مطالعه را انجام دهند و بر اساس یافتههای این پژوهش میتوان از قدرت شبکههای اجتماعی برای کنترل مشکل اقدام کرد.
برچسب ها
آموزش و پرورش استبداد تنبیه تنبیه جسمی تنبیه در مدارس خشونت خط صلح دانش آموز شبکه های اجتماعی کودک آزاری ماهنامه خط صلح محمد آقازاده مدرسه معلم معلمان ناظم نظام آموزشی