
برده داری در جهان و ایران، زمینه های فکری و تاریخی/ محمد محبی
بر اساس گزارش یک بنیاد جهانی، در حال حاضر حدود ۴۶ میلیون نفر قربانی بردگی مدرن هستند. بنیاد واک فری که برای از بین بردن بردگی تلاش میکند، ۱۶۷ کشور جهان را بررسی کرده و میگوید بیش از پنجاه درصد قربانیان بردگی مدرن در هند، چین، پاکستان، بنگلادش و ازبکستان زندگی میکنند.
آغاز دوران بردگی در تاریخ بشری، چندان روشن نیست. بنا به نوشتهی دایره المعارف بریتانیکا “بردگی را تا تاریخ هزارهی هشتم پیش از میلاد سراغ داریم”.
برده داری در یونان باستان و رم قدیم رواج داشت. به گفتهی ویل دورانت “در حدود سی سال قبل از میلاد، تعداد غلامان در شهر رم به چهارصد هزار نفر و یا نصف جمعیت در ایتالیا به یک میلیون و پانصد هزار نفر تخمین زده شده است”.
کرستین سِن، خاورشناس دانمارکی، مینویسد: ایرانیان معمولاً دست اسرای جنگی را بر پشت آنها بسته و به عنوان غلام میفروختند.
برده گرفتن در مذهب یهود نیز مشروع بود؛ چنان که در تورات موجود میخوانیم: “از امتهایی که بر اطراف قومی باشند، از ایشان غلامان و کنیزان بخرید و هم از پسران مهمانانی که نزد شما ماوا گزینند و از قبیلههای ایشان که نزد شما باشند که ایشان را در زمین شما تولید کردهاند، و مملوک شما خواهند بود و ایشان را بعد از خود برای پسران خود واگذارید تا ملک موروثی باشند و ایشان را تا به ابد مملوک سازید”.
در آیین مسیحیت نیز بردگی پذیرفته شده بود. پولس مقدس مینویسد: ای غلامان! آقایان بردهی خود را چون حیوان باید بدانند که با ساده دلی، اطاعت آقا و ارباب خود را میکند. افلاطون نیز بردگی را کیفر خدایی برای بردگان میپنداشت.
جیمز هاکس، کشیش معروف، می نویسد: “انجیل پاک حضرت مسیح نیز ابداً در خصوص اطلاق و آزادی غلامان سخن نرانده، بلکه به عکس، غلامان را به اطاعت آقایان و خوانین ایشان امر میفرماید”.
در آیین اسلام با اینکه بردگی در جزیره العرب (محل ظهور اسلام) رایج بود، اما ضمن اینکه بردگی پذیرفته شده و پیامبر و خلفای راشدین هم برده داشتند، اما تحول اساسی در حقوق بردگان در اسلام دیده میشود. اسلام، بردگان را از نظر شخصیت اجتماعی و انسانی در ردیف آزادگان قرار داد و ملاک فضیلت انسان را تقوا ذکر نمود. با این حال، اینکه عملاً در مورد حقوق انسانها، چه اتفاقاتی افتاد، موضوع این نوشته نیست.
نظام بردگی تا نیمهی اول قرن نوزدهم به قوت خود باقی بوده است، ولی از آن تاریخ به بعد، نهضت دامنه داری برای الغای آن در سراسر جهان آغاز گردید. در فرانسه تا انقلاب سال 1848، در هلند تا سال 1863 و در آمریکا تا سال 1860 بردگی رواج داشته است؛ لیکن پس از جنگهای خونینی که بر سر این موضوع میان آمریکای شمالی و جنوبی رخ داد، به تدریج نظام برده داری رو به زوال گذاشت. آمریکای جنوبیها به دلیل احتیاج شدید به بردگان برای ادارهی زراعت و کشاورزی خود، از طرفداران تثبیت وضع موجود بودند و بدین منظور با شمالیها درگیر شدند که پس از چهار سال، این جنگها به سود شمالیها پایان پذیرفت و بردگی از میان آمریکا رخت بر بست. این درگیریها به نام “جنگ های انفصال” در تاریخ معروف است.
یکی از مورخان مشهور مینویسد: “مردم یونان، بردگان فراوانی داشتند که از زندانیان جنگ، اسیران یورشهای برده گیری، کودکان سر راهی، کودکان ولگرد و مجرمین فراهم آمده بودند”.
سیر تاریخی عوامل بردگی
عوامل اسارت و آزادی را باید هم در وجود سلب کنندگان آزادی، هم در میان کسانی که خود را بی دلیل از این حق محروم کردهاند و هم در نوع نظامات حاکم بر بشر یافت. ریشهی پیدایش بردگی و به اصطلاح، “عوامل به وجود آورندهی آن” را میتوان در موضوعات ذیل پیدا کرد:
الف– روحیهی استخدام در انسان: به قول زیگموند فروید “انسان طبیعتاً موجودی خادم گزین و استثمارچی است”. انسانها در نتیجهی استخدام متقابل در میدان عمل، یکدیگر را خنثی میکنند و یا هر کدام دیگری را به نوعی استخدام میکند. نیازمندیهای گستردهی انسانها چنین تعاملی را اقتضا میکند، منتها تفاوت قوای عقلانی و جسمانی و همچنین قدرت اجتماعی و اقتصادی برخی از اقطاب قدرت و ثروت باعث شده که قدرتمندان و هوشمندان جامعه از طریق خدعه و نیرنگ و یا به وسیلهی قهر و اجبار، نیازمندان و ضعیفان را به مرحلهی بردگی بکشانند و یا با آنان معاملهی بردگی نمایند.
ب- ضعف و زبونی: همواره افراد قدرتمند در برخی از جوامع، الگو و مخدوم مطاع ضعیفان بوده و میباشند. عدهای به دلیل ترس از حوادث و آفات اجتماعی و طبیعی و یا عجز از تامین نیازمندیهای زندگی در جست و جوی پناهگاه و حامیانی از نوع بشری میباشند و خود را موجودی انگلی و طُفیلی میدانند. این نگرش موجب شده تا آنان استقلال خود را از کف داده و در خدمت قدرتمندان زر و زور و تزویر قرار گیرند.
ج- جنگهای قبیلهای: برخی بر این باورند که منشائ اصلی پیدایش بردگی را باید در جنگهای قبیلهای جست و جو نمود. در این نبردهای بیهوده، معمولاً تلفات فراوانی برای دو طرف غالب و مغلوب به وجود میآمد و به گمان خود بهترین راه جبران خسارت را در این میدانستهاند که بعضی از عناصر، طایفهی شکست خورده را به کارهایی بگمارند که بر عهدهی مقتولین آنها بوده، و این راه و رسم، به تدریج به تملک و بردگی انسانها منجر گردیده است.
البته امروزه هم بردگی ناشی از جنگ به صورت اردوگاههای کار اجباری، رایج و متداول میباشد؛ هر چند به شکل قدیم و با آن شدت نیست و قوانین بین المللی تا حدودی از آن جلوگیری کرده، ولی روحیهی استثمارگری در نهاد انسان موجب آن نشده تا نظام برده داری منسوخ شود.
د- مکافات مجرمان: توسعهی اجتماعات بشری و روابط بین افراد در مقاطعی از تاریخ باعث اصطکاک منافع گردید و دست آویزی برای وضع قوانین مجازات علیه مجرمان شد. صاحبان مال مسروقه، سارقان را به بردگی خود کشانیدند و گفتند: کیفر دزد آن است که بردگی صاحب مال را قبول کند. همچنین طلب کار، فرد بده کاری را که نمیتوانست ادای دین کند، بندهی خود میساخت. در مورد جرح و قتل نیز قاتل و ضارب در استخدام مجروح و یا ورثه مقتول قرار میگرفت تا کار مقتول و مجروح را انجام دهد.
ه- منشائ فلسفی بردگی: در گذشته برخی از متفکران، بردگی را یک امر ذاتی برای بندگان میپنداشتند. بعضی از فلاسفهی یونان معتقد بودند که اصولاً آدمیان بر دو دستهاند: آزادگان و بردگان که گروه دوم تنها برای خدمت به گروه آزادگان آفریده شدهاند.
ارسطو، نظام بردگی را یکی از ضروریات اجتماع بشری میدانست و تاکید میورزید که دولت باید فقط از بردگان استفاده کند. از این رو نظام طبقاتی یونان قدیم مقرر کرده بود که مشاغل اداری و مناصب دولتی و پارلمانی در انحصار یونانیان اصیل و آزاد باشد، ولی کارهای پست همچون کشاورزی، دامداری، استخراج معادن، پل سازی، بارکشی و غیره بر عهدهی بردگان گذاشته شود که غالباً اسیران جنگی و یا از نسل آنها بودند.
ارسطو معتقد بوده که اساساً نژاد سفید یا نژاد یونان، یک نژاد برتر و سازندهی فرهنگ و تمدن است و نژادهای دیگر استعداد ندارند و مانند حیوانات باید به گاری بسته شوند یا در طویله باشند.
هندیان معتقد بودند، چون بردگان از قسمت پای خدایان آفریده شدهاند، موجوداتی پست و سزاوار تحقیرند و باید به انواع خواری و شکنجه و اعمال شاقه تن در دهند تا مگر مطابق “قانون تناسخ”، روح پست آنها در سایهی آلام و رنجها ترفیع مقام پیدا کند و به کالبد اشراف و ثروت مندان حلول نماید. در میان ملل کلده، آشور، مصریان قدیم، پارسیان و یهودیان نیز وضع بدین منوال بود. عربها هم اسیران جنگی را، حتی اگر از نژاد خودشان بودند، به بردگی میکشانیدند.
تاریخ برده داری در ایران
واژهی برده در زبان فارسی باستان “ورته” (اسیر)، در زبان اوستایی “وَرِته” در فارسی میانه “وَرْدَگ” (اسیر و زندانی) و “وردگیه” (اسارت) و در متون پهلوی برده غالباً “انشهریگ” یا “بنده” نامیده شده است.
در میان مادها رسمی بود که به موجب آن، مردی تهیدست، میتوانست در برابر دریافت غذای روزانه، خود را در اختیار مردی ثروتمند بگذارد. چنین شخصی وضع بردگان را داشت، اما چنانچه اربابش به او کم غذا میداد، او هر زمان میتوانست وی را ترک کند. هخامنشیان، به هنگام تشکیل دولتشان (نیمهی اول قرن ششم ق.م)، فقط چنین بردگی سادهای را میشناختند و کار برده از لحاظ اقتصادی مهم نبود. بسیاری از بردگانی که برای نجبای هخامنشی و پارسی کار خانگی میکردند (مانند نانوایان، آشپزها، ساقیان، و خواجهسرایان)، نیز از میان نمایندگان ملتهای شکست خورده گرفته میشدند. هخامنشیها، تعداد معینی از این بردگان را از بازار بردهفروشان میخریدند.
بردگی نظامی در دورهی ساسانی پدیدهای شناخته بود، اما چون سپاه ساسانیان در اصل متکی بر سواره نظام زره پوش متشکل از مردان آزاد بود، اگر بردهای وجود داشته در گروه بیاهمیت دنباله روان پیاده نظام بوده است که در آن نیز سربازان وظیفه مرکب از روستاییان و دیگر افراد متعلق به طبقات پایین اجتماع سهم عمدهای بر عهده داشتهاند.
خلاصه اینکه بردگی در ایران هم مانند بقیهی نقاط جهان مرسوم بوده است. و بعد از اسلام هم در میان حکومتهای مختلف ادامه داشت.
جهانگردان اروپایی قرن یازدهم هجری از مشاهدهی کثرت بردگان اخته و قدرتشان در دربار صفوی و خانههای اعیان تحت تاثیر قرار گرفتهاند. به نوشتهی شاردن، از اینان حدود سه هزار تن در دربار و عدهای نزد اربابان و توانگران بودهاند. به رعایت احترام، آنان را “لَلِه” یا “استاد” مینامیدند. آنها به بهای بسیار گرانی خریداری میشدند و بیشتر سفیدپوستانی از بندر مالابار در هندوستان بودند.
اولین تلاشها برای لغو برده داری در ایران در زمان ناصرالدین شاه قاجار آغاز شد. در سال ۱۲۶۵، ناصرالدین شاه حمل بردگان سیاهپوست را از طریق دریا به ایران ممنوع کرد.

در سال ۱۲۶۸، ایران و انگلیس پیمانی امضا کردند که به موجب آن کشتیهای انگلیسی مجاز بودند کشتیهای ایرانی را برای یافتن برده بازرسی کنند. به موجب مادهی سیزدهم پیمان صلح مورخ ۱۲۷۴ میان انگلیس و ایران، حق بازرسی کشتیها تا ۱۲۹۰ تمدید شد. اما این پیمانها بر میزان تجارت برده تاثیر عمدهای نداشت و این تجارت تنها بر اثر بازرسی دریاییِ شدیدتر پس از ۱۲۸۷ تا حدی کاهش یافت. به موجب پیمان جدیدی که در ۱۳۰۰ به امضا رسید، اختیارات انگلستان گسترش یافت؛ بردگانی که در کشتیهای ایرانی یافت میشدند آزاد میشدند و دادگاه مسئول رسیدگی به جرم صاحب کشتی ایرانی نیز، باید در حضور نمایندهی کنسولی انگلیس تشکیل میشد. ایران همچنین در در این سال در کنفرانس بروکسل در مورد الغای بردگی شرکت کرد.
در نتیجه، در سال ۱۳۰۷، ایران تجارت و واردات برده را، چه از طریق آبی چه از طریق خاکی، ممنوع کرد. در سال ۱۳۲۸، تجارت برده قانوناً متوقف شده بود؛ اما هنوز برای مدتی بردهداری وجود داشت که آن هم در پایان دورهی قاجار به کلی از میان رفت. ایران با پیوستن به کنوانسیون 1926 ژنو و نیز اعلامیهی جهانی حقوق بشر(1948)، رسماً خود را متعهد به الغای بردهداری کرد.
درآمدی بر تفکر برده داری در ایران، نگاهی به پاورقی اخوان ثالث دربارهی حاجی فیروز
تردیدی وجود ندارد که تفکر آزادگی در ادبیات و فرهنگ ایران به شکل بسیار گستردهای دیده میشود. اما جامعهی ایرانی، اساساً دگرناپذیر است و روابط آن براساس طبقهی اجتماعی صورت میپذیرد. بقول ویلیام. بی.من در کتاب زبان، قدرت و منزلت در ایران، ایرانیان با هم شان، خود رابطهای دوستانه و صمیمانه بر اساس احترام متقابل دارند، با کسی که شان او بالاتر باشد، رابطهای متملقانه دارند و کسی که شاناش پایینتر باشد، رابطهای غیرعادلانه و غیرمنصفانه و بعضاً گستاخانه و شرم آور دارند.
یکی از نمادهایی که در فرهنگ ایرانی، آن را نماد نژادپرستی و برده داری تلقی میکنند، شخصیت حاجی فیروز است. مهدی اخوان ثالث، در پاورقیِ خود در سرودهی ارغنون، با نشان دادنِ بیزاری از حاجی فیروز، آنرا “بقایای نفرتانگیز عهد توحش و بردهداری” نامیدهاست.
حاجی فیروز، یک چهرهی افسانهای در فولکلورِ ایرانیان است که در نخستین روزهای هر سال، در کنار عمو نوروز، به شهرها میآید تا از آمدن نوروز به مردم آگهی دهد. او یک مرد لاغراندام و سیاهرُخ، با کلاه دوکی، گیوههای نوکتیز و جامهی سرخ است که با دایرهزنگی و دنبک، به خیابانها میآید و به رقص، شیرینکاری و خواندن آوازِ کوبهای میپردازد. برخی بر این باورند که این نشانهها، ظاهر یک انسان آزاد نیست و معمولاً بردگان زمان قدیم به این سیاق بودند.
نگارنده بر این باور است که این برداشت اخوان ثالث، خالی از اشکال نیست. مهرداد بهار، نویسنده و پژوهشگر ایرانی، حاجی فیروز را وابسته به جشنهای سیاوش دانستهاست. به گفتهی او، گمان میرود که این چهره، برگرفته از یکی از اسطورههای تموز، ایزدِ کشاورزی و چارپایان، در میانرودان باستان باشد. او سپس اظهار کرده که چهرهی سیاهشدهی حاجی فیروز، گویای بازآمدن او از سرزمینِ مردگان است، و جامه سرخ او، نشان از خونِ سیاوش دارد. او همچنین گفته است که واژهی سیاوش میتواند به معنی “مردِ سیاه” یا “سیاهرخ” باشد.
کتایون مزداپور، اسطورهشناس و استاد زبانهای باستانی، در مصاحبهای، از ترجمهی لوحی اکدی گفته است و آنرا تاییدی بر ایدهی مهرداد بهار دانستهاست. در آن لوح، چنین آمده که دوموزی (شوهر ایزد تموز)، در نیمی از سال، با جامه سرخ و در حال نواختن دایرهزنگی، دنبک، ساز و نیلبک، به دنیای زیرزمین رفته تا همسر خود را بازگرداند؛ و این سرگذشت، گویای آغاز دوبارهی باروری بر زمین است.
به نظر میرسد که با نمادهای باستانی و فرهنگی-تاریخی ایرانیان نمیتوان برده داری را ردیابی کرد و اصلاً منطقی هم نیست. ایران هم مانند بقیهی کشورها، در قدیم برده داری داشته است و به نظر میرسد باید روی فرهنگ کنونی جامعه کار کرد تا انسانها به واسطهی موقعیت شغلی و خانوادگی و غیره حس تفاخر و خود بزرگ بینی نداشته باشند. در جامعهی کنونی ایران نگاه مساوی بین افراد و مشاغل مختلف وجود ندارد. حقوق برخی از قشرهای جامعه ضایع میشود. برخی از صاحبان مشاغل، برای اینکه کارگران مشمول قانون کار ایرانی را در کارگاههای خود نداشته باشند، به لطایف الحیلی ، کارگران مهاجر از جمله مهاجران افغانستانی را در کارگاهها، بدون بیمه و حقوق حداقلی یک کارگر به کار میگمارند. هر وقت صاحبان مشاغل بدون نظارت قانونی و با اجبار اخلاقی، حق کارگر افغانستانی را طبق قانون پرداخت کند، آنگاه میتوانیم ادعا کنیم که نشانی از فرهنگ برده داری در جامعهی ایرانی وجود ندارد.
برچسب ها
برده داری برده داری در ایران برده داری مدرن بنیاد واک فری قاجاریه ماهنامه خط صلح ماهنامه شماره ۶۳ محمد محبی نظام برده داری