محیط‌های آموزشی، سنجه‌ای برای وقوع تغییرات واقعی/ امید اقدمی

اخرین به روز رسانی:

اکتبر ۲, ۲۰۲۴

محیط‌های آموزشی، سنجه‌ای برای وقوع تغییرات واقعی/ امید اقدمی

نیمه‌ی دوم سال ۱۳۹۸، هم به جهت تعداد وقایع و رخدادهای با اهمیت سیاسی و اجتماعی و هم به لحاظ اهمیت این وقایع، یکی از چگال‌ترین (۱) دوره‌های تاریخ معاصر ایران است. تصمیم فاجعه‌بار و حکومتی برای افزایش یک‌باره‌ی قیمت بنزین، اعتراضات گسترده در بیش از صد شهر کشور در اعتراض به افزایش قیمت بنزین و سرکوب خونین و وحشیانه‌ی این اعتراضات که منجر به کشته و زخمی‌شدن صدها نفر از معترضین شد، ترور قاسم سلیمانی در عراق توسط ارتش آمریکا، واکنش ایران با حمله‌ی موشکی به پایگاه نیروهای نظامی آمریکا در عراق و در نهایت هدف قرارداده‌شدن هواپیمای اوکراینی با دو موشک سپاه، گزاره‌های کوتاهی هستند که بخشی از آن‌چه که در نیمه‌ی دوم ۱۳۹۸ بر ایران گذشت را توضیح می‌دهند. در انتهای سال ۱۳۹۸، سپهر سیاسی ایران هم از نظر توازن قوا و هم به جهت التهاب اجتماعی، تفاوت‌های عمیق و جدی با ابتدای این سال داشت.

پیامد این وقایع بزرگ، در سپهر سیاسی و اجتماعی ایران، انباشت نارضایتی و تعمیق شکاف میان دولت و ملت بود؛ خاصه این‌که در اعتراضات ۱۳۹۸ –برخلاف دیگر جنبش‌های اعتراضی چهل سال اخیر—، هیچ‌کدام از جناح‌های حکومت لب به حمایت از معترضین نگشودند. پس از اعتراضات آبان و هم‌چنین سقوط هواپیمای اوکراینی، اقشار مختلف جامعه‌ی ایران به جهات مختلف، خود را در تقابل کامل با حکومت دیدند. در مدتی کوتاه، شکاف میان مردم و حکومت، به عمیق‌ترین وضعیت خود رسید و از این جهت، ایران آبستن تحولاتی عظیم و عمیق شد.

این وضعیت ملتهب، در کوتاه مدت، نه‌تنها امکان بروز و تبدیل شدن به جنبش اعتراض دیگری را نیافت، بلکه تبدیل به مازاد سیاسی برای سازمان‌گری اعتراضی هم نشد. ویروس عالم‌گیر کرونا، از اواسط بهمن ماه ۱۳۹۸، حیات اجتماعی ایران را هم‌چون سایر کشورهای جهان مختل و به‌عنوان عاملی خارج از اراده‌ی همه، سکون را به روندهای اجتماعی و سیاسی در کشور تحمیل کرد. در دوران کرونا، تمام جهان با وضعیت ویژه‌ای مواجه بود که با توجه به قرنطینه‌ها و محدودیت‌های آمد و شد، سکون و امتناع امکان تحرک را می‌توان از مهم‌ترین ویژگی‌های آن دانست.

در این میان دانشگاه، از اولین قربانیان ویروس کرونا شد. شبکه‌ی وسیع و گسترده‌ی دانشگاه‌های کشور، در جنبش‌های اعتراضی دی‌ماه ۱۳۹۶ و آبان‌ماه ۱۳۹۸، هم‌چون سیستم اعصاب اعتراضات، زمینه‌ساز گسترش اعتراضات به بخش‌های مختلف کشور بودند. بازداشت گسترده‌ی دانشجویان، احکام سنگین و طولانی‌مدت زندان، هم‌چنین سلب حق تحصیل تعداد قابل‌توجهی از دانشجویان هم، مانع از ایفای این نقش مهم از سوی دانشگاه‌ها نشده بود، چرا که مجریان این نقش، نه هم‌چون گذشته، تنها دانشجویان فعال و کنشگر، که جمع قابل توجهی از بدنه‌ی جنبش دانشجویی بودند. در چنین وضعی، کرونا، دستکم در مورد مهیاشدن امکان تعطیلی دانشگاه‌ها برای دولت حکم یک خوش‌شانسی تاریخی را داشت: دانشگاه‌ها و به طبع آن امکان اعتراض در فضای دانشگاهی به‌سرعت تعطیل شد.

تعطیلی دانشگاه، فرصت یک «انقلاب فرهنگی آرام» را به دستگاه سرکوب داد. به هر روی، در فاجعه‌ی انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹، جناح‌های مختلف امروزین جمهوری اسلامی –چه در نظریه‌پردازی و چه در اجرا—، حضور موثر داشتند و در نتیجه، انقلاب فرهنگی دستاورد و تجربه‌ی مشترک جناح‌های مختلف حکومت بود. آن‌ها چنین به‌خاطر داشتند که با چند اخطار و تعطیلی دانشگاه می‌توان فضای دانشگاه را «خالص»، و امکان اعتراضات دانشجویی را برای مدتی طولانی دچار تعلیق کرد.

تنها شباهت انقلاب فرهنگی با تعطیلی دانشگاه‌ها در دوران کرونا، بسته‌شدن درهای دانشگاه نبود. پیش از هرچیز در این دوران، تعداد قابل‌توجهی از اساتید دانشگاه و دانشجویان، به اخراج و تعلیق محکوم و اساتید «خالص» جایگزین متخصص‌ها شدند. بخشی از پرونده‌های گشوده‌مانده از سال‌های ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸، برای تعلیق و اخراج دانشجویان، با استفاده از فضای سکون در اعتراضات دانشجویی اجرایی شدند. علاوه بر این، تعداد قابل‌توجهی از اساتید منتقد با عناوینی هم‌چون بازخرید، پایان مدت قرارداد و بازنشستگی، از تدریس در دانشگاه منع شدند. «خصوصی‌سازی لجام گسیخته» در فضای دانشگاه‌ها که از اوایل دهه‌ی ۹۰ هم‌چون موجی فراگیر آغاز شده بود، در دوران کرونا به حداکثر خود رسید. وزارت علوم در این دوران تا جایی‌که ممکن بود به فروش امکانات رفاهی و هم‌چنین فضای دانشگاه پرداخت. در عین حال، باتوجه به محدودیت‌های کرونایی و عدم حضور دانشجویان، فعالیت نشریات، هم‌چنین شوراهای صنفی دانشجویان به بن‌بست خورد. در بسیاری از دانشگاه‌های مادر، انتخابات شورای صنفی، به‌دلیل به‌حد نصاب نرسیدن شرکت‌کنندگان در رای‌گیری، لغو شد. دستگاه سرکوب تصمیم گرفته بود دانشگاه‌ها، چهره‌ی دیگر دوران پساکرونا را آغاز کنند.

در عین حال، تعلیق فعالیت دانشگاه‌ها موجب انقطاع ارتباط نسل‌های مختلف دانشجویان فعال شد. تعداد قابل‌توجهی از پذیرفته‌شدگان دانشگاهی از ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۱ در عمل شانس حضور در دانشگاه و ارتباط با تشکل‌ها، نهادها و فعالین دانشجویی را از دست داده بودند. بنابراین در مهرماه ۱۴۰۱، حدود سه‌-چهارم دانشجویان، با وجود دانشجو بودن، «دانشگاه‌ندیده» بودند و بی‌هیچ تماس و ارتباطی با نسل‌های قبلی وارد دانشگاه شده بودند.

برگزاری انتخابات ۱۴۰۰، در چارچوب اندیشه‌ی «خالص‌سازی نظام» نیز، تمایل به فشار بر دانشگاه در میان حاکمان را افزایش داد. به‌طور مشخص، از زمان برگزاری انتخابات تک‌نامزد ۱۴۰۰ که منجر به ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی شد، تا بازگشایی کامل دانشگاه‌ها در ۱۴۰۱، جمع قابل‌توجهی از اساتید دانشگاه به‌دنبال سیاست‌های خالص‌سازی، اخراج شدند.

با این تفاصیل، در تابستان ۱۴۰۱، حدس زدن وضعیت دانشگاه‌ها در مهرماه و با بازگشت دانشگاه‌ها به شرایط «عادی» بسیار دشوار بود. از طرفی مازاد سیاسی ۱۳۹۸، اخراج اساتید و دانشجویان، خصوصی‌سازی‌ها و التهاب اجتماعی به‌دلیل تشدید سیاست‌های اجبار حجاب، ظرفیتی بزرگ برای اعتراض دانشگاه‌ها از همان روزهای نخست بازگشایی دانشگاه‌ها ساخته بود و از طرفی دیگر، جمع بزرگی از دانشجویان برای دفعه‌ی اول وارد دانشگاه می‌شدند و به لحاظ ذهنی ظرفیت وقوع اعتراض وجود نداشت.

بر اساس دستگاه نظری چارلز تیلی (۲) در تحلیل جنبش‌های اجتماعی، زمینه‌ی وقوع جنبش‌ها در لحظه‌ی برآیند «فرصت‌های سیاسی» و «بسیج منابع» شکل می‌گیرد. در تابستان ۱۴۰۱ تلقی این بود که در مهرماه همان سال و برای دانشگاه‌ها، مجرد از وضعیت عمومی جامعه، هرچند فرصت سیاسی مهیاست، اما ظرفیت بسیج منابع وجود ندارد و در نتیجه سوال این بود که نتیجه‌ی برهم‌کنش فرصت بزرگ و منابع ضعیف، اعم از منابع انسانی، چه خواهد بود؟ پرسشی که البته پاسخی تاریخ‌ساز گرفت.

کشته‌شدن مهسا امینی، و سلسله حوادث پس از آن، که مُهر خود را با عنوان جنبش «زن، زندگی، آزادی» بر تاریخ معاصر ایران زد، زمینه‌ای ایجاد کرد که دانشگاه‌ها، متکی بر رزونانس (۳) فرصت‌ها و منابع، به مراکز بااهمیت جنبش تبدیل شوند. صدای اعتراض زنان ایران، صدای همبستگی میان اقشار مختلف جامعه و صدای تصمیم به تغییر وضعیت موجود، کو‌به‌کو و دانشگاه به دانشگاه به مناطق مختلف ایران رسید. دانشگاه‌ها، از پسِ انقلاب فرهنگی نرم کرونا، در مهرماه ۱۴۰۱ هم‌چون عرصه‌های اعتراض به وضعیت بازگشتند.

همین اعتراضات هم دلیلی مزید برای هجوم دستگاه سرکوب حکومت به دانشگاه شد. هجومی که از حمله‌ی نیروهای لباس شخصی به فضای دانشگاه و برای ضرب‌وشتم دانشجویان آغاز شد و تا بازداشت‌، اخراج و تعلیق دانشجویان پیش رفت. پس از فروکش‌کردن جنبش «زن، زندگی، آزادی» و با تجمیع آمارهای مختلف، بیش از ۴ هزار دانشجو بازداشت، تعلیق، و یا اخراج شدند. هم‌چنین در این مدت بیش از ۶۰ نفر از اساتید دانشگاه‌های مختلف به طرق مختلف اخراج و یا تعلیق شدند. پاک‌سازی دانشگاه‌ها از اولویت‌های دستگاه سرکوب بود که بلافاصله پس از فروکش کردن جنبش آغاز شد.

پس از پایان اعتراضات خیابانی، تبدیل‌کردن اجبار حجاب در محیط‌های دانشگاهی تشدید شد، تشکل‌های دانشجویی به وضعیت نیمه‌تعطیل رسیدند و بخش بزرگی از نشریات دانشجویی منتقد، تعطیل شدند. «سرکوب مداوم» پروژه‌ی دولت برای ادامه‌ی کار دانشگاه بود.

از سوی دیگر فروکش کردن اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» خاصه از این جهت که پیروزی آن، بدون توجه به واقعیت صحنه، در فضای سیاسی اپوزیسیونی موکول به «برانداختن» جمهوری اسلامی شده بود، موجی از ناامیدی را در جنبش‌های اعتراضی ایجاد کرد. نودانشجوی ۱۴۰۱، در کوتاه مدت و در مقابل چشمانش برآمدن یک جنبش، اوج‌گیری آن، اخراج و تعلیق و بازداشت دوستان و در نهایت شکست جنبش را دیده بود. بنابراین طبیعی بود که به یاس مبتلا شود. چهره‌ی پیروز جنبش «زن، زندگی، آزادی»، در تاثیرات عمیق اجتماعی آن، شوربختانه آن‌چنان که ضروری بود، دیده نشد و برعکس چهره‌ی شکست آن در سیاست، به یک واقعیت برساخته و عمومی بدل شد.

اتفاقاً برآمدن جنبش «زن، زندگی، آزادی» بود که پس از سقوطِ هنوز در ابهامِ هلیکوپتر ابراهیم رئیسی، حکومت را ناچار از میدان دادن به اصلاح‌طلبان کرد. در واقع تاثیرات عمیق اجتماعی جنبش «زن، زندگی، آزادی»، این پیام روشن را برای حاکمان داشت که دیگر نمی‌توان به شیوه‌ی گذشته ادامه داد. تغییر –ولو در ابعاد کوچک، محدود و اکیداً ناکافی— در دستور کار قرار گرفت و پزشکیان رئیس‌جمهور شد.

فشار و سرکوب در دانشگاه از زمینه‌های شکاف میان دولت و ملت، خاصه در دوران «خالص‌سازی» و دولت رئیسی بود. بنابراین هر سیاست مبتنی بر شکستن این شکاف، باید مشتمل بر گشوده‌شدن امکان تنفس در دانشگاه نیز باشد. امری که ظاهراً در شعارهای رئیس‌جمهور جدید هم جا دارد. پزشکیان، نه تنها در شعارهای انتخاباتی که در پساانتخابات هم وعده‌ی بازگشت اساتید و دانشجویان اخراجی را داده است. وعده‌ای که اخیراً وزارت علوم سازوکار اجرایی آن را هم پیشنهاد کرده است. اما به‌روشنی، مادام که این ادعاها از سطح شعار به سطح عمل نرسد، شامل حال تمام دانشجویان و اساتید نشود، و به دنبال آن امکان فعالیت در تشکل‌های دانشجویی فراهم نشود، هیچ دردی را از کسی درمان نخواهد کرد.

مضاف بر این، اخراج استاد و دانشجو، یعنی سوزاندن عمر، امکان و توان بخشی از نخبگان جامعه. درنتیجه حتی به فرض اصلاح و تغییر رویه‌ها و بازگشت دانشجویان و اساتید، جبران خسارت و التیام رنج‌های رفته بر دانشگاه، نیاز به فرصت و مداخله خواهد داشت. روشن است که بازگشت دانشگاه به مدار حیات سیاسی و اجتماعی موثر، به فوریت در دسترس نیست و جبران امکان‌های سوخته نیز به این سادگی نیست.

در هفته‌های اخیر، تعداد قابل توجهی از دانشجویان اخراجی و تعلیقی خبر از اجرای احکام خود داده‌اند. این فشارها، چند هفته پیش از بازگشایی دانشگاه و در دوران دولتی که یکی از معدود شعارهایش تعدیل فضای دانشگاه است، پیام مثبتی را به دانشجویان و اساتید دانشگاه‌ها مخابره نمی‌کند؛ خاصه وقتی ما در دوران خاتمی و روحانی نیستیم که ذهنیت «وجود دو جناح» و «کارشکنی تندروها» بتواند نواقص را توضیح بدهد. اگر تغییری در دستور کار است تصمیم کلیت حکومت است و اگر این تغییر نمایشی و بی‌فایده باشد، باز هم حکومت طرف حساب مخالفان وضعیت موجود است.

با بازگشایی دانشگاه‌ها، محیط‌های آموزشی، سنجه‌ای با اهمیت برای سنجش‌گریِ نه تغییر، که امکان وقوع تغییرات در دست جامعه خواهند بود. اگر در بر همان پاشنه‌ی چند سال اخیر بچرخد و دانشگاه، تا حد پادگان آموزشی تقلیل پیدا کند، می‌توان مطمئن بود که شعار تغییر و تعدیل در وضعیت چندان جدی نیست. در سال‌های اخیر، وضعیت اجتماعی در پیوند با تحدید دانشگاه، محیط‌های آکادمیک در ایران را به «یکی از مراحل اداری ِمهاجرت» تبدیل کرده است. امری که تاثیرات منفی طولانی‌مدت آن، به‌تعبیر متخصصان امر هولناک است. بنابراین مخاطب پیام مهیاشدن امکان تغییر از دانشگاه و در دانشگاه، نه فقط محیط‌های آموزشی، دانشجویان و اساتید، که آینده‌ی در خطر ایران است.

 

پانوشت‌ها:
۱- هر چیز کثیف و درهم نشسته.
۲- جامعه‌شناس آمریکایی و از نظریه‌پردازان تاثیرگذار در زمینه‌ی مطالعات جنبش‌های اجتماعی است.
۳- این قاعده در حوزه‌ی علوم اجتماعی به این معنی است که وقتی مسئله‌ای در جامعه ایجاد می‌شود، اگر حل نشود، مسائل دیگر را تشدید می‌کند.
توسط: امید اقدمی
سپتامبر 22, 2024

برچسب ها

امید اقدمی انقلاب فرهنگی جنبش دانشجویی خط صلح خط صلح 161 دانشجوی ستاره دار دانشجویان اخراجی دانشجویان تعلیقی ماهنامه خط صلح مسعود پزشکیان وفاق ملی