اخرین به روز رسانی:

نوامبر ۲۴, ۲۰۲۴

زندان در زیر ذره‌بین، وضع یک جامعه را نشان می‌دهد/ کاوه شیرزاد

اگر می‌خواهیم بفهمیم در زیر پوست یک جامعه چه می‌گذرد و واقعیت‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی یک جامعه چیست، می‌توانیم به زندان‌های آن جامعه نگاهی بیندازیم. زندان آینه‌ی تمام نمای یک جامعه است. رفتاری که در زندان، با یک زندانی محروم از آزادی می‌شود، بی‌شک می‌تواند در مقیاسی بزرگ‌تر در یک جامعه با یک شهروند یا عضو جامعه شود.

ما در یک قرارداد اجتماعی -چه در یک دموکراسی باشیم یا یک استبداد-، قسمتی از قدرت، حقوق، اختیارات و آزادی‌های خود را از دست می‌دهیم یا آن را واگذار می‌کنیم تا حاکم به عنوان یک نهاد یا فرد قدرتمند، نظمی عادلانه یا غیرعادلانه را در جامعه برقرار کند. در زندان این موضوع در یک مقیاس به نحوی بزرگ‌تر اجرا می‌شود.

در زندان فرد زندانی از حقوق اولیه‌ی خود محروم است و در مقام ضعف در برابر زندانبان قرار داد. آزادی‌هایش، یا در نتیجه‌ی عدالت یا بی‌عدالتی یا استبداد، سلب شده و زندانبان در برابر زندانی احساس قدرت می‌کند. زندانی‌ای که از آزادی محروم شده مثل انسانی است که از دو دست برای دفاع از خود محروم شده و زندانبان به عنوان یک فرد قدرتمند رفتاری را با زندانی انجام می‌دهد که یک حاکم قدرتمند می‌تواند با یک شهروند یا یک عضو جامعه انجام دهد.

جامعه‌ای که خشونت‌زدایی نشده باشد، جامعه‌ای که ارزش‌های انسانی در آن نهادینه نشده است، جامعه‌ای که از آموزش محروم شده باشد، جامعه‌ای که قانون عادلانه در آن تجلی پیدا نکرده باشد، چه در سطح حاکمان چه در سطح اعضای جامعه‌اش می‌تواند رفتار ظالمانه و ناعادلانه داشته باشد.

بیایید موضوع را از منظری دیگر نگاه کنیم.

یکی از مطالبات مشروطه در بیش از یک‌صد سال گذشته برقراری عدالتخانه یا دستگاه دادگستری در کنار آزادی بود. زندان یکی از ارکان عدالت و دادگستری است که این مفهوم در جاهایی در تضاد با آزادی قرار می‌گیرد؛ چرا که ماهیت وجودی زندان در واقع یعنی محروم کردن برخی از انسان‌ها از آزادی. در نتیجه حتی در یک حکومت دمکراتیک و آزاد و ایده‌ال، زندان محل تنازع در بحث آزادی است. از همین منظر است که بحث عدالت و آزادی در درون زندان اهمیت بیش‌تری می‌یابد، زیرا زندانی حتی در یک حکومت آزاد از آزادی‌هایش محروم می‌شود و این محرومیت می‌تواند زمینه‌ی ظلم و بی‌عدالتی در حق او را فراهم کند.

زندان‌ها با پاسخ به این سوال که چه زندانیانی، با چه سرنوشتی و در چه وضعیتی زندانی شدند در واقع روایتگر تاریخ یک کشورند. متاسفانه اطلاعات ما از زندان‌ها بیش‌تر به دوران مدرنیزاسیون ایران و پروژه‌ی دولت‌سازی در دوران رضا شاه برمی‌گردد و اصولاً شکل‌گیری دادگستری به لطف انقلابیون مشروطه و البته علی‌اکبر داور، بنیانگذار دادگستری نوین در ایران لزوم تشکیل زندان‌ها را دو چندان کرد.

اولین زندانی که ما از آن در تاریخ معاصر شنیده‌ایم، زندان شهربانی یا نظمیه است که قبل از به قدرت رسیدن رضا شاه ریاست آن نظمیه و زندان بر عهده‌ی سوئدی‌ها بود. این زندان مرکب از دو یا سه اتاقک معروف به حبس نمره یک و چند اتاق و یک زیرزمین برای زندانیان عمومی بود. از این زندان متاسفانه اطلاعات زیادی در دست نیست.

با روی کار آمدن رضا شاه -از آن‌جایی که در دوران مشروطه کنترل بسیاری از نواحی از دست حکومت خارج شده بود-، او برای اعمال حکمرانی در سرتاسر کشور تلاش کرد و در این راه دست به سرکوب خوانین منطقه‌ای مثل شیخ خزعل، میرزا کوچک خان جنگلی و بسیاری دیگر از حکومت‌های محلی زد. این موضوع نیاز به زندانی بزرگ‌تر داشت. بنابراین با پیشنهاد سرتیپ درگاهی، رئیس نظمیه و موافقت رضا شاه، پروسه‌ ساخت یک زندان بزرگ‌تر آغاز شد.

محلی که برای این‌کار در نظر گرفته شد، قصر قاجار (حدفاصل سه راه زندان، پل سیدخندان، خیابان شریعتی و خیابان پلیس فعلی) بود که دارای ساختمان‌های قدیمی و وسیع و متروکه بود. این محل در سال ۱۱۶۸ خورشیدی توسط معمار روسی به نام نیکلا مارکف ساخته شده بود. (۱) در نتیجه محل مناسبی برای ایجاد زندان تشخیص داده شد و در تاریخ ۱۱ آذر ماه ۱۳۰۸ به دست رضا شاه این زندان افتتاح شد.

می‌گویند سرتیپ درگاهی، پیشنهاد دهنده‌ی ساختن این زندان، خود یکی از اولین زندانیان این زندان نیز بود.

این زندان در دوران رضا شاه بسیاری از زندانیان سیاسی را در خود جای داد، از جمله سیدجعفر پیشه‌وری (انقلابی کمونیست و موسس فرقه دمکرات آذربایجان)، قوام‌السلطنه (که در مجموع پنج بار در دوره‌های پهلوی و قاجار به مقام نخست‌وزیری رسید)، عبدالحسین تیمورتاش (نفر دوم حکومت رضا شاه که بسیاری از ایده‌های توسعه‌گرایانه نتیجه‌ی پیشنهادات و مدیریت او در دوران رضا شاه بود)، فرخی یزدی (شاعر لب‌دوخته و مدیر روزنامه‌ی پانزده بار توقیف شده‌ی طوفان که یک دوره هم نماینده مجلس بود) بزرگ علوی، علیمردان‌خان بختیاری و محمد ارانی.

فرخی یزدی به همراه عبدالحسین تیمورتاش، سردار اسد و جعفرقلی‌خان توسط پزشک احمدی (احمد احمدی) پرستار و پزشک تجربی زندان قصر به وسیله‌ی آمپول هوا کشته شد. پزشک احمدی در دادگاهی به همراه سرپاس مختاری ویلون‌زن و هنرمند، رئیس شهربانی دوره‌ی رضا شاه محاکمه شدند و در دادگاه به خاطر مشارکت در این قتل‌ها به اعدام محکوم شدند.

اگرچه احمدی کسروی وکیل دکتر احمدی در دادگاه ادعا می‌کرد که فرخی یزدی به خاطر بیماری نفریب و بیماری مالاریای مزمن کشته شده اما با انبوهی از دلایل از جمله نامعلوم بودن محل دفن فرخی یزدی گناهکار شناخته و اعدام شد. گفته می‌شود این اعدام‌های سیاسی به دستور مستقیم رضاشاه صورت می‌گرفته است.

فرخی یزدی اشعار زیر را در این زندان سروده است:

ای که گفتی تا به کی دربند، دربندیم ما

تا که آزادی بود دربند دربندیم ما

کشتی ما را خدایا ناخدا درهم شکست

با وجود آن‌که طوفان را خداوندیم ما

فقر و بدبختی ایرانی بود زان رو که ما

پاسبان گنج نفت و سنگر هندیم ما

در دوران محمدرضا شاه با کمک ساواک نوعی دیگری از زندانیان سیاسی وارد این زندان شدند. سید محمود علایی طالقانی (ملقب به آیت‌الله طالقانی)، مهدوی کنی، محمدتقی شریعتی، اکبر هاشمی رفسنجانی، میرحسین موسوی، سیدعلی خامنه‌ای، مرتضی مطهری، محمدباقر باهنر، محمدجواد تندگویان، احمد احمد، مرضیه دباغ و عزت شاهی از جمله این زندانیان سیاسی بودند که اغلب به مقامات سیاسی در جمهوری اسلامی حکومت بعد از پهلوی رسیدند.

مهدی اخوان ثالث، امیرهوشنگ ابتهاج، پروانه فروهر، داریوش فروهر، داریوش اقبالی، عبدالعلی بازرگان، محمد بهرامی، حبیب‌الله پیمان، محمود دولت آبادی، صادق زیباکلام، فرج سرکوهی، غلامحسین ساعدی، احمد شاملو، علی شریعتی، احسان طبری، دکتر حسین فاطمی خسرو گلسرخی، عباس میلانی و امیر عباس هویدا و شاهپور بختیار از جمله زندانیان معروف سیاسی در آن دوره بودند.

گفته می شود در ۳۰ فروردین ماه ۱۳۵۴ اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به نام‌های حسن ضیاظریفی، احمد جلیلی‌افشار، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپان‌زاده، عباس سورکی و بیژن جزنی به‌ همراه مصطفی جوان‌خوشدل و کاظم ذوالانواری، دو عضو سازمان مجاهدین خلق، در تپه‌های اطراف زندان اوین اعدام شدند این اعدام در حالی صورت گرفت که این افراد دارای حکم زندان بودند.

در دوره‌ی جمهوری اسلامی زندان‌های ایران سیاه‌ترین روزهای خود را تجربه کردند و شاهد اعدام هزاران زندانیان سیاسی محبوس در این زندان بودند. اعدام زندانیان عقیدتی-سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ یا کشتار ۶۷، یک رخداد بود که در آن، به فرمان سیدروح‌الله خمینی، بنیان‌گذار جمهوری اسلامی، چند هزار نفر از زندانیان سیاسی و عقیدتی در زندان‌های نظام جمهوری اسلامی ایران و در ماه‌های مرداد و شهریور ۱۳۶۷ به شکل مخفیانه، اعدام شده و در گورهای دسته‌جمعی دفن شدند.

در دوران جمهوری اسلامی به صدها زندانی سیاسی زن قبل از مجازات اعدام (اغلب با این توجیه که به بهشت می‌روند)، تجاوز شد. بسیاری از زندانیان بعد از آزادی مفقود و ناپدید شدند و بسیاری علی‌رغم پایان دوران محکومیتشان هم‌چنان در زندان ماندند تا به جمهوری اسلامی باورمند شوند.

بسیاری از زندانیان سیاسی در دوران جمهوری اسلامی کودکان بودند؛ کودکانی که گاه در سن سیزده سالگی یا زیر سن هیجده سالگی دستگیر و مورد انواع شکنجه قرار گرفتند.

این روزها هم می‌شنویم که می‌خواهند زندان رجایی شهر را تخریب کنند. زندانی که پذیرای بسیاری از انسان‎های بی‎گناه و محبوسین دادگاه‌ها بوده؛ چه آنانی که سیاسی بودند یا خیر. زندان‌ها روایتگر تاریخ یک کشورند، با تخریب کامل یک زندان ما تاریخ یک کشور را نابود می‌کنیم. امید است بخشی از این زندان همانند زندان قصر به موزه تبدیل شود تا حافظه‌ی تاریخی بتواند با چشمانی باز به گذشته‌ی خود بنگرد و از آن درس بگیرد.

اگر می‌خواهیم بفهمیم در زیر پوست یک جامعه چه می‌گذرد و واقعیت‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی یک جامعه چیست، می‌توانیم به زندان‌های آن جامعه نگاهی بیندازیم. زندان آینه‌ی تمام نمای یک جامعه است.

پانوشت:
۱- زندگینامه: نیکولای مارکف (۱۸۸۲ – ۱۹۵۷)، همشهری آنلاین، ۱۳ آبان ماه ۱۳۹۱.
توسط: کاوه شیرزاد
می 22, 2023

برچسب ها

احمد کسروی اعدام خسرو گلسرخی خط صلح خط صلح 145 زندان زندان قصر زندانیان زندانیان سیاسی ساواک شکنجه فرخی یزدی کاوه شیرزاد ماهنامه خط صلح