توبه در دام شیطان؛ در گفتگو با رضا کاظمزاده/ دینا قالیباف
اگر پایِ خواندن روایتهای زندانیان سیاسی دههی ۶۰ در زندانهای جمهوری اسلامی بنشینیم، امکان ندارد که از سیاست توابسازی در این دوران چیزی به گوشمان نخورد؛ فرایندی که زندانیان سیاسی توسط بازجویان و مقامات زندان، تواب میشدند و باوجود ندامت و اعلام انزجار از گذشتهی مبارزاتی خود، در زندان محبوس میماندند و از وجودشان در جهت پیشبرد اهداف حکومت در حوزههای مختلف استفاده میشد.
برخی از زندانیان سیاسی- عقیدتی دههی ۶۰ برای نجات از مجازات اعدام یا شکنجههای طاقتفرسا توبه میکردند. طبق روایات برخی از زندانیان آن دوران، حتی از توابین خواسته میشده که اعمالی را بر علیه سایر زندانیان انجام دهند. مهدی معمارپوری که در سال ۱۳۶۰ در تهران بازداشت شد و هشت سال از زندگی خود را در زندانهای جمهوری اسلامی گذراند، ازجمله کسانی است که پس از توبه از او خواسته بودند که یکی از همبندانش را اعدام کند.
علیرغم این موضوع که سیاست توابسازی بیش از هر زمان دیگر با دههی ۶۰ عجین بوده، با انتشار شیوهنامهی احراز توبه از سوی رئیس قوهی قضاییه، به نظر میرسد که سیستم قضایی ایران همچنان ریشههای قوانین خود را بر مبنای تلقی خاصی از دین تعریف کرده است. این در حالیست که میتوان مدعی بود این روش مثل گذشته اثرگذار نیست. اما پرسشی که در این میان به وجود میآید این است که منشائ شکلگیری چنین سیاستی از کجاست و چرا این سیاست، امروز در میان زندانیان سیاسی اثرگذار نیست؟
رضا کاظمزاده روانشناسی که مدتهاست با قربانیان شکنجه از سراسر دنیا کار میکند، عقیده دارد یکی از دلایلی که باعث شده امروز این سیاست در سیستم قضایی ایران شکست خورده باشد، نبود احزاب و گروههای سیاسی به ویژه ایدئولوژیک در نظم موجود فعلی است: «دیگر گروههای سیاسی وجود ندارند که انتظار داشته باشند فردی در مقابل شکنجه سر خم نکند. میتوان گفت معادله بهنوعی برهم خورده و نگاه به خشونت اساساً تغییر کرده است.»
در گزارش حاضر تلاش شده تا با مروری بر روایت هوشنگ اسدی از سیاست توابسازی دههی ۶۰، در گفتگو با رضا کاظمزاده، روانشناس به منشائ پیدایش این سیاست در سیستم قضایی ایران بپردازیم.
توبه در دام شیطان
هوشنگ اسدی از زندانیان سیاسی سابق ایران است که سالهای بسیاری را در زندانهای جمهوری اسلامی و ساواک گذرانده است. او که در کتاب خود با عنوان «نامههایی به شکنجهگرم» اطلاعاتی کافی از سیاست توابسازی در دههی ۶۰ را ارائه میدهد، در پاسخ به این پرسش که چرا امروز این سیاست در بین زندانیان سیاسی شکست خورده، به خط صلح میگوید: «متاسفانه من از آنچه امروز در زندانهای ایران میگذرد بهویژه دربارهی تواب کردن، بیاطلاع هستم و هرچه بگویم بدون سند است؛ بنابراین باید به گذشته بسنده کنیم.»
اگرچه این زندانی سیاسی سابق راجع به سیاست توابسازی در زمان حاضر اظهارنظری نمیکند اما نگاهی به نوشتههای او، ما را با این سیاست، در دههی ۶۰ آشنا میکند.
اسدی در کتابش توبه کردن خود را برابر با پای نهادن در دام شیطان دانسته: «هیچ دروغی بزرگتر از دروغی نیست که خودم به خودم گفته بودم و آستین پیراهنم هنوز از اولین وضویش خیس است.» او همچنین از راهحلی که برای فرار از ادای واجبات دینی پیدا کرده بود، روایت میکند: «غروب یکی از روزها وقتی به سلول برمیگردم، هنوز قرآن از بلندگو پخش میشود. برادر زنجانی، یک جلد کتاب «آموزش نماز» نوشتهی سید علی خامنهای برایم میآورد. شروع میکنم به خواندن. سعی دارم یاد بگیرم. جملات عربی را حفظ میکنم. عادت دارم برای یادگرفتن چیزی راه بروم و کلمات را تکرار کنم. با زحمت روی پاهای زخمیام راه میروم و کلمات عربی را تکرار میکنم. اما هنوز جملهی اول را نگفته، موجی از هراس و اضطرابی ناپیدا میآید و مرا در خود فرومیکشد. همهی دردهایم زنده میشود. مینشینم و کتاب را میبندم. راهحلی مییابم که بعدها متوجه میشوم، بسیاری از بچهها به همین راهحل رسیدهاند. بهجای کلمات عربی، دعا و آیات، زیر لبی اعداد را میشمارم، جوری که انگار دارم کلمات را میگویم. دولا شدن و سجده هم برایم امکان ندارد. تا زانو میزنم، درد کشنده پرتم میکند و روی زمین میافتم. گاه به این احوالات میخندم، گاه گریهام میگیرد. وضو را اما با آبوتاب میگیرم. کار من و خدا به خودم مربوط است. آنها فقط باید دست مرا بهزور شکنجه میگذاشتند توی دست خدا که موفق شدند.»
توابسازی، خشونتی پنهان
رضا کاظمزاده روانشناسی است که مدتهاست در حال کارکردن با قربانیان شکنجه از کشورهای مختلف است. او که تحقیقاتی را در زمینهی توابسازی بهعنوان یک روش خشونت سیاسی انجام داده، دربارهی منشائ شکلگیری این سیاست در سیستم قضایی ایران میگوید: «در درجهی نخست این سیاستی نبود که زندانیان در دههی ۶۰ انتخاب کرده بودند، بلکه سیاستی بود که از جانب حکومت به زندانیان سیاسی تحمیل میشد. تفکری وجود داشت تحت عنوان ایدئولوژی انقلابی که زمینههایش هم از پیش از انقلاب دههی ۴۰ و ۵۰ به وجود آمده بود. این ایدئولوژیها چه از نوع اسلامگرا چه از نوع مارکسیستی از خشونت بهعنوان یک ابزار در رابطهی قدرت و در پهنهی سیاست استفاده میکردند.» او اضافه میکند: «این نگاه وجود داشت که خشونت بهنوعی میتواند باعث خودسازی فرد انقلابی شود. به عبارتی دیگر یک مبارز در مسیری که در حال مبارزه برای عدالت و آزادی است، متحمل برخی مشکلات، رنجها و گرفتاریهایی میشود که میتواند در ساخت هویت درونی او نقش مهمی داشته باشد. این بحث به شکلی دیگر در تفکر چپهای افراطی آن زمان وجود داشت و به شکل شهادت مطرح میشد که فقط یک مسئلهی اجتماعی نبود. رنجی که فرد متحمل میشد، بر روی تعالی فردی انسان نیز اثرگذار بود. این نوع تفکر کاملاً رایج بود.»
کاظمزاده در ادامه دربارهی محیط زندان به خط صلح میگوید: «بهاینترتیب زندان محیطی بود که در آن مقاومت کردن یا شکستن مطرح میشد. این مقاومت کردن یا شکستن فرد نشانهای تلقی میشد از حقانیت ایدهآلهای آن فرد؛ یعنی اگر شما میتوانستید کسی را در زندان بشکنید و اعتراف و توبه از او بگیرید، فکر میکردند میتوانید حقانیت ایدههایی را که فرد برای آن مبارزه میکرد، زیر سوال برید. از طرفی دیگر هم بسیاری از مبارزان سیاسی فکر میکردند که بهترین روش برای به اثبات رساندن حقانیت فکرشان تعقل و مطالعه نیست بلکه نشان دادن شهامت و جراتی است که کسی که ادعای ایدهای را دارد، میتواند در مقابل خشونت از خودش نشان دهد؛ یعنی اگر شما بتوانید ما را بشکنید، حقانیت نظرات ما را زیر سوال بردهاید ولی اگر ما بتوانیم مقاومت کنیم، یعنی اینکه سیستم و نظام شما اشتباه است.»
این روانشناس عقیده دارد که سیستم قضایی ایران از طریق سیاست توابسازی قصد داشته کارخانهی آدمسازی ایجاد کند: «برای مثال در چنین فضایی برخی بازجوها –که از جوانان انقلابی بودند— میخواستند از زندان کارخانهی آدمسازی بسازند؛ یعنی واقعاً به این معتقد بودند که با خشونتی که در مقابل زندانی به کار میگیرند، میتوانند بهنوعی باعث تحول او شوند و فکر میکردند که میتوانند موجب شوند او به اشتباهبودن افکار و ایدههایش پی ببرد و شروع کند با حقیقت آشنا شدن. در تفکر اسلامی، شما این موضوع را فقط در زمینهی زندان نمیبینید. عین این ایدهی انسانسازی از طریق بهکارگیری خشونت در حیطهای دیگر هم کاملاً خودش را نشان داد که جنگ ایران و عراق بود. همان ذهنیتی که در زندان اوین وجود داشت، در گروه بسیج هم بود که اگر به جنگ بروید و خشونتی که به شما وارد میشود را به خاطر عقیدهای که دارید تاب بیاورید، نهتنها در امر اجتماعی میتوانید به اهدافتان برسید، بلکه به لحاظ فردی هم میتوانید خودتان را متحول کنید و تبدیل به یک انسان برتر شوید.» رضا کاظمزاده دربارهی تبعات روانی مجادله میان مقاومت کردن و شکستن در زندان چنین میگوید: «خصوصیت معناآفرینی خشونت در آن زمان باعث شده بود که از یک طرف استفادهی ابزاری از خشونت و از طرف دیگر تابآوردن یا سرخمکردن در مقابل آن، تبدیل به یک مبارزهی ایدئولوژیک میان نیروهایی که باهم در تضاد بودند شود. این موارد بحثهای فکری و ارزشی بود و تصویری که از انسان و روانشناسی انسان ارائه میکردند، هیچ ربطی به واقعیت روان آدمی نداشت. با این حال در عمل این روش را تا جایی که میتوانستند پیش بردند؛ یعنی مثل زمان شاه صرفاً نمیخواستند از فرد علیه عقاید گذشتهاش و یا گروه سیاسیاش اعتراف بگیرند بلکه میخواستند اعترافاتش جلوتر برود و ارزش فردی پیدا کند و فرد تمام زندگی گذشتهاش را زیر سوال ببرد و به آن اعتراف کند. درنتیجه شکنجه میخواست هم فضای عمومی و هم خصوصی زندانی را کنترل کند و دوباره بسازد.»
کاظمزاده که عقیده دارد توبه کردن جنبهی فردی دارد، علت شکل گرفتن آسیبهای روانی در میان توابین را چنین شرح میدهد: «توبه کردن جنبهی فردی داشت و فرد باید بهعنوان یک انسان از گذشتهی خود برمیگشت و بعد باید اثبات میکرد به گروه جدیدی به اسم توابین میپیوندد؛ اما هیچگاه نتوانستند چنین گروهی تشکیل دهند چراکه هیچگاه نتوانستند پیوندهای جدیدی میان افراد ایجاد کنند؛ بنابراین افراد در نوعی عدم پیوند با گروههای اجتماعیِ گذشتهشان قرار گرفتند و این موضوع مسبب برخی آسیبهای روانی در این افراد شد که برای خود رژیم هم دردسر آفرید؛ یعنی با افرادی روبهرو بودند که از اختلالات روانی بسیار شدیدی رنج میبردند. متاسفانه مطابق مدارکی که وجود دارد بخشی از آنها با اینکه تواب بودند و اصلاً عهدهدار هیچ نقشی نبودند، در سالهای ۶۵ و ۶۷ اعدام شدند.»
او دربارهی نوعِ این اختلالات روانی به خط صلح میگوید: «یکی از حقوق فردی همهی انسانها باید حق رازداری باشد؛ یعنی برای اینکه روان شما تعادل داشته باشد، باید بتوانید مرزی میان منِ خودتان، میان تمایلات و افکارتان و چیزهایی که میخواهید به بیرون انعکاس دهید، وجود داشته باشد و حق انتخاب داشته باشید که چیزهایی را که تمایل دارید با دیگران در میان بگذارید. وجود این مرز روانی میان خود و دنیای بیرون و دیگری قطعاً در زندگی اجتماعی به شکل فضای خصوصی، خودش را نشان میدهد که در قوانین بسیاری از کشورها در حال حاضر به رسمیت شناخته میشود؛ یعنی افراد حقدارند رازداری کنند و حریمی برای خودشان قائل شوند و کسانی را که میتوانند وارد آن حریم شوند، انتخاب کنند. کاری که شکنجهی سفید انجام میدهد فقط آزار دادن فرد به لحاظ جسمانی نیست؛ بلکه در روانشناسی به آن شفافسازی شخصیت میگویند، یعنی از بین بردن همهی رازها. سیاست توابسازی در اینجا متوقف نمیشد که فرد فقط اعضای سیاسی گروهی که به آن تعلق دارد را لو بدهد. یک فکری در زندان حاکم بود که میگفت فرد باید تمام گذشته و مرزهایی را که یک نفر برای متمایز کردن خودش از دیگران به آن نیاز دارد، از بین ببرد. از میان برداشتن مرز میان درون و بیرون و بیرونکشیدن تمام رازهایی که درون فرد است، منجر به اختلالات روانی فوقالعاده شدیدی میشود که عوارض بسیار درازمدتی دارد.»
کاظمزاده دربارهی واکنش سیاسی احزابی که اعضایشان تن به توبه و اعتراف میدادند، به خط صلح میگوید: «متاسفانه فکر حاکم در آن زمان همان تفکری بود که مقاومت کردن در برابر شکنجه را ارزش و نشانهی حقانیت ایدئولوژی تلقی میکرد و نمیتوانست از اعضای خود بپذیرد که زیر شکنجه و تحتفشار حرف بزنند یا توبه کنند. واقعاً چیزی برای این گروهها بهعنوان روانشناسی و روانِ انسان وجود نداشت و فکر میکردند این امور در واقع ارادی هستند. آنقدر تعادل این افراد بههمریخته است که هر انسانی را میتواند به حرف آورد و صرفاً نیاز به زمان و انرژی دارد. روان ما قوانینی دارد که همهی این قوانین تحت ارادهی ما نیستند. برای مثال اساس شکنجهی سفید بر همین پروسههای روانی است که بخشی از آن خارج از کنترل ارادهی ما ساخته شده؛ یعنی سعی میکنند طوری روی شخصیت طرف مقابل اثر بگذارند که حتی خودش هم متوجه اتفاقی که درونش در حال رخ دادن است، نشود.»
او اضافه میکند: «فردی که حرف میزد از جانب گروهش طرد و خائن تلقی میشد. سن متوسط افرادی که آن زمان در زندان بودند نسبت به سن متوسط افرادی که امروز به زندان رفتهاند، بهمراتب خیلی پایینتر بود. برای مثال دانشآموزان دبیرستانی بودند که عضو یک گروه سیاسی شده بودند و فرصت زیادی برای آشنایی با بسیاری از مطالب را نداشتند. امروز وقتی از روزنامهنگاران و کنشگران مدنی صحبت میکنیم، افراد باتجربهتری را میبینیم. دیگر گروههای سیاسی وجود ندارند که انتظار داشته باشند فردی در مقابل شکنجه سر خم نکند. میتوان گفت معادله بهنوعی برهم خورده و نگاه به خشونت اساساً تغییر کرده است. برای مثال حکومت در دههی ۶۰ از نشان دادن وضعیت نامناسب زندانیها با ریشهای اصلاحنشده و قیافههای شکنجهشده چندان ِابایی نداشت و حتی بهعنوان یک ابزار برای ایجاد ترس از آن استفاده میکرد؛ اما از دههی ۷۰ و ۸۰ هرچه جلوتر میآییم، میبینیم که بسیار تلاش میشود فشارهای فیزیکی و روانی محو شود و اینکه نوع نگاه جامعه و فعالین سیاسی و حقوق بشر به مسئلهی خشونت تغییر کرده است.»
در شیوهنامهی جدید احراز توبه که از سوی قوهی قضاییه منتشر شده، یکی از بندهای آن مشخصاً اظهار ندامت و تعهد کتبی مبتنی بر عدم ارتکاب جرم و همکاری موثرِ مرتکب در کشف جرم یا معرفی شرکا و معاونین جرم عنوان شده است که نشان میدهد درست مانند گذشته سیاست توابسازی در بالاترین سطح به دنبال این است تا فردِ مخالف عقاید خودش را زیر سوال ببرد و ضمن اشتباه قلمداد کردن نظام فکری خود، نظم سیاسی موجود را سالم و درست بداند.
برچسب ها
احزاب سیاسی اعدام تواب تواب سازی توبه خط صلح خط صلح 159 دینا قالیباف رضا کاظم زاده شکنجه شکنجه سفید شیوه نامه احراز توبه قانون مجازات اسلامی محسنی اژه ای