ماهی صید ناشدنی – شعری از علی قنبری
دارم فکر می کنم به این که پرسش ها را جا بگذارم در پاگرد،
وارد آپارتمان شوم،
و از تمامی سطح میز استفاده کنم برای عرصه های سقراط.
دارم فکر می کنم به این که ملال بعدی را بگذارم روی میز،
کنار فنجان،
تا بعد از اولین هورت فقط سمت سقوط را عوض کنم.
دارم فکر میکنم که درگیر “مراقبه” شوم،
که چطور قدم بعدی را بردارم و بروم به بالکن،
تا فقط جایی را برای عروج به روزنه های اعلائ تعیین کنم،
و مشغول شوم به تعبیر “مادر”.
***
دارم فکر میکنم به این که با “تعابیر درمان”
شکلک ها را بردارم از روی زبانم.
دارم فکر می کنم به این که
چرا فقط باید بروم به پیادهرو،
به “اشکال رنج”،
تا لکنتم رو شود.
دارم فکر می کنم به پانسمان ذهن.
***
دارم فکر می کنم “علیه دیکتاتور”،
که روی بوم تو ریخت،
در کارگاهی در حاشیه شهر،
بعد از دراگ،
اما در سوره طاها،
خدا به موسی گفت: با فرعون نرم سخن بگوید، و نرم رفتار کند.
ضمناً من هر وقت محکم می ایستم در مواضع ام،
تو می روی به سمت یک عصا.
راستی، فردا صبح نور منتشر می شود،
من تا دیروقت بیدار بوده ام
و چیزهای زیادی را از یاد برده ام.
دارم فکر می کنم که سینه خیز بروم به دور از تربیت شهر.
جاهایی هست که عشق آدمی را مبتذل می کند،
مثل پیامبران بی پرستیژ روی بیلبوردها.
عزیزم! زیبا باش، مثل عقلم که به جایی نمی رسد.
خط صلح شعر علی قنبری ماهنامه خط صلح