باروری بر باد!/پانیذ قهرمانی
بدون شک آیندهی یک کشور در دست مردمان آن است، به شرطی که در جامعه حضور داشته و به جای آن که وبال جامعه باشند به سطحی از کیفیت در تولید و آفرینندگی هم رسیده باشند. هر قدر که بگوییم جمعیت دارای خاصیت مصرفکنندگی و از بین برندهی منابع جهان است اما باز هم دولتها چشم امید به نیروی کار و توانایی تولید مردمان خود دارند.
چندسالی است که در ایران صحبت از افتادن در تلهی سقوط جمعیتی میشود. اکنون بعد از حدود دو دهه که سیاست تنظیم خانواده، کنترل بارداری و ترویج فرزند کمتر در رسانههای مختلف میشد، اکنون چه اتفاقی افتاده است که سیاستها با چنین سیر شتابانی در حال تغییر است؟
اگر نگاهی به پژوهشها و سرشماریهای گذشته بیاندازیم، میبینیم که جمعیت ایران از 9 میلیون نفر در سال 1290 به 75 میلیون نفر در سال 90 رسیده است. یعنی در طول یک قرن، جمعیت ایران به بیش از هشت برابر افزایش پیدا کرده است. جلوتر که بیاییم، از دههی پنجاه تا شصت با افزایش نرخ موالید روبهرو هستیم. اما از اواخر دههی شصت و به ویژه حدود سال شصت و هفت به بعد، نرخ موالید به طور قابل توجهی کاهش یافت و سیر نزولی پیدا کرد. این کاهش با اقدام دولت خصوصا با برنامههای تنظیم خانواده و ارائهی ابزارهای جلوگیری از بارداری ناخواسته به خانوادهها همراه بود. به طوری که طی سالهای 65 تا 70 متاثر از تغییرات اقتصادی-اجتماعی و فرهنگی جامعهی ایران و دنبال کردن برنامههای تنظیم خانواده در کشور، میزان خام موالید نسبت به دوره قبل خود 31.5 درصد کاهش پیدا کرد. با تداوم این روند این عدد به 18.1 در هزار در طول دورهی 90 تا 95 رسید.
باروری پایینتر از سطح جایگزینی
اکنون ایران با باروری پایینتر از سطح جایگزینی مواجه است که پیشبینی میشود این نسبت در آیندهی نزدیک به منفی برسد. بنابراین باروری پایین منجر به سالخوردگی جمعیت خواهد شد. سالخوردگی جمعیت نه تنها در دوران زندگی خودش ادامه مییابد بلکه از آن جایی که فرزندی را جایگزین خود نمیکند، پس از خود نیز در جامعه استمرار پیدا میکند. در واقع این جمعیت سالخورده در آینده توانایی تولید فرزند نخواهد داشت. با تداوم این وضعیت پیشبینی میشود که در آینده با افزایش نرخ مرگ و به هم خوردن موازنهی نرخ موالید و مرگومیر، رشد جمعیت منفی خواهد شد و بحران به طور جدی آغاز خواهد شد.
آنچه که افزایش جمعیت کهنسالان را به دنبال خود خواهد داشت، کاهش نسبت جمعیت واقع در سنین کار و فعالیت اقتصادی است. این مساله سبب میشود فشار کار و فعالیت اقتصادی بر روی جمعیت واقع در سنین کار بیشتر شود و بخش چشمگیری از منابع کشور به نگهداری و مراقبت از کهنسالان اختصاص یابد، بدون اینکه در ازای آن چیزی بازتولید شود.
وضعیت جاری ایران
اگر بخواهیم بدون نگاه به آینده و نرخ رشد، به وضعیت جاری جمعیت ایران نگاه کنیم میتوانیم بگوییم که از نظر حجمی در مجموع اوضاع مناسب است و در حد ایدهآل خود قرار دارد. اما در عمل که نگاه میکنیم این وضعیت چندان هم ایدهآل نیست. چرا که عملا کشور در مسیر توسعه قرار نگرفته که هیچ، بلکه حدود دو دهه است که در بحران جمعیتی حاصل از موالید دههی شصت دست و پا میزند.
حجم جمعیت ایران حدود هشتاد و دو میلیون نفر است و اکثریت جامعه در دوران تولید و سن کار قرار دارند. دریچهی جمعیتی ایران حدود بیست سال است که باز شده و یک فرصت استثنایی تاریخی را از نظر حجم نیروی انسانی در سنین کار و فعالیت برای کشور فراهم آورده است اما عملا این فرصتهای بالقوه به علت سیاستگذاریهای غلط و مسائل اجتماعی و اقتصادی تبدیل به بحران شده است. در واقع اگرچه ما تاکنون از وضعیت جمعیتی خوبی بهرهمند بودیم این عامل موجب رشد اقتصادی و توسعه نشده است. علت این است که در ابتدا باید نیازهای اولیه و ضروری افراد جامعه برآورده و تامین شود تا این جمعیت را تبدیل به موتور محرکهی ثروت و قدرت کند.
سیاستهای دولت در جهت تشویق افراد به باروری
چندی پیش از گوشه و کنار شنیده شد که قرار است طرحی برای ازدواج اجباری جوانان به مجلس ارائه شود. به این صورت که ازدواج جوانان تا انتهای ۲۸ سالگی اختیاری است و پس از آن اگر کسی ازدواج نکرد باید ازدواج اجباری داشته باشد. خبر عجیبی بود که البته به عنوان یک خبر ساختگی از سوی یک نویسندهی نامعلوم شناخته شد. با این حال، بار دیگر ذهن جامعه را به سمت مسالهی ازدواج و نرخ باروری و مداخلهگری دولت در این امر کشاند.
دولتها در دنیای امروز تلاش دارند که در مسالهی کنترل جمعیت و یا افزایش آن، سیاستها و برنامههایی را با توجه به اهداف خود به کار گیرند و افراد جامعه را برای پیاده کردن آن تشویق و ترغیب کنند. در کشور ما از نظر سیاستگذاری و برنامهریزی دربارهی آیندهی جمعیت ایران همواره بر افزایش نرخ موالید تاکید شده است. اما همچنان بر سر اینکه چه میزان جمعیتی مطلوب این کشور است به توافق نرسیدهاند. از سویی دیگر همچنان روشن نیست دقیقا چه امکانات و بسترهایی برای افزایش جمعیت باید فراهم شود.
برنامههای تشویقی فرزندآوری حدود نود سال است که در جهان در حال پیگیری است. میتوان گفت که در فاصله سالهای میانی جنگ اول و دوم جهانی همراه با از دست رفتن جمعیت زیادی از مردم جهان، افزایش جمعیت در دستور کار دولتها قرار گرفت. اما چنین تشویقهایی چندان مورد استقبال مردم واقع نشد. زیرا لازمهی فرزندآوری بیش از هر چیزی پذیرفتن فرهنگ داشتن فرزند بیشتر در نزد مردم است و بدون فرهنگسازی و ایجاد زمینههای لازم نمیتوان انتظار تغییر داشت.
دولتها اغلب از دو رویکرد مستقیم و غیرمستقیم مایلند به این مقوله ورود کنند. تجربه نشان داده است که مداخلهی مستقیم دولت برای ازدواج، پاسخگوی افزایش جمعیت موردنظر نیست و ممکن است تنها به ساخت یک خانواده بیانجامد نه لزوما افزایش باروری. بنابراین توصیههای دستوری و بستههای تشویقی به تنهایی تضمینی برای افزایش موالید نخواهد بود. اما در روش غیرمستقیم لازم است دولت با توسعهی زیربناهایی چون اشتغال، موجبات رونق و رفاه و درنتیجه ازدواج و تشکیل خانواده را فراهم میسازد. بنابراین اگر بخواهیم سیاست افزایش جمعیت را دنبال کنیم این مساله نه با اجبار که با سیاستگذاریهای مناسب اتفاق میافتد. در غیر این صورت پیامدهای منفی زیادی را برای جامعه به دنبال خواهد داشت.
از آن جایی که رشد جمعیت در گرو باور خانوار به رشد موالید و مسائل اقتصادی و چشمانداز آینده است، اتخاذ سیاستهای دولت باید در راستای با خواسته و تمایلات افراد جامعه باشد. در غیر این صورت این سیاستها با مقاومت روبهرو میشوند و در نهایت احتمالا شکست میخورند. این همان چیزی است که در ایران اتفاق افتاده است.
با اینکه یکی از مهمترین مشخصههای فرهنگی ایرانیان، نسبت بالای فراگیری و عمومیت ازدواج است اما امروزه با تغییرات سبک زندگی و شرایط محیطی، سن ازدواج زنان و مردان در مناطق مختلف کشور افزایش یافته است. به خصوص زمانی که چشمانداز آیندهی مردان به ویژه در ارتباط با اشتغال نامعلوم باشد، موقعیت مردان و زنان در ازدواج به خطر میافتد.
این در حالی است که دولتها طرحهای تشویقی ناکارآمدی را به زوجین پیشنهاد میکنند که مادامالعمر نیست و آیندهی فرزندانشان را تامین نمیکند. در واقع هزینههای فرزندآوری از جنبههای مختلف آن قدر زیاد است که کسانی که مایل به فرزندآوری هستند نیز نمیتوانند در این مسیر با اطمینان گام بردارند.
بنابراین مادامی که بسترهای ازدواج و فرزندآوری فراهم نشود و افراد از بهداشت ارزان، آموزش مناسب، رفاه عمومی، مسکن و شغل امن برخوردار نباشند، هیچکدام این طرحهای تشویقی و تنبیهی جبران کمبود جمعیت را نخواهد کرد. بر این اساس دولت تنها در صورتی میتواند افراد را تشویق به باروری کند که منافع فردی آنها در مقابل مصالح اجتماعی به رسمیت شناخته شود.
چرا سیاستهای مداخلهگرانه دولت برای ارتقای باروری تاثیر ندارد
در اوایل دههی هفتاد همراه با پیگیری سیاست تنظیم خانواده، سیاست کاهش جمعیت سالها در مراکز بهداشتی درمانی، رسانهها و سایر مراکز با شعارهایی چون «فرزند کمتر، زندگی بهتر» تبلیغ و ترویج میشد. در این راستا مردم به تدریج آموختند که فرزند کمتر به واقع مایهی زندگی بهتر است. در حقیقت جهانبینی جمع کثیری از مردم با توجه به رشد مدرنیته و شهرنشینی در ایران و همچنین نظارت دولت در دورههای قبل به این سمت رفته بود که داشتن فرزند زیاد در ایدهالترین شرایط مالی هم قابل قبول نیست. حال به نظر نمیرسد تغییر این جهانبینی کار راحتی باشد.
اگرچه همواره دیده میشود که افراد فقیر بیشتر اقدام به فرزندآوری میکنند، با این حال مسائل اقتصادی همچنان اولین و محکمترین دلیل کاهش ازدواج و نرخ موالید در ایران است. مسائلی که از بحرانهای مختلفی چون بیکاری و افزایش هزینههای زندگی در زمینهی بهداشت، آموزش، مسکن و … ریشه میگیرد. هم اکنون در محرومترین نقاط کشور نیز خانوادهها استانداردهای یک زندگی راحت را میشناسند و امکانات بهداشتی و آموزشی مناسبی را برای فرزندانشان خواستارند. حالا وضعیت به شکلی است که خانوادهها تا زمان ازدواج فرزندان و پس از آن نیز مجبورند برای آنها هزینه کنند.
در سال 1335 که اولین سرشماری در کشور انجام شد فقط 15 درصد جمعیت کشور سواد خواندن و نوشتن داشتند. اما امروز بیش از 85 درصد جمعیت کشور باسواد و بخش قابلتوجهی هم تحصیلکرده هستند. بنابراین با ارائه برخی مشوقهای ناکافی نمیتوان به افزایش قابل توجه باروری امیدوار بود. چون جامعه در سطح خرد یعنی خانواده، منافع و ضررها را به خوبی تشخیص میدهد و تصمیمگیریهای مستقلی فارغ از سیاستهای کلان دارد.
بالا رفتن سن ازدواج هم مسالهی دیگری است. ادامه تحصیل و یافتن یک شغل مناسب و ثبات یافتن در آن باعث شده است که سن ازدواج زنان و مردان افزایش پیدا کند که این امر به خودی خود باروری را با تاخیر روبهرو خواهد کرد. بنابراین مشکل جوانان نیست که حداقل نیازهای آنها برای داشتن شغل و مسکن تا دوران میانسالی برطرف نمیشود.
از طرف دیگر تحصیل و اشتغال زنان در فعالیتهای خارج از منزل در تعارض جدی با فرزندآوری آنها است. این مشکلات در اواخر دورهی بارداری و پس از زایمان به نحو چشمگیری خود را نشان میدهد. در این دوران زنان دانشجو و شاغل نیازمند کمکهای مختلفی از سوی همسر و نهادهایی هستند که در آنها کار می کنند یا به تحصیل اشتغال دارند.
این در حالی است که متولیان امر به جای بسترسازی برای بهبود وضعیت زنان، دائما در حال تحقیر و تبلیغ ناکارامدی آنان در جامعه هستند و تاکید دارند که کار اصلی زن بچهآوری است! آنها میخواهند از این طریق زنان را وادار به فرزندآوری کنند. این سیاست نیز نه تنها تاثیری بر زنان ندارد، بلکه رویگردانی و سرخوردگی اجتماعی آنها را بیشتر میکند که این خود در تعارض با داشتن امید و انگیزهی کافی برای داشتن فرزند در این جامعه است. بنابراین به جای تبلیغ این امر، لازم است دولت نیازمندیهای زنان را در زمینه نگهداری از کودک خردسال، ایجاد شرایط انعطافپذیری در تحصیل و کار و مرخصی زایمان برای زن و مرخصی برای همسر و تسهیلات لازم دیگر را فراهم آورد.
شاید بتوان تمام این عوامل را تحت جنبههای روانی و عدم انگیزهی افراد برای داشتن فرزند قرار داد. اکنون که روح غالب بر جامعه و جوانان یاس و ناامیدی از بهبود اوضاع چه برای خود، چه برای اطرافیانشان است، آنها چگونه میتوانند اقدام به آوردن کودکی دیگر به این شرایط کنند و نسبت به آیندهی او بیتفاوت باشند؟ آنها دریافتهاند که انسان و کرامت انسان در این جامعه در زیر بار کار بسیار و به نتیجه نرسیدن اهداف و آرزوهایشان در حال زوال است.
اینها فضایی نومیدانه و هراسناک است که افراد را وامیدارد به فکر راهحلهای بازدارنده بیافتند.
سخن پایانی
عوامل بسیاری در کاهش نرخ زاد و ولد در ایران موثر است. عواملی چون تورم، بیکاری، بیثباتی، نگرانیهای اقتصادی و بالارفتن هزینه زندگی و تربیت فرزندان، افزایش نگرانیهای تربیتی، شهرنشینی، تحرک اجتماعی زنان، تحول در ازدواج و طلاق، تحولات هویتی، مصرفگرایی و عوامل سیاسی.
انتظار میرود که دولت بسترسازی مناسبی برای جلب اطمینان افراد جامعه به آیندهی بهتر و افزایش باروی را فراهم آورد. همچنین به جای طرحهای تشویقی ناکافی و محدود، به طرحهای تشویقی مادامالعمر روی بیاورد. طرحهایی که نیازهای اصلی فرزندان را در آینده به طور تاثیرگذاری برطرف کند.
پذیرش مهاجرین نیز یکی از راهحلهای موجود است که در بسیاری از کشورها انجام میشود. این کار در صورتی امکانپذیر است که ایران در سیاستهای کلان خود تجدیدنظر کند و تحمل پذیرش تنوع و تغییر در بافت جامعهی خود را داشته باشد. چرا که تغییر در بافت جمعیتی لازمهی مهاجرپذیری است و کشور ما، تنوع اقوام و مذاهب بومی ایران را برنمیتابد چه رسد به پذیرش دیگران.
باروری پانیذ قهرمانی خانواده خط صلح سیاست جمعیت شماره 111 ماهنامه خط صلح نرخ زاد و ولد