اخرین به روز رسانی:

مهٔ ۲۶, ۲۰۲۵

حنجره‌ی تاریخ – شعری از فاطمه اختصاری

از سقفِ نم‌کشیده‌ی زندان‌ها
ماشینِ چرخ کردنِ انسان‌ها
فریادِ ناتمامِ خیابان‌ها
خون بود توی حنجره‌ی تاریخ

من شعله‌ی رسیده به بنزینم
چیزی به‌غیر درد نمی‌بینم
پروانه‌ایست در دلِ غمگینم
چسبیده بر صلیبِ خودش با میخ

مردم نگاه کرده و خاموشند
در فکر نان و بستر و آغوشند
خون است توی جام که می‌نوشند
با تکه‌هایی از جگرم بر سیخ

از خاطراتِ مبهمی از شادی
از بغضِ در گلو که فرو دادی
از عشق می‌نویسم و آزادی
با ناخنِ کشیده شده از بیخ

مدیر
آگوست 22, 2020

حنجره تاریخ خط صلح شعر شماره 111 فاطمه اختصاری ماهنامه خط صلح