اخرین به روز رسانی:

مارس ۳, ۲۰۲۵

زنان یمنی و جستجوی تغییر

1به لطف انقلاب سال 2011، نمایانی نقش زنان در کشور یمن به شدت افزایش پیدا کرد که می توان آن را به توکل کارمن برنده­ی جایزه­ی صلح نوبل و همچنین هزاران زنی که برای ایجاد تغییر در خیابان­ها حاضرشدند، نسبت داد. بنا به دلایلی که بیش از هر چیز سیاسی بودند، داغ ننگ فرهنگی علیه مشارکت زنان در حوزه­ی عمومی به سرعت از میان رفت. در واقع، احزاب سیاسی براساس اندازه و فعالیت حضور زنان خود با یکدیگر رقابت می­کنند. حتی حزب ”اصلاح اسلامی“ که محافظه­کار ترین حزب یمنی نیز به شمار می­رود از اعضای زن خود خواسته است که هر چه بیشتر صدای خود را علیه رژیم سابق به گوش برسانند. هر چند حضور زنان در رویدادهای سال 2011 تحت تاثیر تصمیم­های سیاسی بود اما این حضور به تغییر در نگرش مردم یمن نسبت به زنان و مشارکت عمومی آنها منجر شده است. این تغییر فرصتی بزرگ و نقطه­ی شروعی مناسب برای تغییرات گسترده و پایدار فرهنگی ایجاد کرده است، البته در صورتی که نهادهای آموزشی و تمایلات سیاسی نیز از آن حمایت لازم را داشته باشند.

هر چند یمن جامعه بسیار محافظه­کاری بوده است که در آن نقش­های کلیشه­ای جنسیت­ها به هنجار تبدیل شده­اند، مردم یمن به راحتی تحت رهبری زنان درآمده و پشت سر آنها به صف شدند. توکل کارمن مثالی بسیار ملموس از این نوع زنان است. طبق نظر روانشناسان، ملت­ها حافظه­ای تاریخی دارند که از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. در فرهنگ یمنی نیز، چهره­هایی نظیر ملکه­ی سبا و ملکه آروا همواره منبع غرور و  افتخار بوده­اند. زمانی که کارمن به چهره­ی پیشروی اعتراضات سال 2011 تبدیل شد، لقب ”ملکه­ی سبای جدید“ به او داده شد. بدین ترتیب حافظه­ی ملت به این سمت سوق یافت که باشکوه­ترین دوران کشور زمانی بوده است که تحت رهبری یک زن قرار داشته است، و این می­تواند دلیل انتقال سریع موقعیت زنان از پیروان به رهبران را به خوبی توضیح دهد. در واقع به یک زن قهرمان نیاز بود که شکاف میان حافظه­­ی تاریخی و موقعیت فعلی زنان در یمن را پر کند.

البته قانون اساسی کشور یمن حقوق یکسان را برای همه شهروندان فارغ از جنسیت، مذهب، نژاد یا اصالت­شان در نظر گرفته است. ماده 24 این قانون می­گوید: ”دولت فرصت­های مناسب از لحاظ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را برای همه شهروندان تضمین کرده و قوانین را برای رسیدن به این مساوات تنظیم می­کند“. به هر روی، تا همین روز­ها رویه اجتماعی-سیاسی به گونه­ای تبعیض­آمیز به نفع مردان مسلمان سفیدپوست در جریان بود. زنان، افراد تیره­پوست و یهودیان از جمله کسانی هستند که معمولاً از فعالیت­های سیاسی و نقش­های تصمیم­گیرنده محروم می­شدند. لازم به ذکر است که جنبش زنان در یمن دو سابقه­ی متفاوت دارد. زنان در یمن جنوبی بنا به فرهنگ سوسیالیستی می­توانند در رویدادهای عمومی شرکت کنند، این کار خصوصاً از طریق اتحادیه­ی زنان یمن که در سال 1968 تاسیس شد، تسهیل می­شود. زنان در یمن جنوبی در تظاهرات علیه اشغال کشور توسط انگلستان و همچنین رویدادهای تحت حمایت احزاب شرکت می­کردند. اما در یمن شمالی شرایط بسیار متفاوت بود، در این کشور زنان در حوزه­ی سیاسی و عمومی مشارکتی نداشتند. زمانی که در سال 1990 وحدت شمال و جنوب اعلام شد، خوشبینی فراوانی در یمن شمالی به وجود آمد که زنان این قسمت از کشور نیز از امتیازهایی که زنان جنوب برای چندین دهه از آن بهره می­برندند، منتفع گردند. اما متاسفانه، مدیریت سیاسی آن زمان بیشتر به دنبال منافع سیاسی بود که علایق مردان را نمایندگی می­کرد و به میزان زیادی حقوق موجود زنان را از بین می­برد.

حتی تا زمان حال نیز نظام­های آموزشی رسمی، از طریق موسسات رسمی، و غیررسمی، از طریق ابزارهای ارتباطات جمعی، نقش­های جنسیتی کلیشه­ای را تبلیغ کرده­اند و از آموزش سیاسی، درگیرشدن و یکپارچه­شدن توده­­ها حمایت نکرده­اند. برای مثال، کتاب­های درسی عربی در حال تکرار سناریویی هستند که در آن مادر در حال آشپزی، پدر در محل کار، دختر در حال خیاطی و پسر در فوتبال بازی کردن است. بنابراین ایجاد ادراک و فهم چیزهایی که در حال اتفاق افتادن است به افراد و شبکه­های آنها سپرده شده است.

البته به احتمال فراوان زنان کشور یمن بیش از سایر کشورهای حوزه­ی خلیج فارس در موقعیت­های تصمیم­گیری حضور دارند. برای مثال زنان کشور یمن حق رای داشته و می­توانند در انتخابات داوطلب شوند، و این درست در نقطه­ی مقابل زنان کشورهای خلیح فارس است که همچنان برای به رسمیت شناخته شدن حقوق­شان تقلا می­کنند. گزارش شکاف جنسیتی[1] سال 2011 که توسط مجمع اقتصاد جهانی[2] ارائه می­شود یمن را در رتبه­ی 131 از لحاظ توانمندی زنان قرار داد که یک رتبه بهتر از همسایه­های ثروتمندش یعنی عربستان سعودی و قطر بود.

هم اکنون سه زن در دولت ائتلافی حضور دارند و زنان 25 درصد از ساختارهای انتقالی که مسئولیت شکل دادن به آینده­ی کشور را به عهده­ دارند، تشکیل می­دهند. با این وجود، پیمایشی که توسط مرکز مطالعات عربی-اروپایی[3]، که در پاریس مستقر است، انجام شد نشان می­دهد هر چند زنان در سراسر منطقه در بهار عربی مشارکت داشتند، اما از مراحل انتقالی پس از آن کنار گذاشته شدند. می­توان این تضاد را بوسیله­ی جامعه­ی یمنی توضیح داد که در آن شرایط بسیار منحصربه فردی برای زنان در نظر گرفته شده است. بدین معنی که هر چند در دیگر کشورهای بهار عربی، جنبش­های اسلامی تحت ستم و فشار قرار داشتند و زمانی که به قدرت رسیدند اولین تلاش­شان از پایان دادن به برخی از رویه­های سکولار موجود در کشورشان بود، اما جنبش اسلامی حتی پیش از انقلاب سال 2011 در یمن محبوبیت فراوانی داشت.

حضور زنان یمنی در حوزه­ی اجتماعی پیش از بروز اعتراضات در مقایسه با کشورهای تونس و مصر بسیار محدود بود. بنابراین، زمانی که زنان به عنوان قهرمانان انقلابی پذیرفته شدند احساس یک پیروزی ملی بوجود آمد. زمانی که صحنه­ی سیاسی بر هم خورد، زنان مشاهده شدند و خود آنها نیز به نوبه­ی خود اشتیاق حضور یافتن به عنوان بخشی از فرایند تصمیم گیری را داشتند. با این وجود، خوشایندی و نشاطی که مردم یمن آن را تجربه می­کنند، و خصوصاً در میان جوانان به دلیل تغییر رژیم دیده می­شود، می­تواند علیه تکامل کشور به سمت دموکراسی عمل کند، زیرا آنها به سرعت احساس توانمندی و تغییر رژیم را پیدا کردند. چنین احساس­هایی باعث می­شود این واقعیت که آنها تجربه­ی واقعی، مهارت سازمانی، یا حتی استراتژی یا چشم­انداز ندارند مخفی بماند. در نتیجه، این درگیر شدن سطحی در سیاست می­تواند به اندازه­ی درگیر نشدن خطرناک باشد زیرا نگرش­ها و موقعیت­های سیاستمداران جدید می­تواند به راحتی توسط سیاستمداران باتجربه  دستکاری شود. بدین ترتیب هیچ توانمندسازی پایداری برای زنان وجود ندارد. توانمندی پایدار به ایجاد تغییر واقعی در زیرساخت اجتماعی-اقتصادی، نظیر دستیابی به سرمایه، تصویب قوانینی علیه تبعیض، اصلاح نظام آموزشی و غیره نیازمند است. بیش از آن، به تغییری فرهنگی برای تغییر دادن کلیشه­ها و ارزش­های سنتی نیاز است.


مدیر
اکتبر 6, 2013

ماهنامه شماره ۲۳