
زنان در جمهوری اسلامی ایران
زنان در انقلاب ایرانیان علیه شاه مشارکت عمدهای داشتند. دلایل آنها برای مقابله با شاه نیز مانند گروههای اجتماعی دیگر از محرومیت اقتصادی، سرکوبی سیاسی، و هویتیابی با اسلام در تغییر بود. تظاهرات بزرگ خیابانهای شهری مملو از زنان طبقه متوسط و طبقه کارگری بود که روسری را به عنوان نمادی علیه بورژوای پهلوی یا انحطاط غربی بر سر داشتند. بسیاری از کسانی که روسری را به عنوان نماد اعتراض بر سر میگذاشتند انتظار نداشتند که روزی حجاب اجباری شود. اثرات شیفتگی جمهوری اسلامی به مسایل فرهنگی و ایدئولوژیکی و تعریف نقش زنان بسیار قابل توجه بود. به هر روی، عوامل زیادی باعث طرح جمهوری اسلامی برای تضعیف زنان، خانواده و روابط جنسیتی شد. تغییرات پس از مرگ رهبر انقلاب ایران در سال 1989 آغاز شد و در زمان ریاست جمهوری اقای هاشمی رفسنجانی در بستر آزادسازی اقتصادی و یکپارچه شدن در اقتصاد جهانی ادامه یافت. در این زمان، جامعهی مدنی ایرانی توسعه یافت و رسانههای عمومی زنان ظهور کرد. طی دو دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی نیز تغییرات بیشتری روی داد که مشتمل بر رشد و سرزندگی جامعه مدنی ایران و جنبشی برای اصلاح سیاسی و فرهنگی بود.
نرخ سوادآموزی و تحصیلات طبقات متوسط و کارگر نسبتاً بزرگ ایرانی در زمان شاه زیاد شده بود، جایگاه زنان شهری به خصوص بهبود یافته بود و خاطرهی این دوران درزمان شاه باعث مقاومت در برابر اسلامیشدن سختگیر میشد. مدرنشدن ایران نیز قطعاً بر انتظارات و اشتیاق زنان در جامعهی ایرانی اثر گذاشته بود و همینطور ارزشها و چشمانداز بسیاری از اسلامگرایان، خواه ایدئولوگهای انقلاب یا مقامات جمهوری را شکل داده بود. عاملهای دیگری که باعث تضعیف سیاستهای جمهوری اسلامی برای زنان شد در زمان جنگ طولانی علیه عراق بوجود آمدند. بسیج تمام مردان ایرانی باعث ایجاد فرصتهای اشتغال برای زنان تحصیلکرده در بخش عمومی ایران، خصوصاً در بخشهای سلامتی، آموزش و (به میزان کمتری) در ادارهی عمومی شد. لازم به ذکر است که این شغلها در اختیار زنانی قرار میگرفت که از لحاظ ایدئولوژیکی مناسب ارزیابی میشدند، اما همین ذات حضور زنان در نیروی کار عمومی بود که نشاندهنده ارادهی زنان و انعطافپذیری نظام بود. به اضافه، با وجود اینکه زنان به شدت از نقشهای عمومی دور نگه داشته میشدند اما هیچ ممانعت رسمی برای حضور در حوزهی عمومی وجود نداشت، در واقع نظام به زنان اسلامگرا اجازه میداد برای حضور در پارلمان داوطلب شوند و در بخش خدمات مدنی به آنها شغل میداد. در دورهی اول پارلمان چهار زن حضور داشتند که دو نفر از آنها (به نامهای اعظم طالقانی و مریم بهروزی) به عنوان فمینیستهای اسلامی شناخته شدند. بسیاری از زنان شاغل در دولت خواهان تساوی و فرصتهای بیشتر بودند. در همین زمان، بخشی از زنان طبقه کارگر نیز که سیاستهای اشتغال اول انقلاب بر آنها اثر معکوس گذاشته بود همچنان در کارخانهها کار میکردند. این زنان با ایدهآلهای مادربودن تمام وقت یا مفاهیم نامناسببودن کار کارخانهای برای زنان در تناقض بودند.
در نتیجهی فعالیتهای فمینیستهای اسلامی/حکومتی، موانع محدود کننده بر سر پیشرفتهای آموزشی و اشتغال زنان برداشته شد. در سال 1992، شورای عالی انقلاب فرهنگی سیاستهای اشتغال را برای زنان تصویب کرد که در آن همچنان بر اهمیت نقشهای خانوادگی تاکید شده بود و برخی از مشاغل و حرفهها را به دلیل نامناسب بود از لحاظ اسلامی حذف و زنان را تشویق به ورود به نیروی کار و توجه به علایق و نیازهایشان مینمود. زنان به ورود به کارهای پزشکی زنان، داروشناسی، مامایی و آزمایشگاهی تشویق میشدند. همچنین در دهه 1990 حرفهی حقوق نیز برای زنان آزاد شد. ”مشاوران حقوقی زنان“ اجازه یافتند تا در دادگاههای مدنی خاص حضور یابند هر چند که زنان همچنان نمیتوانستند به شغل قضاوت مشغول شوند. حدود 35 درصد از کارمندان بخش عمومی را زنان تشکیل میدهند و حدود 35 درصد آنها مدرک دانشگاهی دارند. هر چند در سال تحصیلی 2003-2002، ثبت نام زنان برای اولین بار از زمان تشکیل دانشگاهها از تعداد پسران بیشتر شد.
در زمینهی سیاست نیز، زنان از میانههای دههی 1999 بیشتر دیده شدند. انتخابات مجلس از سال 1995 تا 2000 نه تنها باعث ورود زنان بیشتری به پارلمان شد بلکه نمایندگانی با ذهنهای اصلاحگر ظهور یافتند. زنان نماینده در اظهارات عمومی به زبانی صحبت می کردند که بیش از آنکه اسلامی باشد با زبان ”فمینیسم جهانی“ مطابقت داشت. زنانی مثل سهیلا جلودارزاده، جملیه کدیور، فاطمه راکعی، فاطمه حقیقتجو و الهه کولایی به طرفداران اصلاح و حقوق زنان تبدیل شدند. آنها به دنبال تغییر در قانونهای پدرسالارانه خانواده و همچنین آزادی سیاسی بیشتری بودند. در همه وزارتخانهها و ادارات دولتی دفتر امور زنان دایر شد، و سازمانهای غیردولتی زیادی که با دغدغههای زنان سرو کار داشتند تشکیل گردید.
امروزه، همسو با طبیعت انحصارطلب حکومت، چارچوب حقوقی همچنان به ضرر زنان و اقلیتها نظیر مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان است. جایگاه حقوقی زنان در موادی از قانون مدنی که به زنان و خانواده میپردازد، یا در قانون کار، یا قانون جزایی قصاص که ارزش زنان را نصف مردان میشمارد، مشکلزا است. قانون ایران اجازهی تبعیض نظاممند براساس جنسیت و مذهب را میدهد. حقوق مردان بیش از زنان است و مسلمانان حقوق بیشتری نسبت به غیرمسلمانان دارند. ایران کنوانسیون حذف همهی اشکال تبعیض علیه زنان را امضا نکرده است، اما اسناد حقوق بشر نظیر اعلامیهی جهانی حقوق بشر، کنوانسیون حقوق کودکان، پیمان بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، و پیمان بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و کنوانسیون براندازی بردگی را امضا کرده است اما میان قوانین خانواده ایران و این اسناد حقوق بشری تناقضهای زیادی وجود دارد.
طرفداران حقوق زنان در ایران ایدههای مربوط به حقوق زنان و نیاز برای اصلاحات حقوقی را در مطبوعات زنان مورد بحث قرار دادهاند. شهلا شرکت، محبوبه عباسقلیزاده، فائزه هاشمی، اعظم طالقانی به همراه فمینیستهای سکولار بر روی مسایلی نظیر مدرن کردن قوانین خانواده، نیاز برای مشارکت سیاسی بیشتر زنان، حمایت از جنبش اصلاحات، نحوهی یکپارچه ساختن دغدغه های زنان در جنبش اصلاحات و راههای فایق آمدن بر مشکلات اجتماعی همکاری کردهاند.
در نهایت، محیط سرکوب باعث جلوگیری از سازماندهی فعالین شده است. احتمالاً این یکی از دلایلی است که باعث شده NGOهای زنان ایرانی نتواند با شبکههای فمینیستی دنیا نظیر DAWN[1] یکپارچه گردد. زنان ایران با سازمانهای جامعهی مدنی جهانی که در ارتباط با حقوق بشر، حقوق کودکان یا محیط زیست فعالیت میکنند، رابطهای ندارند. فمنیستیهای ایرانی خارج از کشور تلاش میکنند تا با دعوت از زنان ایرانی در کنفرانسهای خارجی، با توزیع نشریات مطبوعاتی زنان، سازماندهی پخش فیلمهای با تمهای فمینیستی و … چنین رابطهای را با دنیای خارج ایجاد نمایند. به هر حال، نتایج کنفرانس برلین نشان داد که شبکهسازی در حوزهی جهانی باید با دقت صورت پذیرد.
ماهنامه شماره ۲۳