
واکاوی خشونت علیه زنان
خشونت بر مبنای جنسیت به عنوان یکی از اصلی ترین موارد نقض حقوق زنان و نقض حقوق عام بشر تلقی می شود. خشونت علیه زنان حق برخورداری ایشان را از آزادی ها و آسودگی های بنیادین نقض، تضیع یا سلب می کند. این صورت از تجاوز به حقوق انسانی به هر فعل خشونت اطلاق میشود که به آسیب دیدگی یا رنج جسمانی ،جنسی یا روانی زنان منتهی گردد.
زنان و دختران در همه جوامع در معرض سوئ استفاده ، بهره کشی و آزار جسمانی، روانی وجنسی قرار دارند. شدت و تعدد اینگونه برخوردها به سطح آگاهی مردم جامعه و حکومت آنها عقاید، سنن، مذهب، شریعت، حمایت و قوانین مصوبه دولت ها و نیز توسعه یافتگی فرهنگی، اقتصادی، سیاسی جوامع وابسته است. این واقعیت نیز غیر قابل انکار است که اعمال انواع خشونت بر زنان مرزها وحدود درآمد ،طبقه اجتماعی، تحصیلات و… را در می نوردد.
علل و پیامدهای معضلات و مسائل اجتماعی تفکیک نا پذیرند و در این رابطه نیز این فرمول غیر قابل تردید صدق میکند .خشونت علیه زنان همچون گیاه انگلی است که بر بدنه جوامع پیچیده، ریشه در همان خاک دارد و با تعصب، سنت، تحجر و حتی قوانین تقویت می شود، تا از شیره ی جان اجتماع تغذیه کند.
به واقع تقویت افراطی نقش سنتی، خاموش و خشونت پذیر زنان در اجتماع به همان اندازه مخرب و پیش گیرانه از ترقی است که هرزه نگاری ها و تقویت فحشا .
خشونت علیه زنان در جوامع دارای ریشه های عمیق تاریخی، فرهنگی، مذهبی و اقتصادی استکه در نهادها و افراد جامعه درونی شده است و با رشد و افزایش سطح آگاهی می تواند از بین رفتنی باشد. در واقع خشونت علیه زنان همانند تمام معضلات اجتماعی دیگر با آموزش وپرورش بلند مدت قابل کنترل است . اما در جوامع مدنی جهان امروزی چه نهادی متولی این امر است؟ و آیا تنها با آموزش می توان به ظلمی که به انسانها تنها به حکم زن بودن اعمال میشود، در حال حاضر جوامع خاتمه داد؟ طبیعتا اتکا به این اصل موجب پیش گیری است ( البته اگر به آموزش بهایی داده شود!) . اما درمان چه؟
پاسخ تنها و تنها تصویب قوانین حمایت کننده و حذف قوانین تقویت کننده خشونت علیه زنان توسط دولت ها است.
تصویب و اعمال قوانین متحجرانه خواه بر اساس عرف باشد، یا شرع و سنت و یا رویه های حقوقی، بنیاد سوق جوامع به سوی انحطاط فرهنگی و اجتماعی است و علاوه بر اینکه خود نمود بارز تبعیض است، پروار کننده خشونت نیز خواهد بود .
خشونت علیه زنان اصطلاحی تخصصی است که برای توصیف کلی کارهای خشونت آمیز علیه زنان به کار می رود. همانند Hate Crime ، این شکل از خشونت بر علیه گروه خاصی از مردم اِعمال می شود و جنسیت قربانی پایه اصلی خشونت است. مجمع عمومی سازمان ملل متحد )مجمع عمومی سازمان ملل متحد( خشونت علیه زنان را هرگونه عمل خشونت آمیز بر پایه جنسیت که بتواند منجر به آسیب فیزیکی )بدنی(، جنسی یا روانی زنان بشود تعریف کرده است که شامل تهدید به این کارها، اِعمال اجبار، یا سلب مستبدانهٔ آزادی )چه در اجتماع و چه در زندگی شخصی( م یشود. اعلامیه رفع خشونت علیه زنان در سال ۱۹۹۳ بیان می کند که این خشونت ممکن است توسط افرادی از همان جنس، اعضای خانواده، و حکومت اعمال شود.
با استناد به کنفرانسهای جهانی زنان، خشونت علیه ایشان بستر های محیطی زیر را در بر می گیرد:
الف)خشونت در درون خانواده علیه زنان
ب )خشونت در جامعه علیه زنان
ج )اعمال خشونت باطنی یا بنیادی، که خود حکومت مرتکب آن میشود.
- خشونت درون خانواری شامل :
1) ضرب و شتم: که در طول دورانها وجود داشته و این رویه آنچنان درونی شده است که بسیاری از زنان اعمال این رفتار را جزئ طبیعی، لاینفک و حقیقی از وجود مرد می دانند و این خود فاکتوری از دور باطل خویشتن فرو انگاری زنان است.
2) سوئ استفاده جنسی از کودکان دختر
3) خشونت های جنسی و فیزیکی بعضی از مردان علیه همسرانشان
4) اجبار به تن فروشی
5) ختنه زنان و کودکان دختر بر طبق عقاید مذهبی و سنت
تا کنون بیش از 160 میلیون زن در آفریقا و جهان ختنه شده اند. سالانه 2 میلیون دختر در سراسر جهان ختنه می شوند و طبق آمار از هر 3 دختر مورد عمل، یک تن جان خود را از دست می دهد. در ایران نیز در بعضی از مناطق جنوبی این عمل صورت می پذیرد.
6) قتل های ناموسی و محق پنداری اعضای خانواده بر خون زن و دختر
7) تحقیر، توهین، فحاشی، خوار انگاری، بی اعتنایی، محدودیت بسیار، جلوگیری از تحصیل و کسب آموزش و ده ها وده ها شیوه دیگر که در نهایت به استثمار زنان منتهی می گردد.
- خشونت درون جامعه، اعم از محل کار، محل تحصیل، محل زندگی و سایر اماکن عمومی
1) عدم امنیت جنسی و تبعیض اجتماعی علیه زنان
2) در نظر گرفتن زن به عنوان کالا و سرمایه گذاری روی تجارت جنسی، دام افکنی و پیش برد این هدف چه به صورت اغفال وچه به شیوه ی تحمیل
3) بردگی های خفت آور جنسی، استثمار، هرزه نگاری و ا ستفاده ابزاری زنان در رسانه ها
4) پیش داوری ها و پست انگاشتن های فرهنگی، نژادی، قومی علیه زنان
5)دید افراطی مذهبی وسنتی نسبت به زنان
6) استثمار و استعمار زنان مهاجر، کارگر، آواره، بی خانمان، پناهنده، چه از جنبه های جسمی و چه جنسی با هر قومیت که باشند.
- خشونت هایی که دولت ها و حکومت ها مرتکب ان میشوند:
1) عدم تلاش و تصویب قوانین برای جلوگیری از خشونت های اجتماعی و درون خانواری
2) تشویق، تصویب، اعمال و حمایت از قوانین تبعیض آمیز و متحجرانه علیه زنان
3) عدم تامین آموزش، بهداشت، اتخاذ شیوه های تنظیم جمعیت، اختلاف طبقاتی، بی توجهی به فقر، که خود از علل بنیادین خشونت علیه زنان یا خشونت پذیری ایشان است.
4) اجبار حکومت برای انجام عملی خاص توسط زنان مانند حجاب اجباری
5) سهیم بودن برخی حکومت ها در تجارت بین المللی زنان
6) تهدید و برخورد فیزیکی و روانی پلیس با زنان
7) شکنجه، آسیب و ارعاب جسمی، روانی و جنسی زنان در زندان ها. خواه این زندانیان عقیدتی-سیاسی باشند یا عادی .
با نگاهی به خشونت های خانوادگی و اجتماعی می توان گفت اکثر آنها با تلاش حکومت در غالب اعمال قوانین انسانی و همچنین ایجاد بنیاد های مددکاری مدنی، تامین دسترسی زنان به مکانیسم های دادگستری و جبران خسارت، بهبود وضع اقتصادی، اطلاع رسانی و در دسترس قرار دادن اطلاعات، آموزش و پرورش همگانی و… قابل جلوگیری است.
هر چند خشونت علیه زنان در کشور هایی با قوانین صحیح و بر نامه های حمایتی نیز دیده میشود، اما وقوع گسترده آن در جوامعی است که شبهه و ابهام حقوقی در قوانین و نارسایی خدمات اجتماعی در آن به وفور دیده می شود.
قانون یکی از ارکان فرهنگ ساز جامعه است؛ حتی چنان که مردم در اثر عدم آگاهی و خرد، حقوق یکدیگر را نقض کنند، حکومت ها باید توسط وضع قوانین راه روشن توسعه فرهنگی را نمایان گردانند. جامعه ایران از جوامعی است که نقض حقوق زنان و خشونت علیه ایشان در هر سه بستر مذکور به کثرت دیده می شود.
ماهنامه شماره ۲۳