
صلح نوبل و تحریم ها
انگیزه ی نگارش این سطور اعطای جایزه ی صلح نوبل به اتحادیه ی اروپا در ماه اکتبر است، اتفاقی که شاید یکی از چالش برانگیزترین تصمیمات کمیته ی اعطای جوایز بوده باشد؛ با بازخورد انتقادی گسترده، گاهی طنزآمیز و حتی بعضاً هجوآمیز. اما پیش از پرداختن به این اقدام، کمی بیش تر با هویت این جایزه آشنا شویم و در نقدمان از خود آلفرد نوبل غافل نمانیم. سپس به نقد مفاهیم دست یازیده، خواهیم پرداخت و در انتها نسبت تحریم های ایران را با این جایزه خواهیم سنجید.
آلفرد نوبل که شیمیدانی برجسته بود، در اواخر قرن نوزده میلادی با اختراعات و اکتشافاتی چون دینامیت، به ثروت و شهرت فراوانی دست یافت. او که قدرتمندترین وسایل و مواد انفجاری را در دوران خود ساخته بود، به کمک سابقه ی خانوادگی در زمینه ی اسلحه سازی به تولید انبوه مواد منفجره با کاربردهای نظامی و غیرنظامی پرداخت. او به رویه ی خود تا سال 1888 ادامه داد، اما در آن زمان نشریه ای فرانسوی خبر دروغین مرگ اورا با این تعبیر منتشر کرد: “فرشته مرگ مردهاست، دکتر آلفرد نوبل، فردی که برای ایجاد راهی برای کشتن افراد بیشتر در زمان کمتر ثروتمند شده بود؛ دیروز فوت کرد”. وی به تدریج از شهرت خود و ثروتش زده شد و در سال 1894 در آخرین وصیت نامه اش خواسته هایش را برای اعطای جایزه ی صلح نوبل این گونه بیان کرد: این جایزه به کسانی داده شود که “بهترین یا بیشترین کوشش را در راه برادری ملل یا انحلال یا کاهش ارتشها یا تشکیل و ترغیب کنفرانسهای صلح کرده باشد”؛ در راستای همین تصمیم، پس از پایان اتحاد پادشاهی سوئد-نروژ مسولان تصمیم به انتقال جایزه ی صلح نوبل به نروژ گرفتند، زیرا معتقد بودند که نروژ نسبت به سوئد -وطن نوبل- یا آلمان و فرانسه و بریتانیا و ایتالیا و … فعالیت های نظامی کم تری دارد و با آرزوی وی همخوان تر است.
در تاریخ اعطای این جایزه نشیب و فرازهای نقدبرانگیز کم نبوده اند، از مطرح شدن نام هایی چون وینستون چرچیل و شیمون پرز و کیسینجر و گورباچف؛ تا عدم اهدای این جایزه به کسانی چون گاندی و … . نقدها عموماً بر اعمال گذشته یا ایدئولوژی برندگان استوار بوده و کمیته ی برگزاری را به سیاسی بودن و تامین اهداف برخی دولت ها متهم می کنند. ؛ حال به برنده ی سال جاری می پردازیم، اتحادیه ی اروپا.
دلیل برنده شدن اتحادیه ی اروپا چنین اعلام شده است: “بیش از شش دهه تلاش برای پیشرفت صلح و آشتی، دموکراسی و حقوق بشر در اروپا”. اتحادیه ای که پس از پایان جنگ جهانی دوم و با قراردادی مشهور به “کمیته ی اروپایی ذغال سنگ و استیل” پی ریزی شد و به تدریج به شکل امروزی با بیست و هفت عضو در آمد. اگرچه پس از جنگ جهانی دوم دیگر شاهد جنگی بین کشورهای قدرتمند این قاره نبوده ایم، اما همواره نام آن ها در ردیف کشورهای درگیر در جنگ های فرامنطقه ای دیده می شود.
ادعای کمیته ی صلح نوبل را می توان از دیدگاه هایی چون: مفهوم صلح و آشتی، وجود دموکراسی و حقوق بشر ، تحدید این مباحث به مرزهای اتحادیه ی اروپا، معیارهای دوگانه و… نقد کرد.
الف- صلح و آشتی: از آن جا که این کلمات با تعاریف و استثنائات فراوان قابل تحلیلند، بنا را بر وصیت نامه ی آلفرد نوبل می گذاریم؛ کشورهایی که در تسخیر کشورهای بسیاری در جهان شریک بوده اند و هنوز نیروهای نظامی شان در بسیاری نقاط جهان گسترده اند، در شش دهه ی گذشته نه تنها تلاشی همه جانبه در جهت دوستی ملل نکرده اند که با تجاوز به خاک ملت ها و کشتار آن ها بذر دشمنی را پراکنده اند. “تلاش در جهت انحلال یا کاهش نیروهای نظامی” هم به نظر نه چندان مرتبط با اتحادیه ایست که بیست و چهار عضوش در پیمان ناتو حضور دارند و بودجه ی نظامی اش در سال 2010 صد و نود و چهار میلیارد و سیصد و پنجاه و هفت میلیون یورو بوده است. رقمی معادل یک و شش دهم کل تولید ناخالص داخلی اتحادیه ی اروپا.
در همین رابطه با نگاهی به وضعیت اقتصادی یونان، ایتالیا، پرتغال و اسپانیا و برخوردهای سخت گیرانه ی اقتصادی کشورهای قدرتمندتر در جهت بهره کشی سنگین تر از مردم این کشورها و همچنین برخورد خشونت آمیز پلیس با مردم، چیزی به نام دوستی یا آرامش در روابط دولت ها و ملت ها هم دیده نمی شود. خیابان های یونان و اسپانیا در سال جاری شاهد خشن ترین حرکات اعتراضی و برخوردهای نیروهای امنیتی در سال های اخیر بوده اند که خود گواه ناتوانی اتحادیه ی اروپا در برقراری صلح حداقلی درون مرزهای خود است.
ب- دموکراسی و حقوق بشر: بدون شک اتحادیه ی اروپا در این زمینه پیشرفت هایی قابل تقدیر داشته است و در بسیاری از کشورها باید از تجربیات آن استفاده کرد، اما حقوق بشر بر مبنای محدوده ی مرزها قابل تعیین نیست؛ وقتی علت اهدای جایزه محدود به مرز شود، انسان درجه بندی می شود. چه بهتر بود که مسوولان اهدای جوایز، عبارت “در اروپا” را کمی می شکافتند و آن را در مقابل روح صلح و میراث نوبل وارسی می کردند. گستراندن سفره ی صلح برای “خودی ها” و شلیک موشک های صلح برای “غیر خودی ها” جلوه ای دوستانه نه داشته و نه خواهد داشت.
ج- معیار دوگانه: کمتر تحلیل گریست که نداند حکومت صدام یا جمهوری اسلامی، خودکامه و ماجراجویند، اما در همین حال کمتر فردی عامی پیدا می شود که نداند با تحریم های سنگین مالی چیزی از خودکامگی حاکمان کم نمی شود. حاکمیت درآمد حاصل از فروش نفت را صرف حفظ میلیشای خود می کند و در این بین طبقه ی متوسط به سمت فروپاشی اقتصادی-اخلاقی می رود. پایه های جنبش های اجتماعی خردگرا، نهادهای مدنی و فرهنگ مطالعه در هم می شکنند و جای خود را به گرسنگی ، نا امنی، فساد و شورش های “نان” می دهند. پس این اتحادیه با تلاش برای شکستن غرور و توان اعتراض مردم و از بین بردن فرصت های پیشرفت ملتی، چگونه به صلح باور دارد؟ چگونه کرامت انسانی را گرامی می دارد، آن هنگام که صدای خرد شدن یک ملت به کوتاه آمدن یک حکومت تعبیر می شود؟ حقوق بشر اگر محترم است چرا در بین هم پیمانانی چون عربستان و اسراییل و حتی گاهی در خیابان های خودشان بی ارزش می شود؟ اگر بمب اتم و ماجراجویی هسته ای خطر دارد، چرا کشوری که بیش از 3 قرن است که به هیچ خاکی تجاوز نکرده، مورد تهدید متجاوزین عصر حاضر قرار می گیرد؟
این مطلب در پی نادیده گرفتن پیشرفت ها و دستآوردهای اتحادیه ی اروپا نیست، بلکه هدف پاک نگاه داشتن اندک مفاهیم انسانی ایست که هنوز از بلندگوهای رسانه ای تبلیغ می شوند.
ماهنامه شماره ۱۸