
گفتگویی با پرتو نوری علا درباره سیمین غزل ایران

سیمین بهبهانی شاعر معترضی که توانست نه تنها در فرمهای کلاسیک شعر تغییر ایجاد کند، بلکه غزلهایش آینه زمانه و بازتاب مشکلات اجتماعی دوران خود باشد، ما را در ۲۸ مرداد امسال ترک گفت.
مجله خط صلح به مناسبت رفتن سیمین بهبهانی با پرتو نوری علا، شاعر و منتقد ادبی به گفتگو نشسته، او عضو کانون نویسندگان ایران و افزون بر آن عضو کانون نویسندگان در تبعید نیز هست. وی از بنیانگذاران و سردبیر سایت «پیوند سرا» است.
اولین غزلهای سیمین بهبهانی در سال ۱۳۲۹ با عنوان «سهتار شکسته» زمانی که تنها ۲۴ سال داشت منتشر شد. این مجموعه دربردارنده اشعاری است که بهبهانی در فاصله بین پانزده تا بیست سالگی سروده است. غزلیات سیمین در پیش از انقلاب عمدتا اشعار عاشقانه و انسانگرایانه با فرمهای کلاسیک بود. این دوران شعری اورا چگونه میبینید؟
سیمین بهبهانی از نوجوانی، به تقلید از مادرش، خانم ارغون که زنی تحصیل کرده و هنرمند و شاعر بود، شعر گفته بود. خانم ارغون، اشعار اولیه سیمین را برای پروین اعتصامی خوانده و پروین هم آن اشعار را مورد تحسین پروین قرار داده بود. بقول خودِ سیمین، همان تشویقها یکی از عواملی بود که شوق سرودن را در او تقویت کرد. همانطور که گفتید نخستین شعرهای سیمین در کتاب سه تار شکسته، منتشر میشود. بعد از این کتاب، جای پا را منتشر میکند. اشعاری بصورت چهار پاره، با تم اجتماعی، و با توجه به مشکلات زنان. سیمین در کتابهای بعدیاش چلچراغ و مرمر است که به سرایش غزل رو میکند و بیشترین شعرهای عاشقانه و فردی خویش را در همین قالب گفته است. اشعار اولیۀ سیمین نه تنها دارای مضامین اجتماعی و فردی و احساسی قویای هستند که ویژگی جدیدی نیز در آنها دیده میشود، و آن زن بودن شاعر است.
سیمین گرچه در رشته ادبیات فارسی و حقوق، هر دو پذیرفته شد، اما برای ادامه تحصیلات دانشگاهی، شاید بخاطر روحیه عدالتخواهش، رشتۀ حقوق را انتخاب کرد. در همان ایام گرایش به حزب توده داشت و شاید مضامینی که نظر سیمین را برای بیانشان در شعرش جلب میکند، ناشی از همان گرایش باشد؛ مثل پرداختن به طبقه محروم و فقیر، مشکلات تعدد زوجات و بیپناهی زن، یا پرداختن به زندگی فاحشهای که خودش از محرومترین اعضائ یک جامعه است.
سیمین پس از اتمام تحصیلاتش هرگز در زمینه حقوق کار نکرد، شاید به این دلیل که ادبیات فارسی را خوب میدانست و میخواست در همین زمینه کار کند. او از سال ۱۳۳۰ به تدریس ادبیات پرداخت تا سال ۶۰ که دیگر کار نکرد. سیمین نه تنها در میان زنان شاعر که کلن در میان شاعران آن زمان نظیر نادر نادرپور، ابتهاج، مشیری و…. شاعری ممتاز، خوش قریحه و با ذوق و مُبدع بود. او به عنوان یک زن با جرات از نیازها و تمناهای تن، و از روابط لازم و سالم میان هر انسانی در شعرش سخن میگفت.
شما گفتید سیمین تحصیلاتش را در رشته حقوق به پایان رساند ولی هیچگاه در این رشته کار نکرد آیا علت این موضوع شما روشن است؟
نه، واقعاً دلیلش را نمیدانم، اما حدس میزنم چون ادبیات را کنار مادر آموخته و در آن متبحر شده بود نیازی نمیدید که در دانشگاه هم این رشته را انتخاب کند، همچنین شاید بخاطر روحیه عدالت خواهی که داشت، فکر میکرد میتواند با وکیل شدن کمک محرومین و بیکسان باشد، اما دستگاههای اداری و روابط بورکراتیک، خلاف نظرش را نشان داد یا اصولا کارهای حقوقی با روحیۀ او سازگار نبود. بنظر من، معلم، در آموزش و تدریس، بویژه به نوجوان و جوان، همواره در معرض داد و ستد فکری و ذهنی، و ذوقی و فرهنگی است. ذهناش همیشه جوان میماند.
پس از انقلاب ۵۷ کار سیمین بکلی از زاویه فرم و محتوا دگرگون شد، محتوای کار او از آثار بیشتر عاشقانه بسوی مسائل اجتماعی سوق داده شد. البته او در سالهای پیش از انقلاب نیز اشعار اجتماعی دارد. باتوجه به اینکه در ایران آزادی بیان زیر سوال رفت، کار هنرمندان محدود شد و مردم نیز بیشتر تحت فشار معظلات اجتماعی قرار گرفتند، از او بعنوان شاعری معترض و متفاوت یاد میشود. ارزیابی شما از این تغییرات محتوایی کار سیمین چیست؟
از نظر فرم و شکل، بله، تغییرات فرم شعر سیمین مربوط میشود به دوران انقلاب و پس از آن. اما اینکه اندیشه شعری سیمین با انقلاب ۵۷ متحول شد و رو به گفتن اشعار اجتماعی آورد، را نمیپذیرم. قبل از انقلاب، پنجمین کتاب سیمین با نام «رستاخیز» منتشر میشود. سرشار از مسائل اجتماعی، اما در همان قالب غزل و وزنهای متداول. گرچه قبل از انقلاب اشعار سیمین از نظر ارزشهای شعری، قدرت کلام، تصاویر زیبا و بیان احوالات درون و برونِ شاعر، قابل توجه و شعری برجسته در ادبیات فارسی بهحساب میآمد اما شعر او در محافل روشنفکری و بهخصوص نسل بیتاب جوان، انعکاسی نداشت. نپیوستن سیمین بهجرگه شاعران نیمائی، غزلسرائی وحضور نداشتن در محافل روشنفکری، سئوال برانگیز بود. نسلی که با شعر نو آشنا شده بود وگاه شعر را در شعاریترین وجهاش میشناخت، تکلیف خود را در برابر شعر سیمین نمیدانست و این بلاتکلیفی بهتردید وگاه طرد شعر سیمین میانجامید، غافل از اینکه شعر او در همین دوره و با همان شکل غزل سرشار از مفاهیم اجتماعی بود. گرچه سیمین در این کتاب کاملن به سبک غزل کلاسیک و در همان اوزان عروض فارسی وفادار مانده، اما در بسیاری از شعرهای این کتاب، سخن از مسائل اجتماعی و سیاسی، است. گوئی مخطاب شعرش یک حکومت فاسد، جامعهای بیمار و افراد دو رنگ آن است. شعرهای «دنیای کوچک من»، «چشم لعلی رنگ خرگوشان»، «آخرین برگ»، «افیون وعدههای تهی» و «شکوه نور در آویزۀ بلور» را بخوانید و حساسیت او را نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی، قبل از انقلاب ببینید.
«رستاخیز» در سال ۱۳۵۲ منتشر شد و اگر کسی نداند که اشعار این کتاب قبل از انقلاب سروده شده، میتواند فرض کند که این اشعار مربوط به بعد از انقلاباند. البته سیمین در همان سال قبل انقلاب اشعاری سرود که مستقیم و آشکارا به حوادث پیرامون انقلاب و مسائل روز میپردازد. مثل شعر «بیسفره چرمین امشب» که در رابطه با اعتصاب مطبوعات است. سیمین از همان آغاز، فضای فاشیستی و استبداد مذهبی را حس میکند و در اشعار «امسال سرخ است» یا «تردید تردید» تاکید بر اشتباه مردم در انتخاب خمینی دارد. اولین کتاب شعری که بعد از انقلاب در سال ۱۳۶۰ از سیمین منتشر میشود، مجموعه شعر «خطی ز سرعت و از آتش» است که شامل دو دفتر است؛ دفتر اول تا جمعه سیاه و دفتر دوم از جمعه سیاه. دفتر اول در واقع ادامۀ «رستاخیز» است با این تفاوت که سیمین با زبانی صریحتر و در عینحال منسجمتر رو بهمسائل بیرون از خود دارد و مسایل اجتماعی، رنج مردم را در این رژیم با جرات بیان میکند.
شما در مورد تغییر محتوای در شعر صحبت کردید ولی در مورد فرم هم خودش میگوید که من سبک تازهای را در غزل جاری کردم و مثال میزند و میگوید که آوردن یک داستان در غزل، یا جریان سیال ذهن، درام و روانکاوی و همینطور اضافه میکند که غزل من وزن قدیم را ندارد و در واقع ضد غزل است نظر شما در این رابطه چیست؟
بله، کاملن درست است. گرچه سیمین همچنان مضامین فقر و رنج و درد مردم را در اشعارش مطرح میکند، اما سخن از موضوعات کلی و انتزاعی نمیکند. او نه فقط ناظر و گوینده شعر، که خودش جزئی از شعرش میشود، او عملن در متن اجتماع افتاده، به همین دلیل است که نبض شعرش با نبض تلاطم جامعه و نبض مردمش میزند. حالا دیگر همان مضامین اجتماعی و سیاسی و انسانی، با محتوای جدیدی ظهور میکنند که قالب کلاسیک غزل، قدرت و گنجایش حمل آنها را ندارد. کاربرد قالب محدود غزل و اوزان کلاسیک، کفایت این محتوای جدید را نمیکند و سیمین را بهابداع، یا بهقول خودش کشف اوزان جدیدی میکشاند که پیش از او یا بهکار نرفتهاند یا بهندرت برخی از شاعران کلاسیک از آن استفاده کردهاند. البته سیمین، وزن و قافیه را همچنان در شعرش حفظ کرده، اما وزنی کاملن اختراعی و قافیه هائی کاملن غیرمنتظره ابداع میکند. درست مثل نیما، که گرچه نقش عظیم نوآوری در شعر کلاسیک از آن اوست، اما نیما نیز وزن و قافیه در شعر را نگه میدارد اما ترتیب و تساوی طولی مصراعها یا یکسانی وزن را برهم میریزد. همانطور که نیما در عصری میزیست که موضوعات پیرامون شاعر، تغییر کرده بودند، پوسته جامعه شکافته شده و افکار نو در کلمات نو متداول شده بود، نگاه به انسان و فردیت او تغییر کرده بود، او در شعر کلاسیک ایران نیز دست به نوآوری میزند. وزن و قافیه باقی میماند اما طوری که دست و پای شاعر را در قید و بند نگذارد.
شعر سیمین با محتوای جدید، وزن جدیدی را طلب میکند که وزن متداول غزل نیست و به ساختاری جدید نیازمند است. در غزل کلاسیک که معمولن بیش از ۸ خط نیست، حرفهای غیرپیوسته، بیشتر عاشقانه و رندانه و خیلی کلی مطرح میشوند. در غزل کلاسیک واقعهای خاص طرح نشده و داستانی دنبال نمیشود، اما در شعر سیمین، همانطور که گفتید با داستان و روایت و واکاوی روبرو هستیم. او تمام استانداردهای غزل کلاسیک را میشکند و قالبی متناسب با محتوائی که بعد از انقلاب به خود میگیرد، بر میگزیند. سیمین، به درستی غزل بعد از انقلاب خود را «ضد غزل» خوانده است.
برای آشنایی بیشتر خوانندگان ما میتوانید ویژگیهای غزل را بشمارید؟
بله، غزل یکی از اشکال شعر کلاسیک ایران است؛ مثل مثنوی، قصیده، ترجیع بند، ترکیب بند، چهارپاره، مسمط و…. غزل هم یکی از قوالب شعر عروض فارسی است که مثل سایر قوالب شعر، دارای وزن و قافیه است.
مشخصترین اشعار سیمین که تناسب وزن و محتوا در آن دیده میشود شعرهای «نگاه کن به شتر»، «بزن یک – بزن دو»، یا شعر «یک پا ندارد»، و… است.
سیمین بهبهانی در مصاحبهای گفته بود که راز جاودانگی حافظ در جاری بودن و همگامی او با زمانه است. حافظ در لحظههایی بسوی ابدیت روان است. شعرش همه زمانی است. تا چه اندازه، اینجاری بودن و همگامی با زمانه در غزلهای خود سیمین بهبهانی به نظر شما جاری است و تا چه اندازه آثارش همه زمانی و همه مکانی است؟
معمولن اشعاری که مُهر حادثۀ ویژهای را بر خود ندارند، یا خواننده بتواند بر حسب نیازهای خود آنها را تعبیر و تفسیر کند، همه زمانی میشوند، البته اگر شاعرش زبان زیبا، هوشمندانه، ساده و در عین حال قدرتمند حافظ را داشته باشد. اما اشعاری که به مسائل خاصی اشاره دارند، کمتر در همه زمانها قابل تعبیر و تفسیراند. من ارزش گذاری نمیکنم. مثلن برخی این بیزمانی شعر حافظ را میستایند، برخی هم شعری را ارزش میگذارند که مستند به حادثه یا واقعۀ خاص باشد. مثلن اشعار میهنی و وطنی سیمین، اشعار ضد جنگ، اشعار فاش ساختن جهالت قدرتمندان، از هر دو سوی جنگ، ویرانیها، بیخانمانیها، کشتهها، معلولین وووو، همگی بر دورههای تاریخی خاصی از میهن ما شهادت میدهند. بیتردید شعر سیمین در طول تاریخ ادبیات معاصر و آینده ایران و منطقه، جاودان خواهد ماند، اما من امروز نمیتوانم بگویم، که این اشعار خصوصیت همه زمانی خواهند داشت. بیآنکه بگویم همه زمانی خوبست یا خیر.

سیمین بههبانی بعنوان یک زن هنرمند نقش برجستهای در پی گیری حقوق زنان داشت، بطور فعال با زنان جوان نسلهای پس از خود برای گرفتن این حقوق همکاری میکرد، از باطوم خوردن در تظاهراتها زمانی که ۸۰ سال داشت، گرفته تا نوشتن بیانیه، شعر و رفتن به مجلس. او به دریافت جوایز متعدد حقوق بشری نیز نائل گشت. بسیاری از هنرمندان سعی میکنند از فعالیتهای روزمره اجتماعی وسیاسی دوری کنند، ولی او آگاهانه بعنوان یک هنرمند متعهد به میدان آمد. این رویکرد او به نظر شما چه معنا و تاثیری در زندگی و آثارش داشت؟
بله سیمین بهبهانی از اولین تظاهرات زنان در روز زنِ سال ۱۳۵۸ که در شهرهای بزرگ ایران صورت گرفت و با سرکوب چماق به دستان و اوباش رژیم روبرو شد، کنار زنان بود. روزی که متاسفانه، بسیاری از مردان ما، نه تنها مردان غیرسیاسی، که مردان برخی از احزاب چپ، و حتی زنانشان، به این دلیل که الان مساله حجاب، مسئله ضروری و مهم نیست و مسئله ما مقابله با امپریالیسم است تظاهرات زنان علیه حجاب را حمایت نکردند.
جالب توجه است گرچه سیمین همواره فعالیتهای شجاعانه زنان ایرانی را حمایت کرد، اما این کارش به قصد دشمنی با مردان نبود. او مردان زن ستیز را هم قربانی جهل و تعصب میدانست. سیمین این عشق و احترام به زن و مرد، احترام به شان آدمی را در شعرش میسرود، و از مسببین و کسانی که به این جهالت و تعصب دامن میزدند به صراحت انتقاد میکرد. حمایت سیمین از فعالیتهای زنان، از سالهای قبل از کمپین یک میلیون امضا، شکل منسجم تری یافت. زنانی که تصمیم گرفته بودند خواسته هائی مشخص را در چهارچوب همین رژیم و همان قانون اساسیاش، بطلبند. سیمین در اکثر ملاقاتهای زنان با هم شرکت داشت، سخنرانی و شعرخوانی میکرد و همراه کمپین بود. در دو سال ۸۴ و ۸۵ هم که کمپین برای اعلام مطالبات خود و خواندن قطعنامه، متینگهایی فراهم دید، سیمین عملن شانه به شانه زنان و دختران و پسرانی که حتی نوههای او به حساب میآمدند شرکت کرد. در نهایت شجاعت در صف اول بود و از طریق بلندگوی دستی شعر میخواند یا سخنرانی میکرد و حتی ماموران امنیتی را از حمله به زنان منع میکرد. اما متاسفانه در میتینگ دوم بود که ایشان بشدت مورد ضرب و شتم افرادی با صورت پوشیده قرار گرفت. به گفته خودش، آنان ایرانی نبودند و اصلن زبان فارسی نمیدانستند. خانم بهبهانی در این میتینگ بشدت مضروب شد. اما باز دست از حمایت زنان برنداشت. او در همه زمینهها الگوی صحیحی از رفتار و منش یک زن آگاه، پرتجربه، دلسوز، راهنما، و صدیق بود. او با شعرهایش با زنان و مردان، و دختران و پسران میهنش، سخن میگفت و آنان را به ایستادگی در برابر ظلم و زور ترغیب و حمایت میکرد. سیمین از همان جوانی جرات و شهامتی چشمگیر داشت.
میتوانید خاطرهای از سیمین را برای خوانندگان ما بازگو کنید؟
یکی از داستان هائی که خانم بهبهانی از دوران دانشجوئیاش میگفت، این بود که رئیس دانشگاه او را بخاطر اعلامیهای سیاسی، مواخذه و به گوشش سیلی میزند. سیمین که هیچ نقشی در پخش اعلامیه نداشته، بیپروای اوضاع و شرایط، در برابر دانشجویان، متقابلن سیلی محکمی در گوش رئیس دانشگاه میزند، که گویا منجر به اخراج کوتاه مدتش از دانشگاه میشود.
محمود دولت آبادی نویسنده معاصر ایرانی در مصاحبهای میگوید، که گویا ایشان بارها به سیمین یادآوری کردهاند که اینقدر تند نرو، جوانان هم همراه تو هستند، این نشان میدهد که چه قدر با توجه به سن بالایشان با زمانه و با نسل جوان همراه بوده.
بله کاملا، او شهامت و هوشیاری خود را تا دم آخرین، با خود داشت. یادداشتی خواندم از یکی از دوستان سیمین خانم، که شرح دیدارش را با سیمین، در حالتی که گمان میرفت او دیگر چیزی را درنمی یابد، در اتاق بیمارستان داده بود. ایشان دست سیمین را در دست میگیرد و گرچه امیدی نداشته که او متوجه صحبتهایش بشود، با حرف میزند. به سیمین میگوید، میدانم که اشعاری در ذهن داری، بلند شو و آن شعرها را بنویس. در همان دم سیمین چشمانش را میگشاید و قطره اشکی از گوشه چشمش سرریز میکند. سیمین از نظر قوای ذهنی و قوای جسمی، زن بینظیری بود. او میخواست که همواره بیآموزد و بیآموزاند. به همین دلیل با همان سن بالا، شعرهایش سرشار از امید، حرکت و سازندگی بود. به همین دلیل میتوانست اینقدر راحت با جوانانی که نوههای او حساب میشدند تبادل فکری داشته و مورد قبول آنها باشد. میتوانم بگویم، شعر سیمین جدا از شاعرش هم یک هویت انسانی پیدا کرده بود و یکی از دلایل محبوبیت و تداوم آن همین هویت یگانه شعرش بود.

سیمین دردو کتاب «خطی ز سرعت و آتش» (۱۳۶۱) و «دشت ارژن» (۱۳۶۲) در جستجوی هویت زن ایرانی است و توانست بسیاری از ابعاد هستی زن را بسراید. نظر شما درمورد این آثار چیست؟
همانطور که قبلن گفتم، سیمین به عنوان یک زنِ شاعر، یک زن شجاع، همواره در اشعارش حضور داشت. چه در چهارپارهها و چه در غزلها و چه در «ضد غزل»هایش. تعداد محدود شعری که از زنان، در تاریخ ادبیات ایران، مانده، خیلی کم، هویت شاعر را به عنوان زن در خود دارد. البته این بحث مفصلی است که جایش الان در اینجا نیست. شعر سیمین از همان آغاز سرایش این خصوصیت را در خودش داشت و همواره رو به تزاید بود البته همانطور که گفتم او از زن محروم و درد کشیده از زن جسور و بیپروا از یک زن فرهیخته از یک مادر از معشوق سخن میگوید و هر چقدر جلوتر میآید خیلی صریح از نیازهای روان و تن آدمی حرف میزند. جالب توجه است که هر قدر رژیم بر خط قرمزها افزود، اشعار سیمین بیباکانهتر و آشکارتر شد. هر قدر رژیم بیشتر سعی کرد زنان را سرکوب کند، سیمین همپای زنان جوان، پوسته میدرید و بیپرواتر از تمناهای سالم و لازم یک زن در شعر خود سخن میگفت. مثل شعرهای «گربه ملوس» و «چادر خورشید». اگر رژیم، به علت محبوبیت سیمین، جرات نمیکرد او را دستگیر یا زندانی کند، اما از طریق اوباش و اراذل خود مثل کیهان شریعتمداری، سعی میکرد که زندگی را بر او سخت کند.
سیمین در سالهای آخر حیات خود در ایران از سوی حاکمان بسیار مورد اذیت و آزار قرار گرفت، خاطرهای از این دوران رامی توانید برایمان نقل کنید.
صحبت از آزار و اذیتی شد که رژیم در حق سیمین به عمل میآورد، دورهای که اوباش رژیم، با کلمات رکیک خود، سیمین را مورد اهانت، هتاکی، بیحرمتی و افترا قرار داده بودند. در مصاحبهای که اخیراً از خانم بهبهانی دیدم، ایشان میگوید در آن ایام، فقط میگریسته. ایشان میگوید، بعد از سرودن و انتشار شعر «یک متر و هفتاد صدم» یکباره اهانتها فروکش کرد و تمام شد. در این شعر نه تنها سیمین حق خود را از خاک وطنش به اندازه گورش میطلبد، که دشنام فروشان را بچههای نادان خود خطاب میکند.
در همان اوقاتی که خانم سیمین بسیار در رنج و عذاب بود، شبی آقای حسین مُهری از رادیوی بیست و چهار ساعته در لس آنجلس، با سیمین در ایران مصاحبه میکند. من به این مصاحبه گوش میکردم. حرفهای سیمین مثل همیشه سرشار از مهر و آرامش بود، صادقانه و پرصراحت. اما صدایش خسته و شکسته بنظر میرسید. آقای مهری از ایشان پرسید چگونه است که با این همه ناملایماتی که بر تو وارد میکنند، شعرهای تو روز به روز درخشانتر میشوند؟ و خانم بههبانی در جواب ایشان گفت: «چون مرکّب شعرم، قطره اشکهای من است.» همان شب در پایان آن مصاحبه، من شعر زیر را برای سیمین خانم گفتم و پاسخ او به آقای مهری را ترجیع بند شعرم نمودم. امیدوارم توانسته باشم اندکی از مهر و احترام بیدریغم را نثار شوکت اندیشه و قدرت قلم و وجود او کرده باشم.
شعری از پرتو نوری علا برای سیمین بهبهانی؛
تو بودهای، تو هستی، تو میمانی
برای سیمین بهبهانی
کلماتت برق میزند، و ماهِ تاریک وُ آسمانِ خاکستریی ایران را رخشان میکند. مرهمی شفا بخش است کلماتت بر خاک سوخته زمینم، زیرا «مرکب شعر» ت «قطرهْ اشکهای» توست. تاریکیی تهمت، تو را میآشوبد؛ قلم بر پرده شب میکِشی جهان، سبز میشود در ریزشِ کلماتت، زیرا «مرکب شعر» ت «قطره اشکهای» توست. شعرت بر نیلیها شانه میساید، دشنام فروشان در ظلمت میخزند. زبانِ جهل چه بیرنگ است در رنگین کمان تو. پرندۀ عاشق، از گلوی تو میخوانَد؛ نور وُ شبنم است کلماتت چکیده بر ستاره و سوسن، زیرا «مرکب شعر» ت «قطره اشکهای» توست. ظلمتِ ترس، سپیده میشود در سر انگشتانت و خزان، بهاری زایاست در کلماتت، زیرا تو زنی یقینی به دوستی باوری به صبح. ای شاعر همیشه جوان، سیمین! تو بودهای، تو هستی، تو میمانی
ماهنامه شماره ۴۰