سیر تاریخی احقاق حقوق شهروند سیاه پوست در آمریکا
“ما این حقایق را بدیهی میدانیم که همه انسانها برابر آفریده شدهاند و آفریدگارشان حقوق سلبناشدنی معینی به آنها اعطا کردهاست که حق زندگی، آزادی، و جستوجوی خوشبختی از جملهئ آنهاست”
اعلامیه استقلال آمریکا
شرح مبارزات مدنی درآمریکا تاریخ گسترده ای را در بر می گیرد که دشواری پیشبرد آن با شکل گیری گروه هایی مانند کوکلاکس کلان وترور مارتین لوترکینگ به دست یک مجرم سابقه دار به خوبی نمایان می گردد. تقریبا تمامی فعالین بزرگ برابری نژادی و صلح در قرن بیستم توسط ملی گرایان افراطی یا نژاد پرستان مذهبی به قتل رسیده اند. در گفتار پیش رو خواهم کوشید روند احقاق حقوق شهروندان سیاه پوست را در ایالات متحده به شکل اجمالی بررسی کنیم.
جنبش حقوق مدنی آمریکا تلاشی نشات گرفته ازجنبش برابری نژادی در این کشور بود که در ادامه ی یک رشته اصلاحات اجتماعی در این کشور اتفاق افتاد. اروپاییانی که از قرن 16 به قاره ی ناشناخته پا نهادند فرهنگ تولیدی و اقتصادی خود را نیز به همراه داشتند؛ یکی از پرسودترین منافع اقتصادی برای فاتحان قاره ی جدید تجارت برده و به کار گماردن بردگان در زمین های وسیع کشت توتون و پنبه بود. پس از استقلال آمریکا در سال 1873 که در پی جنگ های استقلال طلبانه با انگلستان (که خود فاتح جنگ های پیشین با فرانسه در مستعمرات آمریکا بود) رخ داد، عملا مساله ی برده داری و اقتصاد مبتنی بر برده داری برای ایالات جنوبی وابسته به کشاورزی به مساله ی مرگ و زندگی بدل شد.اهمیت نیروی کار مجانی بردگان به حدی بود که موجب تنش بزرگی میان ایالات شمالی و جنوبی شد. بسیاری از بردگان آفریقایی تبار که از آفریقا به عنوان کالا در بدترین شرایط ممکن برای کار اجباری به آمریکا کوچانده می شدند، از ستم صاحبان خود به شمال آزاد می گریختند. عمق فاجعه به حدی بود که آموزش خواندن و نوشتن به سیاهان جرم محسوب می شد.تا پیش از وقوع جنگ داخلی در ایالات شمالی برده داری ممنوع شده بود و تفاوت سیستم تولید اقتصادی، تضاد منافع سیاسی را به سر حد یک جنگ داخلی در آمریکا کشانده بود. ریشه ی اصلی جنگ را باید در تلاش برای ایجاد یکپارچگی سیاسی به رهبری ایالات شمالی که در تولید اقتصادی خود از ابزار صنعتی و پیشرفته تری نسبت به جنوب بهره می بردند جست. سیادت سیاسی ایالات شمالی با جنگی که حدود ششصد هزار کشته بر جای گذاشت و حدود چهار سال به درازا کشید، تثبیت شد. طی این پیروزی و صدور اعلامیه آزادی بردگان اولین گام قانونی در جهت برابری نژادی رسما برداشته شد.
این مبارزه البته بیش از آنکه منجر به برابری اجتماعی در آمریکا گردد، صرفا به برابری حقوقی که از پشتوانه اجرایی و اخلاقی لازم در نهادهای قدرت برخوردار نبود، منجر گردید. هنوز نوستالژی نیروی کار رایگان سیاهان در ایالات جنوبی آمریکا از میان نرفته بود و سیاهان در فقر و ناامنی زندگی می کردند. تعارضات اجتماعی شدید حتی منجر به شکل گیری گروهی به نام کوکلاکس کلان در ابتدای قرن بیستم گردید که به غارت اموال و کشتار سیاهان در آمریکا می پرداختند و از حمایت ناپیدای قدرت در اعمال تبعیض نژادی و دفاع از اصالت آنگلو ساکسونی-پروتستانی سفید پوستان برخودار بودند. علاوه بر این در سراسر ایالات متحده هنوز سیاهان حق ورود به بسیاری از اماکن عمومی را نداشتند و همینطور فرزندانشان در مدارس جدا از سفیدپوستان مورد تعلیم قرار می گرفتند. در واقع پس از الغای قانونی بردگی در آمریکا و خو گرفتن اقتصاد کشاورزی به تولیدات و ماشین های صنعتی هنوز پذیرش برابری نژادی برای افکار عمومی سفید امکان پذیر نبود. تسریع در رشد صنایع در سراسر ایالات متحده و رقابت فئودالهای جنوب و صاحبان صنعت در شمال و همینطور اهمیت یافتن انتخابات و افکار عمومی در آمریکا موجب گردش سیاسی در مواضع دو حزب قدرتمند سیاسی در اواخر قرن نوزدهم و پس از آن در قرن بیستم گردید. جمهوری خواهان که از نجیب زادگان و صاحبان صنایع صنعتی پیروز در جنگ بودند، بنا به دلائل مذهبی و نژادی که به دیدگاه نژادی حاکم بر اشراف اروپایی بازمی گشت و نیز با بلاموضع شدن مساله ی اتحاد آمریکا پس از جنگ داخلی به اتخاذ مواضعی متضاد با گذشته پرداختند. حضور جمعیتی نسبی سیاهان در جنوب موجب حمایت حزب دموکرات از ایجاد تحولات سیاسی مثبت در مورد مساله ی سیاهان گردید و این مساله دومین اتفاق سیاسی مثبتی بود که با جریان برابری طلبی نژادی در آمریکا همراه شد. پایگاه اقتصادی و اجتماعی حزب دموکرات در تحولات حقوقی پیش رو اثر قابل مشاهده ای داشت. پس از درگیری آمریکا در جنگ های جهانی نیمه ابتدایی قرن بیستم و نیاز دولت ایالات متحده به حمایت افکار عمومی سیاهان و نیز شرکت آنان در جنگ، به لحاظ سیاسی سومین عامل تکوین سیاسی دید برابری طلبانه نژادی در آمریکا شکل گرفت. تا پیش از این هرگز کوشش سیاهان در قالب یک جنبش اجتماعی پیشرفته نمود نیافته بود و بدون اعمال اراده ی سیاسی از بالا علی رغم کوشش فعالین برابری طلب سیاهپوست، نتیجه ای عینی از این مبارزات حاصل نشده بود. در سال 1945 برای اولین بار جوخه های سربازان سیاه و سفید با یکدیگر ادغام گردیدند. پس از آن در سال 1954 حکم تاریخی دیوان عالی فدرال ایالات متحده آمریکا با نام “براون در برابر هیات آموزش” در مدارس آمریکا به تبعیض آشکار آموزشی در این کشور پایان بخشید و جداسازی نژادی مدارس به طور قانونی فسخ شد. در همین سال ها بود که مارتین لوترکینگ که یک کشیش تحت تاثیر مبارزات مدنی گاندی در هند بود، با رهبری جنبش حقوق مدنی آمریکا کوشید، مساله ی تبعیض نژادی و نتایج ناگوار اجتماعی آن را در برابر دیدگان افکار عمومی به عنوان مهمترین معضل اجتماعی آمریکا قرار دهد. جرقه ی شکل گیری جنبش حقوق مدنی در سال 1955 با امتناع “رزا پارکس” زن سیاهپوست فعال حقوق سیاهان از دادن جای خود در اتوبوس به یک سفید پوست و دستگیری او، زده شد و پنج سال بعد در سال 1960 قانون حقوق مدنی آمریکا با تاکید بر قانون اساسی و اعلامیه استقلال و با تلاش های لوترکینگ در مبارزه ی بدون خشونت به تصویب رسید. در همین دهه و در دوران ریاست جمهوری کندی و جانسون تغییرات نهایی قانونی در برابر معضل تبعیض نژادی در آمریکا اعمال گردید؛ جریان اجتماعی شکل گرفته حتی با ترور لوترکینگ در سال 1968 متوقف نشد و در دهه ی 1970 به موجب رای دیوان فدرال حق پرداخت خدمات بیشتر آموزشی به سیاهپوستان در برابر سفید پوستان به شکل قانون در آمد که به واقع نوعی پرداخت غرامت به سیاهپوستان آمریکایی بود. جنبش های نوین اجتماعی آمریکا مانند جنبش اشغال وال استریت به یقین متاثر از جنبش برابری طلبی نژادی در آمریکا بوده اند و از رخدادهای سیاسی و تحولات اقتصادی تاثیر پذیرفته اند. پیوند تنگاتنگ شیوه ی تولید اقتصادی و تقسیم امکانات و ثروت مهمترین عامل در شکل گیری تضادهای اجتماعی است و از همین جهت به نظر می رسد به رغم باقی ماندن پس مانده های افکار نژادپرستانه در آمریکا امروزه تعارضات نژادی در کنار تعارضات اقتصادی و اجتماعی می تواند منجر به شکل گیری جنبش های فراگیر اجتماعی در آمریکا و تحقق رویایی گردد که مارتین لوترکینگ در سر می پروراند، همان رویایی که او در سخنرانی معروفش با عنوان من رویایی در سر دارم از آن سخن گفت: “…بگذارید زنگ آزادی از هر تپه و خاکریز، از هر کوهسار «میسی سی پی» به صدا در آید، بگذارید زنگ آزادی به صدا درآید. و زمانی که چنین شد، زمانی که گذاشتیم زنگ آزادی به صدا درآید، آنگاه که گذاشتیم زنگ آزادی از هر روستا و هر دهکده، از هر ایالت و هر شهر به صدا درآید، خواهیم توانست رسیدن آن روزی را جلو بیاندازیم که در آن روز همه فرزندان خدا، سیاه و سفید، یهودی و غیریهودی، پروتستان و کاتولیک خواهند توانست دستدر دست هم بگذارند و آن سرود قدسی قدیمی سیاهان را سردهندسرانجام ما آزادیم، سرانجام آزادیم، سپاس خداوند متعال را، سرانجام آزادیم”.
ماهنامه شماره ۱۵