رضا شاهِ “من و تو”و رضا شاهِ ما!
حتماً صاحب این تصویر را می شناسید؛ او مارگارت تاچر است. تاچر در بین سرمایهداران به بانوی آهنین شهرت دارد اما کارگران انگلستان و آزادی خواهان ایرلندی، به او لقب آتیلا و بانوی خونآشام دادهاند. شاید به دلیل همین تصویر دوگانه است که وقتی پیتر تامپسون، استاد دانشگاه یورک انگلستان، هنگامی که در دههی هشتاد میلادی و در اوج قدرت تاچر، میخواست پدیده ی عجیب خود را معرفی کند؛ از تصویر وارونه ی تاچر استفاده کرد و نام آن را اثر تاچر (Thatcher effect) گذاشت.
حالا دوباره به تصویر نگاه کنید؛ آیا چیز عجیبی در آن می بینید؟ به نظر تنها چیز عجیب وارونه بودن تصویر تاچر است. حالا سعی کنید تصویر را به شکل مستقیم نگاه کنید. اگر مانیتور شما، مانند مانیتور من از نوعی سبکی است که راحت وارونه میشود یا در لپ تاپ دارید این مطلب را میخوانید، سادهترین کار این است که مانیتور یا لپ تاپ را وارونه کنید. چه میبینید؟ حتماً شما هم مانند من شگفت زده شدهاید.
برای دوستانی که نمی توانند مانتیور خود را وارونه کنند و تصویر را در حالت عادی ببینند؛ تصویر را چرخانده، در زیر چسباندهام:
میبینید حقیقت واحد است، اما برداشت ما از حقیقت به زاویهی دیدمان بستگی دارد. با چرخاندن عکس و دیدن آن از زاویهیی دیگر تاثیرِ کاملاَ متفاوتی دریافت می کنیم.
وقتی صحبت از سینما و فیلم”مستند” می کنیم، طبیعتاً منظور ضمنی ما این است که داریم “سند” و “اسنادی” را با تصویر و صدا بیان میکنیم؛ گویا چشم و گوش مخاطب هستیم برای بیان واقعیت. اما حقیقت این است که داریم از زاویهی دید سازنده ی فیلم به واقعیت نگاه میکنیم. هر چند از نظر فلسفی و عملی، ساختن فیلم مستندِ محض، ممکن نیست، اما فاصله ای است بین ساختن فیلم مستندی که تلاش میکند از زاویه های مختلف و همه جانبه واقعیت را نشان دهد یا فیلمی که نام مستند برخود نهاده اما تلاش میکند با تکنیک هایی، “واقعیت” را معوج و وارونه نشان دهد بدون آنکه دروغ، یا دستِکم “دروغ شاخدار” گفته باشد.
در این یادداشت، که قرار بود کوتاه باشد، قصد بررسی تکنیک هایی که با سود بردن از آن میتوان دروغ نگفت اما حقیقت را بهگونه ای قلب شده نشان داد، ندارم؛ فقط به طور خلاصه به چند نکته اشاره میکنم.
1- موسیقی، یا گوش انداز، می تواند حس ما از چشم انداز واحدی را کاملا متفاوت کند. حسی شاد، غمگین یا نوستالژیک…
2- زاویه ی دوربین می تواند سوژه را عظمت ببخشد یا تحقیر کند، کافی است دوربین را پایین تر از شخص قرار دهید تا به او عظمت ببخشید یا بالا بیاورید تا تحقیرش کنید.
3- تدوین و نحوهی چسباندن تصویر پشت سر هم، میتواند کاملاَ جهت دهی خاصی را القا کند.
میتوان این فهرست را ادامه داد و موارد دیگری را به آن اضافه کرد، اما همین ها کافی ست برای نشان دادن این که چگونه با تکنیک های فیلم سازی میتوان واقعیت را به عنوان حقیقتی دلخواه، ارائه داد. این تکنیکهای “شکلی” وقتی با تکنیکهای”محتوایی” همراه می شوند، نتیجه شگفتانگیز است.
مهم ترین تکنیک محتوایی این است که، بخشی از واقعیت را بگویید و بخشی را نگویید و با این شیوه حقیقت را کاملاَ لوث یا لوچ کنید.
این مقدمه ی طولانی برای موخره ی کوتاهی است دربارهی مستند “رضا شاه” که در شبکهی تلویزیونی”من و تو” تولید و پخش شد.
مستند رضا شاه از امتیاز بزرگی برخوردار است و آن بهره بردن از عکس ها و فیلم های آرشیویی با کیفیت عالی ست. فیلم هایی که برخی اولین بار است که، دستکم با این کیفیت، دارد پخش میشود. اما این فیلم که عنوان “مستند” بر آن گذاشته شده است، نمونهی بسیار خوبی ست برای این که نشان دهد، چگونه میشود از تکنیک های شکلی و مضمونی برای تغییر واقعیت و قلب حقیقت بهره بُرد و تقریباَ دروغ هم نگفت و هر چه میگویم بخشی از واقعیت باشد؛ تجزیه ای خوب با ترکیبی بد!
سعی کنید فیلم را یک بار با بستن صدای آن نگاه کنید؛ حتی اگر موسیقی را از فیلم حذف کنید، بخشی از تاثیر مثبت آن گرفته خواهد شد. برای نمونه اگر موسیقی در بخش مربوط به “کشف حجاب” را بردارید و موسیقی حزن انگیزی بگذارید، آن وقت کاملاَ حس القا شده مخدوش شده و اجبار و دیکتاتوری القا می شود؛ نه آن گونه که با موسیقی شاد، رهایی و آزادی القا شده است و البته حقیقت چیزی بین این دو است.
میتوان همین فیلم را برداشت با کمی جابهجایی در چیدمان فیلم ها و با تغییر موسیقی و گفتار، فیلمی از “رضا شاه” که در مستند “من و تو” “قهرمان” است ساخت و او را “ضد قهرمان” نشان داد و آن “خدا” را به “شیطان” تبدیل کرد و “واقعیت” را به شکل دیگری تحریف شده، ارائه داد.
هر چند به هر حال “فیلم “رسانه ای است که بیش از تحریک”عقل” به تحریک “حس” می پردازد، اما فیلم مستند خوب، به ویژه وقتی قرار است در باره ی تاریخ سخن بگوید، بایستی بیش از آن که بر حس تاثیر بگذارد بر”عقل “اثر گذارد. بیش از آن که بخنداند یا بگریاند یا تاثر و حسرت را بپروراند، به فکر وا دارد. بیش از آن که “پاسخ” دهد “سوال” ایجاد کند.
اگر بعد از تماشای مستندی تاریخی برایتان سوال هایی ایجاد شد و علاقهمند شُدید مطالعه کنید و بیش تر بدانید و به جستوجوی پاسخ بگردید، با فیلم مستندی غیرتبلیغاتی و بیطرف روبهرو هستید؛ اما اگر فیلمی دیدید که احساساتتان تحریک شد، حالا چه به شکل مثبت چه به شکل منفی، با فیلمی تبلیغاتی و سفارشی روبهرو هستید که تاثیرات کوتاه مدت می گذارد و در بلند مدت محو می شود و اثر بخشی خود را از دست می دهد.
فیلم تبلیغاتی و سفارشی خوب-خوب به معنای کارکردی نه ارزشی-، با اثرات دراز مدت، فیلمی ست که از طریق احساس، باورهای عقلی را تغییر می دهد و ماندگاری تاثیر آن اگر بلند مدت نباشد، حتما میانمدت است. اما فیلم تبلیغاتی بد که خوب ساخته شده باشد، تاثیر کوتاه مدت زیادی می گذارد، اما مانند تبی ست که زود به عرق می نشیند.
فیلم “رضا شاهِ“ من و تو، فیلم تبلیغاتی بدی بود که خوب ساخته شده است. پس از تماشای این فیلم، تنها حسی از غرور و حسرت بر جای می ماند و تنها راهی که نشان می دهد، راه “دیکتاتوری برای توسعه“ است. کسی را به فکر وا نمی دارد، به جستوجو برای کشف حقیقت فرا نمی خواند، سوال ایجاد نمی کند؛ تنها پاسخ است. گویا عقل کلی که حقیقت محض را می داند دارد برای ما واقعیتی را واگویه میکند! تاثیر این فیلم کوتاه مدت است و جهت تاثیر آن هم تنها بهسود دیکتاتورهای حاکم است؛ زیرا این باور را تقویت می کند که اوضاع هرج و مرج فعلی در ایران، تنها با کمک دیکتاتوری که بخواهد به اوضاع آشفته سرو سامان دهد و موجب توسعه و سربلندی ایران شود، نیاز دارد و بیهوده نیست که کسی مانند ” باقر قالیباف” خود را رضا شاه مسلمان می خواند!
متاسفانه “من و تو” فرصت مهمی را برای پرداختن به بخشی از تاریخ ایران و شخصی که نقش مهمی در ایران نوین و مدرن دارد با ساختن فیلم تبلیغاتی و سفارشی ضعیفی از دست داد. حتی می شد فیلم سفارشی و تبلیغاتی خوبی در اینباره ساخت که آن هم صورت نگرفته است. تنها تاثیری موقتی و گسترده می گذارد و به همان سرعت که آمده است، می رود؛ درست مثل ستارگان آکادمی گوگوش که یک شبه معروف میشوند و یک روزه گمنام.
ماهنامه شماره ۲۸