
پیامدهای جنسیتی انقلاب
در سالهای اول انقلاب (فرانسه)٬ مریم نماد جمهوری بود. سرانجام تصویر خیالی هرکول جای مریم را گرفت، هرکول به صورت چهرهای مردانه به نمایندگی از حکومت بازسازی و تصویرگری مجدد شده بود، مفهومی که در هر صورت نشانههایی از تسلط بود.
دگرگونی سریع و تغییرات سیاسی وسیع از شاخصههای مهم انقلابها هستند٬ انقلابهایی که عمدتا وعده جامعهای سراسر دگرگون را میدهند و غالبا نیز از رسیدن به جامعه موعود باز میمانند٬ در بسیاری از موارد وارد دوره ترمیدور شده و جامعه به وضعیت قبل از انقلاب رجعت میکند. پرسش ما در این مقاله این است که آیا انقلاب توانایی تغییر در وضعیت زنان را داراست؟ و در صورتی که پاسخ مثبت به این سوال داده شود این تغییر چقدر پایدار است؟ و چه اهدافی را دنبال میکند؟ با این توضیح مقاله خانم مقدم درباره تاثیر انقلابها بر وضعیت زنان بستر نظری این بررسی را فراهم آورده است.
در پاسخ به این پرسش که «آیا انقلاب توانایی تغییر در وضعیت زنان را داراست؟»٬ انقلاب سال ۵۷ ایران را میتوان نمونه قابل توجهی از امکان تغییر پایدار در نظر گرفت. هر چند این تغییر در بسیاری موارد نتیجهای جز عقبگرد و وخیم شدن وضعیت زنان نداشته اما در هر حال به عنوان گونهای از تغییر پایدار قبال شناسایی است. برای نمونه در حال حاضر حدود سی سال است که حکومت ایران توانسته قانون حجاب اجباری را تقریبا به طور کامل و بیکموکاست اجرا کند و مخالفتها جز از طریق کمحجابی عموما کنترل شده راه به جایی نبرده است.
از دیگر سو انقلاب نیکاراگوئه را نیز میتوان گونهای از تغییر پایدار وضعیت زنان به شمار آورد. انقلابیون این کشور برخلاف اغلب دیگر انقلابیون فمینیستها را به عنوان جریانی ضدانقلاب محکوم نکردند و بخشهایی از ساندینیستها مشروعیت و نیاز زنان به آزادی را در نیکاراگوئه به رسمیت شناخته از فمینیستها پشتیبانی کردند. این در حالی بود که در کشور فقیر نیکاراگوئه طرفداران سرسخت تبعیض جنسیتی پرشمار بودند و همین امر به شکافهای زیادی در این جامعه دامن میزد. اما در نهایت تغییر وضعیت زنان از دستاوردهای انقلاب نیکاراگوئه بود.
با پاسخ قاطعی که این دو انقلاب – به خصوص انقلاب ایران – در امکان تغییر پایدار وضعیت زنان میدهد تنها پرسش سوم باقی میماند که «انقلاب در قبال زنان چه اهدافی را دنبال میکند؟». هر چند باید این نکته مهم را نیز یادآوری کرد که انقلابهای بسیاری نیز در طول تاریخ تغییری در وضعیت زنان ایجاد نکردند یا اگر هم تغییری صورت دادهاند این تغییرات پایدار نبوده و تنها تاثیرات مقطعی داشته است. نمونه افغانستان که در آن حزب دموکراتیک خلق افغانستان پس از انقلاب ثور (در این مقاله خیلی روی واژه انقلاب تمرکز نکردهایم و انقلابهای واقعی و کودتا و … را از یکدیگر تفکیک نکردهایم و بیش از هر چیز از انقلاب٬ تغییرات و دگرگونیهای سریع و وسیع را مد نظر قرار دادهایم) قوانین قابل توجهی را در جهت حمایت از حقوق زنان تصویب و اجرا کرد٬ به عنوان گونهای از تغییرات ناپایدار در رابطه انقلاب و وضعیت زنان قابل بررسی است. این قوانین حتی در بسیاری از نقاط کشور اجرایی هم نشدند و در نقاطی هم که به اجرا درآمدند منشا تضادها و شکافهای بسیاری گشتند و در نهایت مدت زیادی تاب نیاوردند.
در سنخشناسی انقلابها بیش از هر چیز دو الگوی کلی «زن در خانواده» و «زن در مقام برابر» قابل شناسایی است. هر چند انقلابهایی که در نهایت زن را در خانواده و در چارچوب سنتی میخواستند (مثل انقلابهای ایران و الجزایر) روبنای این خواست را زن در جایگاه حقیقی٬ الهی و فطری و مسئولیت انقلابی قرار داده بودند اما کاملا پروژه بازگشت نظام خانواده به الگوی سنتی را دنبال میکردند.
تغییرات سریع اجتماعی با الگوی زن در مقام برابر نیز به دو گونه چپ و راست قابل تقسیم هستند. تغییرات گستردهای که آتاتورک و رضاخان با هدف بالا بردن جایگاه زنان در اجتماع اعمال کردند بیشتر از نوع راست بودند و به خصوص الگوی ترکیه در ارتقای جایگاه زنان به مقام شهروندی یا شبهشهروندی اما برابر با مردان قابل تفسیر است. انقلابهای گونه چپ نیز بیشتر در پی این هدف بودند که زن را به جایگاه انقلابی متعهد اما در هر صورت برابر با مردان برسانند.
بررسی رابطه جنسیت و انقلاب به خوبی نمایانگر آن است که تئوریهای ساختارگرایانه به تنهایی پاسخگوی توضیح پدیدهها و پیامدهای انقلابی نیستند و عنصر فرهنگ نیز به طور بارزی در جهتگیری انقلابها و نتایج منتج از آنها بر زندگی حداقل نیمی از جمعیت کشورها تاثیر میگذارد.
در نهایت نتیجهای که میتوان گرفت این است که در گفتمانهای سیاسی٬ آرمانهای دولت و سیاستگذاریهای قانونی٬ زنان و مقوله جنسیت جایگاه برجستهای دارند و این پاسخ را میتوان به پرسش سوم داد که گرچه تغییرات انقلابی خود متاثر از نظامهای مناسبات جنسیتی پیش از آن است٬ اما تحول در ارزشها و آرمانهای جامعه در پروسه انقلاب نیز بر مناسبات جنسیتی تاثیر گذارده و اهداف آن را تعیین میکنند. در زمانهایی که نظام سیاسی و ساختارهای اجتماعی از نو شکل میگیرند٬ ترکیب جنسیتی خانواده و مناسبات زن و مرد موضوعهایی هستند که اهمیت بنیادین پیدا میکنند. تفاوتگذاری بین انقلابها بر حسب تغییراتی که در وضعیت و جایگاه زنان و رابطه زن و مرد ایجاد میکنند گویای آن است که جنسیت و انقلاب رابطهای بسیار قابل توجه و پیچیده دارند.
ماهنامه شماره ۲۰