اسطوره زنانگی را فراموش کن

اخرین به روز رسانی:

اکتبر ۲, ۲۰۲۴

اسطوره زنانگی را فراموش کن

جنبش زنان در ایران به جنبش اجتماعی زنان ایرانی در دور ههای مختلف، برای به دست آوردن حقوق زنان و تلاش آنان برای از بین بردن موقعیت فرودست زنان گفته می شود. نمونه این پدیده در سال های ۱۲۸۹ تا ۱۳۱۱ دیده م یشود. جنب شهای اجتماعی توسط گروهی ناراضی از وضع موجود شکل می گیرد که نظم اجتماعی موجود را به چالش می کشند و قصد تغییر یا اصلاح آن را دارند. فعالیت آنان مداوم و پیوسته است )برخلاف شورش و کودتا( و در ابتدای کار با مخالفت عمومی روبرو می شوند، این مخالفت ممکن از سوی دولتِ حاکم باشد و یا از سوی نهادهای مخالف دیگر. فعالی تهای جنبش از مقداری سازماندهی و شبه ساختار برخوردار است و همه گروه های فعال درک مشترکی از هدف ها و ایده آ لهای جنبش دارند.

«شاید روزگاری اسطوره زن خاموشی بپذیرد. زنان هر چه بیشتر خود را به مثابه افراد بشری آشکار کنند»

 «سیمون دوبووار»

سیمون دوبوار به تعریف و تفسیر اسطوره‌ها پرداخت. در جنس دوم پیش از آنکه به اسطوره‌ها بپردازد امیدوار این است که روزی برسد که اسطوره‌های مربوط به زنان خاموش شوند تا زنان به عنوان بشر ساده در اجتماع زندگی کنند. این بشر کیست و در کجا زندگی می‌کند؟ آیا جز در کلیسا و عرف و مذهب؟ پس این بشر چیزی نیست جز مرد. آیا اسطوره زدایی از زنان و وارد کردن آنان به زندگی معمولی بشری قادر است باور‌ها و قوانین ضد زن را از میان بردارد؟ من می‌گویم خیر. به قول خود دوبووار موقعیت‌های زندگی بشری همیشه به دست مردان ساخته شده است. پس چرا زنان باید بلافاصله پس از اسطوره زدایی وارد این زندگی شوند؟ آیا این اعترافی ناخودآگاه به تایید اعتباربرساخته‌های مردانه نیست؟ اصلا چرا ما باید از اسطوره بگذریم؟ چرا باید به زنان اسطوره‌ای بی‌اعتنا باشیم و فکر کنیم که نمی‌توانیم مانند آنان باشیم و با ابزارهای آنان زندگی کنیم؟ بسیاری از زنان اسطوره‌ای با قدرتهای خویش در برابر خدایان –که امروز همگی ما می‌دانیم مرد بوده اند- مبارزه و مقاومت کردند. و اگر در ‌‌نهایت پیروز نشدند برای این بود که خداوندان مرد بیشترین قدرت‌ها را داشته‌اند. با این حال خداوند مرد نیز قادر نبود زنان را به شیئی مطلق بدل کند چرا که زنان هر زمان در جایی بودند، دریا، طبیعت و هر زمان چیزی بودند، ماه. کسانی که به محض‌‌ رها شدن از بازوان مرد به سوی مردهای دیگری می‌رفتند. زن جادوگر، اسیر دنیا و اسطوره‌های مردانه نشد در حالی که امروز برای من اصلیترین عضو اسطوره زنانه است که ما باید آن را وارد زندگی‌هایمان بکنیم، از رختخواب‌ها گرفته تا خیابان‌ها. جادوگران در برابر خدایان که حاکم جامعه بودند سودا‌ها و شهوت‌های خود را علم کردند. در برابر روح و ذهن‌های که تقلا می‌کنند بیرون از جهان باشند-اما در ‌‌نهایت موفق نمی‌شوند جرا که در هم آغوشی با زنان و تولد بچه به یاد می‌آورند که خودشان روزی از زهدان تنگ و تاریکی بیرون امده اند-به آن‌ها تنشان را نشان می‌دهند که نشانه زندگی و مرگ است. یکی از هنرهای جادوگران در همین نشانه هاست: مردان می‌خواهند روح مطلق باشند اما در ‌‌نهایت – در ابتدا با فریب حوا – خود را در زمین و در جسم خود اسیر می‌بینند. اما جادوگران، با قبول و عشق به جسم می‌توانند در دریا‌ها و اقیانوس‌ها، در چاههای تاریک و در زهدان‌ها فرو روند. گستردگی زندگی جادوگرانی که جسم دارند از مردانی که می‌خواهند روح باشند بسیار بیشتر است و مرد خود را تنها و بی‌کس می‌یابد. نتوانسته است به میل مهار نا‌شدنی‌اش که تصاحب است دست یابد و وقتی زنی را به چنگ می‌آورد می‌داند که به محض گشودن آغوشش-حتی اگر هم آغوشی سال‌ها طول بکشد- زن به سراغ مردان و دریا‌ها و غار‌ها می‌رود. زن به عنوان همسر، با تولد بچه به همسرش نشان می‌دهد که او هم روزی به این شکل پا به دنیا گذاشته است و روح بی‌پایان، سرابی بیش نیست، به این ترتیب مرگ را به یاد مرد می‌آورد. سپس مرد در میان میل و بیزاری در نوسان است. هم خواهان لذت گرفتن از جسمی ست که مهار ناشدنی ست و هم بیزار است از آن رو که وقتی در زنی دخول می‌کند و فرزند به دنیا می‌آورد به یاد می‌آورد که خود از تنی شبیه به این تن‌زاده شده است-تن مادر- و این سرچشمه بیزاری اوست. چرا که دیگر مطمئن است نخواهد توانست روح مطلقی باشد. در سرتاسر کتاب جنس دوم تردید سیمون دوبووار برای ارائه راهکار آشکار است اما در ‌‌نهایت راهبرد عملی خوش بینانه‌ای ارائه می‌دهد که همین اسطوره زدایی از تصویر زنان در اساطیر است. مقابله جادوگران با خداوندان و علم کردن سودا‌ها و ظلمات حالیت در برار عقل، اراده و طرح امکان‌هایی است که دوبووار متوجه آن نبوده است انگار ترس مهلکی از اساطیر داشته است در حالی که استفاده از این اساطیر –منظورم بیشتر سبک زندگی جادوگران است که البته به خاطر مواج بودن جادوگران استفاده از واژه سبک آن را نزدیک به فرهنگ لغت مردسالارانه می‌کند – می‌تواند ما را از شر آداب عادات و رسوم متعارف اجتماع‌‌ رها کند. در پاسخ کسانی که سطحی نگرانه به این اندیشه‌ها انگ ذات باوری می‌زنند خوب است بگویم زندگی جاوگران اگرچه در اساطیر همگی زن بودند اما زنانگی ست و به جنسیت مربوط نیست. وقتی از زن اسطوره‌ای به دریای مواج، تاریکی، شب ظلمانی تعبیر می‌شود می‌توان گفت جنسیت هم درآن، مقوله‌ای سیال است. یکی از بهترین خدمات جادوگران اصرار بر وجود بدن هاست. «تن باید به مثابه تن کمال بپذیرد» و ذهن مطلق، آموزگاری ست که خداوند منفور را به یاد ما می‌اندازد. مریم باکره، مرد‌ترین مرد‌ها یوده است. او تن را انکار می‌کند، بر حوا لعنت می‌فرستد و او را نفرین می‌کند که آدم را به زمین کشاند تا جسم آدم را به خودش نشان دهد، تا به این طریق اجازه ورود به اسطوره و دنیای مردان را داشته باشد.

مدیر
اکتبر 10, 2013

ماهنامه شماره ۲۳