نقش دانشگاه در تحولات اجتماعی ایران
بسمه الحق
میدانید که دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳(زمان رضا شاه) افتتاح شد و بلافاصله پس از اینکه از یک در دانشجو و استاد وارد دانشگاه شدند، از در دیگر نیز سیاست به دانشگاه آمد و عدهای از اساتید و دانشجویان مسائل سیاسیای نظیر آزادی و استبداد را در دانشگاهها مطرح کردند. درست در همین برهه بود که دکتر “تقی ارانی”، یکی از اساتید دانشگاه تهران به همراه ۵۳ نفر از استادان و دانشجویان دستگیر شدند و به دستور رضا خان، دکتر ارانی به همراه چند نفر دیگر به اعدام محکوم شدند.
بعد از فرار رضا شاه و حادثهی شهریور۱۳۲۰، فضای سیاسیای که به دانشگاه راه پیدا کرده بود، بازتر و در نتیجه فعالیت نیز شدیدتر شد. در آن موقع بیشترِ فعالین دانشجویی از وابستگان به حزب توده بودند. اما بعد از چند سال گروههای مذهبی و ملی هم وارد جریان شدند و با فعال شدن سوسیالیستهای خداپرست به رهبری آقای “نخشب”، کم کم در دانشگاهها انجمنهای اسلامی تشکیل شد و آنها هم در کنار حزب توده فعالیت میکردند.
این روند چندین سال ادامه یافت ولی در سال ۱۳۲۷ با جریان “ترور شاه” در دانشگاه تهران و غیرقانونی شدن حزب توده، تقریباً فعالیت ایشان کم شد و در مقابل دانشجویان ملی و مذهبی فعالتر شدند و در تحولاتی که زمان مصدق پدید آمد، از قبیل ملی شدن صنعت نفت با شعار “نفت باید در تمام مملکت ملی شود” این طیف از دانشجویان، نقش بسیار اساسیای ایفا کردند.
من در آن زمان در دبیرستان درس میخواندم و هنوز دانشجو نشده بودم اما از آنجایی که علاقهی زیادی به دانشگاه و مسائل آن داشتم، با خبر شدم که دانشجویان دانشگاه تهران برای خرید “قرضهی ملی” قصد دارند که به بانک ملی بروند. قرصهی ملی در واقع اوراقی بود که دکتر مصدق برای جبران محاصرهی اقتصادی منتشر کرد و مورد استقبال بسیاری از اقشار مردم از جمله دانشجویان قرار گرفت. در آن روز هم دانشجویان به صورت دموستراسیون از دانشگاه به سمت بانک ملی که در خیابان فردوسی فعلی واقع شده بود، حرکت کردند. من که در آنجا حضور داشتم، جمعیت زیادی از دانشجویان را مشاهده میکردم که در آن روز آمدند و قرضه خریدند و همکاری و همفکری خودشان را با دکتر مصدق اعلام کردند.
از آن به بعد نیز دانشجویان در تمامی جریاناتی که در زمان مصدق پیش آمد –از جریان ۳۰ تیر گرفته تا کودتای ۲۸ مرداد- فعال بودند و خب میدانید که تنها ۱۰۰ روز بعد از کودتا، حادثهی ۱۶ آذر در دانشگاه تهران اتفاق افتاد که ۱۰۳ تن از دانشجویان دانشگاه فنی شهید شدند. از آن به بعد فعالیتهای علیه استبداد و دیکتاتوری و نظام سلطنتی با جدیت بیشتری شکل گرفت و به خصوص ۱۶ آذر هر سال، در دانشگاه تظاهرات بسیار مفصلی برگزار میشد؛ تا جایی که در اواخر دوران حکومت محمدرضا شاه، سیستم سعی میکرد، در این تاریخ، دانشگاهها را تعطیل کند؛ ولی با این حال هم تظاهرات دانشجویان، چه در دانشگاه و چه در خیابان ادامه داشت.
داستان تحصن یک شبهی چهار هزار دانشجوی دانشگاه تهران در تالار فردوسی دانشکدهی ادبیات در سال 1339 را هم فراموش نکنید. دانشجویان به علت بازداشت چند صد دانشجو از جمله خودِ بنده، متحصن شده بودند. این تظاهرات دانشجویان و فشارهای مردم باعث شد که بعد از مدتِ کوتاهی دولت همهی دانشجویان را آزاد کنند. دکتر “فرهاد” هم که در آن زمان ریاست دانشگاه تهران را بر عهده داشت، به شدت در مقابل این دستگیریها ایستاد و تاکید کرد تا زمانی که آخرین دانشجو هم آزاد نشود، کلاسهای دانشگاه برگزار نخواهد شد.
حتی با نزدیک شدن به انقلاب هم ما شاهد این بودیم که اولین تظاهرات ضّد سلطنت را دانشجویان انجام دادند؛ در تظاهرات روز عید فطر، بعد از برگزاری نمازِ این عید به پیش نمازی دکتر “مفتح” و خطبهخوانی آقای “باهنر”، در حالیکه روحانیونی که از مساجد مختلف آماده بودند در تپهی قیطریه اعلام میکردند که کار تمام است و ما به مساجد بر میگردیم و در واقع برگزار کنندگان برنامهی خاصی نداشتند؛ تعدادی از دانشجویان در کنار خیابان شریعتی کنونی ایستادند و مردم را دعوت به حرکت به سمت حسینیهی ارشاد نمودند. (حسینهی ارشاد در آن زمان بسته شده بود.) کم کم جمعیت زیاد شد و آن تظاهرات عید فطر معروف شکل گرفت و این از اولین تظاهرات و راهپیماییهای قبل انقلاب بود که به دست دانشجویان انجام گرفت و در واقع روحانیت در این تظاهرات نقشی نداشت. تظاهرات بعدی مربوط به میدان ژاله یا شهدای فعلی میباشد که باز دانشجویان در آن نقشی اساسی داشتند. در واقع دانشگاهها و به خصوص دانشگاه تهران آنچنان در پیروزی انقلاب موثر بود که به عنوان “سنگر آزادی” نامگذاری شد و مردم از نقاط مختلف به دانشگاهها میرفتند.
درست به دلیل همین تاثیرگذاری بود که بعد از حاکمیت نظام جمهوری اسلامی، مسئولان وقت سعیکردند، دانشگاه را زیر سلطهی خود قرار دهند که این جریان منجر به آن مسائلی شد که پس از انقلاب در دانشگاه تهران به وقوع پیوست و سپس هم به بهانهی انقلاب فرهنگی یا اسلامی کردن دانشگاهها، دانشگاه تهران و بقیهی دانشگاههای ایران تا چند سال تعطیل شد. بعد از آن هم که پاکسازیهای بسیار زیادی انجام گرفت و قریب به دو سوم استادان و یک سوم دانشجویان را از دانشگاه اخراج کردند و تعداد زیادی را به زندان فرستادند و فشار بر دانشگاهها را از هر زمان دیگری شدیدتر نمودند.
این فشارها تا سال ۱۳۷۰ ادامه داشت و کم کم دانشجویان فعالیت خودشان را از سر گرفتند. بعد از روی کار آمدن آقای “خاتمی” و دوران به اصطلاح “اصلاحات” مجدداً دانشگاه فعال شد ولی متاسفانه در همین دوران بود که حادثهی ۱۸ تیر اتفاق افتاد و علاوه بر بازداشتهای گسترده، تعداد نامشخصی از دانشجویان کشته و مفقود شدند.
از جمله افرادی که در جریان حوادث سال ۱۸ تیر بازداشت و مفقود شده است، آقای “سعید زینالی” ست که خانوادهی ایشان مدعی هستند که از آن زمان تاکنون علیرغم مراجعه به تمامی مراجع قانونی داخلی و خارجی، هیچ اطلاعی از سرنوشت وی ندارند. البته دیگرانی هم با سرنوشتی بدین شکل وجود دارند. در حال حاضر هم “آرش صادقی”، دیگر دانشجوی زندانی، در اعتصاب غذا به سر میبرد و اطلاعی از وضعیتش نیست. …به هر حال باید تکلیفِ دانشجویانی که ناپیدید شدند و خانوادههایشان مشخص شود.
در هر حال بعد از آن جریان که تحول و هیجان بزرگی در مملکت بود که حتی آقای “خامنهای” هم گریه کردند و گفتند اگر کسی عکسِ مرا پاره کرد اشکالی ندارد؛ دانشگاه آن روابط صمیمانه را با دولت آقایِ خاتمی از دست داد. کما اینکه شاهد بودیم آخرین مرتبهای که ایشان به دانشگاه تهران رفتند مورد اعتراض بخش شدیدی از دانشجویان قرار گرفت و البته او هم برخورد تند و خشنی با دانشجویان داشت تا جایی که گفت از سالن بیرونتان میکنم.
با پایان یافتن دوران خاتمی و روی کار آمدن آقای “محمود احمدی نژاد”، سخت گیریها نسبت به دانشگاه بسیار بسیار زیاد و هر نوع فعالیت، در دانشگاهها ممنوع شد و تمام انجمنهاییکه وجود داشت، چه اسلامی و چه غیر اسلامی را منحل کردند. همینطور دانشجویان را اخراج، محروم و ستارهدار کردند. در واقع باید گفت که آقای احمدی نژاد همه چیز را از بین بردند. در حادثهی سال ۸۸ هم تعداد بسیار زیادی از دانشجویان و استادان، از جمله خود بنده را، دستگیر کردند و من در زندان اوین شاهد بودم که چندین هزار دانشجو در زندان هستند و زیر آزار و اذیت قرار گرفتهاند.
مطرح کردن این مسائل به طور خلاصه از این جهت بود که بگویم وقتی تاریخ را مطالعه کنیم، درمییابیم که در تمام تحولات اجتماعی ایران، دانشگاه و دانشجویان نقش اساسی داشتند. هر حکومتی باید به دانشگاهها بها دهد و در راه استقلال آن بکوشد، تا بتواند موفق عمل کند.
در پایان ضمن یادآوری حادثهی ۱۸ تیر ۱۳۷۸، از حاکمان میخواهم که در هر حال دانشگاه را رها کنند. بگذارند که دانشگاه وظیفهی خودش را که نقد و سازندگی و کارهای فرهنگی و به خصوص کارهای علمیاست انجام دهد. دانشگاه در ایران هم باید مانند دیگر کشورها، مستقل باشد؛ زیرا دانشگاه غیر مستقل کار آمد نیست. کما اینکه در حال حاضر وضعیت دانشگاهها را مشاهده میکنیم که نه دیگر استاد، استاد است و نه دانشجو، دانشجوست! امیدوارم با این تغییر و تحولاتیکه در مملکت ایجاد شده یا باید به ایجاد شود دانشگاهها جایگاه واقعیخودشان را پیدا کنند.
همچنین خطاب به دانشجویان کنونی و جوانترها میگویم که ۱۸ تیر را زنده نگه دارید و سعی کنید، فراموش نشود که قبل از انقلاب هم دانشجویان و پدران شما هرگز ۱۶ آذر را فراموش نکردند و خاطرهی آن را در دلها فروزان نگه داشتند.
ماهنامه شماره ٢٧