اخرین به روز رسانی:

مارس ۲۲, ۲۰۲۵

گشت ارشاد: حجاب اجباری یا اعِمال قدرت طبقه حاکم

زمانی که ایدئولوژی در بطن حقیقت نفوذ می­کند شاهد بروز پدیده­هایی هستیم که در دیدگاهی مستقل از پیش­انگاره­ها، تاملی ژرف را می­طلبد.  قوانین و ا­ِعمال آنها جهت کنترل و نظارت بر افراد جامعه توسط ساز و کارها و مناسبات قدرت به خدمت گرفته می­شود که این خود محمل چالش­ها و مناقشات فراوانی است.

در واقع ا­ِعمال قانون توسط پلیس، نوعی بازنمایی خشونت عریان طبقه حاکم و مبادله­ی این خشونت با قانونی است که استناد خود را در ایدئولوژی و عرف القایی در جامعه می­یابد. زمانی که شخصی از سوی نهادهای پلیسی به عنوان دشمن جامعه و اخلاق معرفی می­گردد احتمالا در ابتدا این گونه نیست که دشمن با برخوردی نظامی روبرو شود، چرا که خرد جمعی جامعه با نوعی عدم مواجهه­ی منطقی در تقابل با خشونت پلیس واکنش نشان می­دهد و مبارزه­ی منفی افراد در پاره­ای از موارد، نقطه­ی مقابل خاستگاه سوژه­های اجتماعی قرار می­گیرد. بدین سیاق نهادهای اجرایی دولت، ابتدا دشمن را از صحنه­ی حقوق شهروندی حذف می­کنند و انسجام اجتماعی را در نوعی همسویی و تجسد یافتن کالبد مورد پذیرش طبقه حاکم القا می­کنند و هر آنچه را جز این باشد دشمن جامعه نشان می­دهند.

1چیزی که با آن مواجه هستیم تحت عنوان مدیریت عفاف و عفت عمومی، دقیقا دست به سرکوب نوعی گفتمان می­زند که در تلاش برای رهایی از انقیاد همه عرصه­های زندگی توسط گفتمان مسلط است.

در این میان بدن زنانه در مقام ابژه، دم­دستی­ترین و راحت­ترین آماجگاه اعمال قدرت و نظارت توسط گفتمان مسلطی است که از اخلاق مبتنی بر ایدئولوژی جهت مشروعیت­بخشی به سرکوب نظام­یافته­ی خویش بهره می­جوید. نظام سیاسی توسط نظارت و کنترل بر شخصی­ترین حوزه زندگی افراد­ِ تحت حاکمیتش، سعی بر افزایش گستره تحت کنترل و ا­ِعمال قدرت بر تمام جوانب زندگی افراد دارد تا از این طریق،   کنش­گریِ منتقدانه را جهت تثبیت خویش و پنهان ساختن ناکارآمدی در دیگر عرصه­ها، به موضع منفعلانه­ی عقیم و سلطه­پذیر بدل سازد.

بدین ترتیب انحصار سیاسی نظام بدن با همه­ی شاخصه­هایش، در نوعی گفتمان شکل می­گیرد که در تلاش برای سلطه­ی همه جانبه بر افراد است. برای پرداختن به وجه انضمامی بحث،‏ عبارت­های زیر را در نظر بگیرید:

“ما در کشوری اسلامی زندگی می­کنیم”، “زلزله  عذابی الهی است”، “فساد و بی­بند و باری زنان و دختران موجب نزول عذاب الهی می­شود”، “تهران،‏ در انتظار زلزله”، “طرح حجاب و امنیت اخلاقی امسال با جدیت بیشتر اجرا می­شود”.

سازمان­دهی نوین نظام انضباطی و کنترلی دولتی با برقراری رابطه­ی علّی میان پدیده­ها منجر به تاویلی بنام اخلاق عمومی می­شود و راه را برای کنترل، نظارت و ا­ِعمال خشونت از سوی طبقه­ی حاکم هموار می­سازد و در پاره­ای از موارد بصورتی ناخودآگاه در اذهان افراد جامعه مشروعیت می­بخشد.

3چنین رویکردی حتی اگر در مقام عمل به موفقیت نرسد اما در مقام مهار مالکیت شخصی، در شخصی­ترین نشانه­ی فردیت مدنی یعنی بدن،  در سطح زبان به انقیاد در آمده است. چرا که دولت این اختیار و حق را به خود می­دهد که برای حفظ همبستگی اجتماعی – که خود آن را القا نموده و در جهت تثبیت آن تلاش می­کند-، نهادی را موظف به کنترل بدن­ها و پوشش گرداند که به‌ واسطه­ی گفتمان مردسالاری حاکم و تلفیقی از تاویل­های ایدئولوژیک در مورد نوع نگاه به زن و بدن زنانه، چنین کنترلی مستقیما متوجه زنان می­شود.

همه ما با واژه­های کنترل نامحسوس، دوربین­های کنترل سرعت در جاده­ها و اتوبان­ها، دوربین­های مداربسته در سازمان­ها و شرکت­ها و … آشنا هستیم‏، وجه اشتراک همه آنها دیدن و دیده شدن است. دیده شدنی برای کنترل و نظارت، که در اغلب آنها به شکلی نامحسوس ا­ِعمال می­گردد. اما در نظر بگیرید که نهادی از سوی دولت گماشته شود تا مسئولیت دید زدن را از دوش مردان بردارد و خود، به امر دید زدن جهت کنترل مبادرت ورزد. بدین ترتیب با پدیده­ای به نام “دید زدن” مشروع و قانونی مواجه می­گردیم که جهت حفظ جامعه از فروپاشی و جلوگیری از افتادن در سراشیبی انحطاط و فساد اخلاقی، موظف به دید زدن می­شود. دید زدنی که لذتی مضاعف را به همراه دارد؛ لذت سادیستیِ به سلطه در آوردن و ا­ِعمال قدرت برای اجبار به تغییر نوع پوشش و لذت بصری از کشف جاذبه­های اروتیک بدن زنانه در راستای سرکوب. بنابراین نوعی ابستراکسیون لذت­جویانه و سرکوبگر به رمزگذاری در سبک زندگی و نوع پوشش زنان – به عنوان موقعیت فرودست و ابژه­ی کنش­های اجتماعی- می­پردازد. چنین برخورد ریاکارانه­ای به زعم فوکو، مرهون­ِ ساز و کارهای نوین قدرتی است که این مراقبت با خود به همراه دارد.

بدین ترتیب نظام کنترلی همچون قدرتی چندگانه در شبکه­ای از روابط عمل می­کند، به طوری‌ که شاهد آن هستیم عده­ای از زنان که اتفاقا از نظر سبک زندگی و پوشش در تعاریف و چارچوب­های ایدئولوژی مسلط نیز نمی­گنجند، خود از نظارت و کنترل توسط نهادهای دولتی حمایت می­کنند و این نه تنها نشانی از مشروعیت سیستم کنترلی ندارد بلکه ریاکاری سیستماتیک در سیاست بدن­ها را بیش از پیش عیان می­سازد.

از سوی دیگر سیستم قدرت، لذت­جویی دوگانه­ی خویش را -که در بالا به آن اشاره شد- بر مردهای جامعه فرافکنی می­کند و نقش آنان را به کنش­گری متاثر از ابژه­هایی برای دید زدن، تقلیل می­دهد و بر آن است تا با حذف این ابژه­ها، جامعه را به سوی سعادت هدایت کند.

جنسیت­زدایی از چنین بحثی مستلزم آن است که نظام قدرت را به عنوان یک کل در نظر گرفت که سعی بر کنترل و انحصار بدن­ها، لذت­ها و به دنبال آن مشروعیت بخشی به ساز و کارهای قدرت دارد به طوری که تنها راه سعادت بشریت از رهگذر حصارهای طبقه حاکم می­گذرد.

با چنین نگرشی دیگر جای تعجب نخواهد بود اگر گشت ارشاد و طرح امنیت اخلاقی از سوی دولت با هدف جلوگیری از بلایای آسمانی و رهایی از خطر زلزله عنوان گردد.

مدیر
سپتامبر 28, 2013

ماهنامه شماره ۱۶