ترکیه؛ بیش از سه دهه کریدور خروج/ علی کلائی
داستان پناهندگی در ایران، از پناهندگی سیاسی تا پناهندگی اجتماعی، داستان طول و درازی است. داستانی که از تلاش ایرانیان برای زیستی بهتر و نجات از خطر حکایت دارد. از عصر استبداد صغیر و خروج برخی نخبگان برآمده از پس انقلاب مشروطهی ایران که از استبداد صغیر محمدعلی شاهی به دول دیگر پناهنده شدند تا عصر پهلویها که بسیاری درپی استبداد سیاسی پهلوی پدر و پسر، از خانه و کاشانه گذاشتند و کشورهای دیگری را به عنوان خانه برگزیدند.
پس از انقلاب بهمن 57 و با استقرار نظام جمهوری اسلامی این سیر رو به فزونی گذاشت. سیری که سرانجام و امروز، در سالهای دههی چهارم پس از انقلاب موجب شده است که بر اساس آمارهای رسمیِ خود جمهوری اسلامی در حدود پنج میلیون نفر از ایرانیان در خارج از کشور زندگی کنند. این آمار البته از پروندهها و آمارهای بخش کنسولی جمهوری اسلامی استخراج شده است و قطعاً با توجه به آمار پناهندگان ایرانی که هیچ پروندهای در کنسولگریهای ایران در سراسر جهان ندارند، عدد بسیار بیش از این رقم خواهد بود.
اما این همه ایرانی از کدام مرزها از کشور خارج شدند؟ این میزان عظیم پناهنده چگونه و از کدام سو توانستند ایران را ترک گویند و به زندگی در اروپا، کشورهای قارهی امریکای شمالی و یا استرالیا برسند؟ سوال هم سهل است هم ممتنع. کشورهای بسیاری در لیست قرار میگیرند. از پاکستان تا مالزی و افغانستان و حتی هند. اما یک کشور همیشه و از همان روزهای اول پیروزی انقلاب کریدور خروج ایرانیان از وطنشان بوده است؛ کشور ترکیه.
از شاپور بختیار که به تعبیر کنایه آمیزی از مرز “بازرگان” گذشت تا اکثر فعالان و رهبران چپ همه از ترکیه خارج شدند. تنها با نگاه به نامهایی چون رضا علامهزاده و یا نسیم خاکسار میتوان فهمید که بسیاری از این فعالان ترکیه را راهی برای خروج از ایران و فرار از فضای پلیسی و فشارهای پس از خرداد 60 برگزیده بودند. در کنار ایشان سلطنت طلبان و بازماندگان نظام پیشین ایران پایگاهی بسیار قوی در ترکیه داشتند. تنها به عنوان نمونه بهرام آریانا (حسین منوچهری) از افسران عهد پهلوی دوم حتی تا اوایل سال 1363 در ترکیه نیروی نظامی مسلح در اختیار داشت. این نیروها در شهرهای آنکارا و استانبول، با فراغ بال به رتق و فتق امور نیروهای خود در گاه خروج از کشور مبادرت میکردند و البته حضور نیروی نظامی متعلق به رژیم پیشین یک کشور در کشور همسایه در حالی صورت میگرفت که نخست وزیر وقت ترکیه در دی ماه 1360 رسماً حضور این نیروی مسلح در خاک خود را تکذیب کرد.
ده سال بعد از انقلاب ایران رضا علامهزاده در فیلمی با عنوان “میهمانان هتل آستوریا” به تشریح وضعیت این پناهندگان که عموماً تصفیه شدگان نظام پیشین، فراریها از قوانین مذهبی نظام جدید و نیروهای سیاسی مبارز با گرایش چپ بودند، میپردازد و وضعیت هر کدام را جداگانه در این فیلم بازشناسی میکند.
ترکیه یک سال پس از انقلاب ایران سومین و آخرین کودتای خود را در وضعیت جمهوری شده تجربه کرده است. وضعیت کودتا و اوضاع نظامی این کشور حتی تا سالهای 1985 و یا 1986 ادامه پیدا میکند و به گفتهی شاهدان حضور نظامیان تا آن سالها امری محسوس بوده است. در چنین شرایطی ترکیه با همسایهای مواجه میشود که بسیاری از ناراضیان و یا جوانان جویای تحصیلش در حال خروج از کشور هستند و بسیاری از ایشان به دنبال پناهندگی و یافتن محلی برای زندگی بهتر به بیرون مرزهای ایران آمدهاند. گزارشها از حضور پناهندگان ایرانی در هتلهای شهرهای اصلی ترکیه به مانند استانبول حکایت میکند که قاچاقچیها به مقابل دربهای آن میآمدند و جوانهای از کشور خارج شده ایشان را دوره میکردند تا آنها را به کشوری ثالث و امن برسانند. این در شرایطی بود که نیروی امنیتی یا همان پلیس پس از کودتا، در وضعیت حکومت نظامی یا شبه نظامی کنترلهای زیادی را بر مردم تحمیل میکند. در این وضعیت ارمنی بودن و کرد بودن در این حکومت خود مصیبتی مضاعف است و شرایط برای اتباع خارجی و حتی ترکها شرایط سادهای محسوب نمیشد.
در چنین شرایطی مسعود مافان، از فعالین سازمان فداییان اقلیت در آخرین روزهای سال 1363 از کشور خارج میشود و به ترکیه میآید. آنچه پس از این در باب این سالها چه در تشریح شرایط و چه در بخش حقوق پناهندگان در پی میآید، به نقل از این فعال اهل قلم ساکن سوئد است.
گزارش مسعود مافان از ماههای حضور در خاک ترکیه تا رفتن او به کشور سوئد، حاکی از فعالیت شدید گروههای سیاسی از تمامی جریانات، از مجاهد تا فدایی در خاک ترکیه از سویی و حضور بسیار زیاد ایرانیان خارج از ایران و در ترکیه از سویی دیگر است. مسعود مافان از حضور عواملی چون آرمان گرایی، امید و کارپذیری فوق العاده در میان ایرانیان جوان دانشجو و سیاسی تازه از کشور خارج شده و فعالین سیاسی در برون مرز در آن سالها میگوید.
قطعاً در یک مقال کوتاه امکان بررسی تمامی نیروهای سیاسی که به ترکیه جهت پناهندگی آمدهاند وجود ندارد. پس بگذارید پرشی بکنیم به روزهای پس از دههی شصت و سالهای اولیهی دههی هفتاد. جامعهی ایران از کشتارهای دههی شصت گذر کرده و درد و داغ و زخم کشتار 67 را بر جان و دل دارد. بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی به تعبیر خود به سوی جایگاه ابدیاش رفته و ایران پساجنگ روزگار دیگری را با خود دارد. گام به گام زندانیان سیاسی دههی شصت و آنانی که از اعدامها و کشتار بزرگ جان سالم به در بردهاند، آزاد میشوند.
با این آزادیها، موج دیگری از خروج زندانیان سیاسی آزاد شده از ایران شکل میگیرد. آناهیتا رحمانی، از زندانیان چپگرای دههی شصت است که سالهای 62 تا 70 را در زندانهای جمهوری اسلامی از سر گذرانده است. او در ارتباط با اتحادیهی کمونیستهای ایرانی بازداشت شده بود. همسر خانم رحمانی نیز در دههی شصت در زیر شکنجه جان باخت.
آناهیتا رحمانی در سال 1371 از ایران خارج میشود و مدت دو سال را در ترکیه سپری میکند. فضایی که او از سالهایی که در ترکیه بوده ترسیم میکند، فضایی است به تعبیر ایشان اسفناک که در آن برخی افراد به دلیل فشارها، عدم امکانات و طولانی شدن پروسهها خودکشی میکنند. فضایی است که بیماریهای روحی و جسمی برای فعالین در آن مقطع بروز میکند. البته در مقابل چنین رویدادهایی خانم رحمانی از شورای پناهندگان در شهر محل اقامت خود، اسکیشهیر، سخن میگوید که کل پناهندگان را پوشش میداده و تقسیم کاری نیز برای پناهجویان ایجاد کرده بود. در واقع ایشان وضعیتی دوگانه را روایت میکند که از سویی یاس و ناامیدی بر بخشی از پناهندگان سایه افکنده و از سویی دیگر توان و خواست و تلاش برای کار جمعی و نهادسازی در میان ایرانیان پناهنده از سیاسی تا غیر سیاسی هنوز مشاهده میشود. نقلی که در قسمتهای دیگر این نوشتار از آن سالها روایت میشود، همه از این فعال چپگرای ساکن کانادا است.
سالها میگذرد و روزگار به کنارهی ایام اصلاحات و خرداد 76 میرسد. روزگاری که انتظار تحولی بنیادین میرفت و اکثراً تصور میکردند که این بار کشتیبان را سیاستی دگر آمده و امواج رنج و فشار حقوق بشری و سلب آزادی به ساحل آرامشی رسیده است و دوران سختی به پایان خود نزدیک میشود. اما خیلی زود این تصور رنگ میبازد. از قتلهای سیاسی پاییز 77 تا تیرماه 78 و فاجعهی کوی دانشگاه و بعد بازداشتها و بگیر و بندهای بعد از آن. مطبوعات پایگاههای دشمن لقب میگیرند و سعید مرتضوی به عنوان قصاب مطبوعات ایران به تعطیل کردن مطبوعات و گرفتن و زندانی کردن فعالان مطبوعاتی و روزنامه نگاران میپردازد. سال 80 و دور دوم خاتمی نیز آغاز کنندهی گشایشی نیست و اینجاست که موج دیگر مهاجرین را اهل قلم و مطبوعات و یا فعالین دانشجویی و مدنی نسل جدید نمایندگی میکنند.
امیر عزتی روزنامه نگار است. در شهریور ماه 1383 از ایران خارج میشود. به مدت 20 ماه تا انتقال و زندگی در کشور فنلاند در ترکیه میماند. آنچه از این سالها روایت میشود، همه بر اساس تجربیات دقیق این روزنامه نگار است که با نگاهی تحلیلگر روایتگر و نظارهگر روزهای زندگی خود و دیگر پناهندگان در آن ایام بوده است.
سالهای ابتدایی دههی 80 شمسی سالهای ظهور دولت اسلام گرایان در ترکیه است. روزگاری است که میان دولتین ترکیه و ایران قراردادهای بین المللی در حال بسته شدن هستند و رابطهی ایشان با حکومت جمهوری اسلامی نزدیک و نزدیکتر میشود. پیشتر در دههی 60 منوچهر متکی، وزیر امور خارجه در عصر محمود احمدی نژاد، سفیر ایران در ترکیه بوده است و زمینهی بحرانهای بسیاری را در ترکیه فراهم آورده است. دورانی که پناهندگان و مخالفین سیاسی ایرانی که از سیطرهی حاکمیت جمهوری اسلامی فراری شدهاند در سایهای از تهدید و امکان برخورد نیروهای امنیتی ایران، در ترکیه زندگی میکنند.
آغازین سال دههی 90 اما سال سختی برای پناهندهها، مردم و دولت ترکیه است. زلزلهی سنگین پاییز 1390، اکتبر 2011 به بزرگی 7.1 در مقیاس ریشتر در مقطع اولیه و بعد از 18 روز زلزلهی بزرگ دوم شرایط منطقهی پناهنده نشین وان را کاملاً به هم ریخت. نکته اینجاست که بنا به گزارشها وضعیت رسیدگی به پناهندهها در این مقطع فاجعه بار بوده است. روایتها حاکی از این است که حتی تا 18 روز- حد فاصل زلزلهی اول و دوم-، هیچ نهادی به کمک زلزلهزدگان نیامده و تنها خود زلزلهزدگان و مردم بودند که به همدیگر یاری رساندهاند. وضعیت پناهندهها در این میانه بسیار سختتر بوده است. چه ایشان میبایست با اجازهی پلیس از شهر خارج شوند و پلیس شهر نیز به سختی به ایشان اجازهی خروج میداده است. حامد کاووسی، فعال سابق دانشجویی دانشگاه علوم و تحقیقات فارس که به صورت قاچاق در شهریور 90 به ترکیه آمد، یکی از ساکنین وان در زمان حادثه و یکی از قربانیان این بلای طبیعی است. روایت او و روایت بقیهی زلزلهزدگان پناهنده در آن سال حکایت از ساخت خانه با پتو در سرمای پاییزی وان دارد. حتی بر اساس گزارشها پس از زلزلهی دوم نیز، مرکز سازمان ملل مستقر در وان تنها با خرید بلیطی برای پناهندهها ایشان را به خارج از شهر میفرستد و هیچ کمک دیگری به آنها نمیکند. تنها گزارشهایی از برخی کمکهای بشر دوستانه از سوی برخی سازمانهای حقوق بشری در خاطرات برخی از زلزله زدگان ثبت شده است.
روایت دردناکی در این میان شنیده شده است که نشان از دور شدن یک نهاد بشردوستانه از اهداف اولیهی خود دارد. پناهندههای ایرانی در آن سال روایت میکنند که در وضعیتی که هلال احمر ایران در منطقه مستقر شده و پناهندهها برای دریافت کمک به ایشان مراجعه میکنند، هلال احمر ایران با این استدلال که به پناهنده کمک نمیکند و فرد کمک خواه باید حتما پاسپورت ایرانی داشته باشد، از کمک به هموطنان پناهنده خودداری میکند.
پس از زلزلهی وان و با وجود تخریب این منطقه به دلیل زلزله اما همچنان پناهجو پذیری ترکیه ادامه دارد. فضا همچنان متاثر از انتخابات خرداد 88 و ملتهب است و در این التهاب فضا و برخوردهای امنیتی جمهوری اسلامی، بسیاری از فعالین و معترضین مجبور به هجرت میگردند تا تنور موج عظیم ورود ایرانیان به ترکیه پس از 88، داغ بماند. همچنین شرایطی است که برخی زندانیان و فعالین دانشجویی قدیمی نیز با پایان احکام از زندان آزاد میشوند و با توجه به خطر برخورد و بازداشت به دلیل سالها فعالیت در و بیرون زندان راه تبعید را در پیش میگیرند. بهروز جاوید تهرانی، فعال سابق دانشجویی و فعال حقوق بشر ساکن استرالیا که سالهای بسیاری از عمر خویش را در زندانهای جمهوری اسلامی سپری کرده است نیز در بهار 91 ناچار به خروج از کشور میشود. خروجی که به مرحلهی جدیدی از زندگی این فعال سابق دانشجویی و فعال حقوق بشر بدل میگردد. جاوید تهرانی اما افزایش قیمت دلار در این مقطع برای پناهجویانی که مورد حمایت مالی خانواده هستند و همچنین از بلاتکلیفی پناهندهها سخن میگوید و این دو عامل را موجب آزار و بدحالی این قشر میداند.
این روند همچنان ادامه پیدا میکند. حتی شش سال پس از خرداد 88 نیز همچنان سیل خروج فعالین و شهروندان ایرانی از کشور برای پناهجویی ادامه دارد. این در شرایطی است که حضور تعداد زیادی از مردم سوریه را با اوج گیری و ادامهی جنگ در این کشور در ترکیه شاهد هستیم. حضوری که با افزایش تعداد پناهجویان، طول پروسهها و روندهای مربوط به پروندهها نیز طولانیتر میشود. شرایط فعلی از پرازدحام ترین روزگاران ترکیه از باب حضور پناهجویان در این کشور است که برای همهی ایشان مشکل و مسئله ایجاد کرده است.
اما علاوه بر وضعیت کلی ذکر شده، محورهای بسیاری هستند که در طول سالهای اخیر بتوان از فعالین دورههای مختلف در ارتباط با آنها پرس و جو کرد؛ از وضعیت و شرایط پناهندگان تا حقوق آنها. اما در اینجا تنها به تیترهای زیر بسنده شده و تلاش میشود تا با روایت مسایل از دورههای مختلف، نگاهی مقایسهای صورت گیرد. چه با دیدن این سیر در دورههای مختلف می توان به فهمی دقیقتر از شرایط این کریدور همیشگی خروج ایرانیان رسید.
نحوهی خروج از کشور
مسعود مافان، خارج شده در ابتدای دههی 60 میگوید که به صورت قاچاق خارج شده و تجربهی حضور 4 شب و 5 روز در برف و سرمای اسفندماه مرزهای ایران و ترکیه را دارد. خروجی که علاوه بر عبور قاچاق به همراه پاسپورتی صورت گرفته که آن روزها به پاسپورت ایتالیایی معروف بوده؛ پاسپورتی جعلی که چاپ ایتالیا بود و با آن نمیشد برای جایی ویزا گرفت. اما پس از دههی شصت و در عصر خروج آناهیتا رحمانی، او میتواند با پاسپورت رسمی خود از کشور خارج شود. گرچه بسیاری نیز در آن زمان بودند که رنج کوهستان و سرما و خطر فرار به صورت قاچاق از کشور را به جان میخریدند. داستان خروج قاچاق از کشور اما همیشه در جریان بوده است و حتی در آغازین سالهای دههی 80، امیر عزتی روزنامه نگار نیز در تابستان راه کوه و قاچاقبر را در پیش میگیرد و خود را به ترکیه میرساند. راه قاچاق و مرزهای شمال غربی ایران همچنان باز است. شرایطی است که خیزش 88 روی داده و طیف عظیمی از فعالین راه ترکیه را برای پناهندگی در پیش گرفتهاند. عموم فعالین برای خروج از ایران راه خروج قاچاق را در پیش میگیرند و ساعتها و روزها و شبها را در کوههای مرزی میگذرانند تا وارد ترکیه شوند. برخی نیز با پاسپورت میآیند. ترکیه انگار در تمام این سالها چه از راه قاچاق و چه قانونی مسیر آمدن پناهجویان بوده است و تجربیات تکرار اندر تکرار است.
پروسهی پناهندگی
پروسهی پناهندگی سالهای اولیه برای فعالین سیاسی به مانند مسعود مافان، پروسهی سریعی بوده است. کل پروسه به مدت سه ماه انجام میگیرد و در این راه مافان با رئیس وقت سازمان ملل در آنکارا دیدار میکند. دیداری که به پیشنهاد او برای رفتن مافان به سوئد ختم میشود. یک ماه و نیم از این زمان به مصاحبه و طی شدن روال اداری سفارت سوئد در ترکیه سپری شده است.
اما پس از دههی شصت پروسههای پناهندگی میانگین یا عدد ویژهای ندارد. در سالهای ابتدایی دههی هفتاد آناهیتا رحمانی در عرض یک ماه قبولی یوان خود را دریافت میکند. گرچه او مورد خود را استثنایی میخواند. خانم رحمانی از افرادی میگوید که بیش از دو سال در ترکیه بودهاند و هنوز نوبت مصاحبهی اولیهی ایشان نیز فراهم نشده بود. اما در آغازین سالهای دههی 80 نیز فعالین پروسههای گاه کوتاه مدتی را در ترکیه طی میکردند. روزنامه نگاری چون امیر عزتی عدد شش ماه را برای پروسهی سازمان مللی خودش ذکر میکند. عددی که برای پناهندگان آن سالها منطقی و مطابق با واقع بود. گرچه گام بعدی یعنی مرحلهی کشوری گاه بیش از یک سال نیز به طول میانجامید. زمان پروسهی اخذ قبولی در اوایل دههی 90 نیز همچنان بر همان مدار شش تا هفت ماه دور میزند و همچنان تغییر محسوسی ندارد. اما با بیشتر شدن پناهجویان سوری، پروسهها طولانیتر شده است. زمانهای پیش مصاحبهها با فاصلهای یک سال و نیم تا دو سال از زمان ثبت نام داده میشود و حتی پلیس شهرها نیز گاه تا 9 ماه میان اعلام حضور فرد در شهر و ثبت نام او که منجر به گرفتن کارت شناسایی یا همان کیملیک شود، فاصله میاندازد که همین امر میتواند برای پناهجو بسیار مشکل ساز باشد. عمرهایی که در این پروسههای طولانی چندین ساله در برزخی به نام ترکیه خرج میشود تا افراد با رسیدن به کشوری سوم، به “زندگی” بیاندیشند. در برزخ تنها به “گذر” میتوان فکر کرد. “زندگی” برای روزگاری است که بدانی در جایی هستی. بلاتکلیفی و تعلیق میتواند برای انسان کشنده باشد.
امنیت پناهندگان و ایران
در سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب حضور نیروهای امنیتی ایران در ترکیه بسیار چشمگیر بوده است. امری که در فیلم “میهمانان هتل آستوریا”ی رضا علامهزاده نیز به شدت مشهود است.
افراد بسیاری در آن سالها توسط نیروهای امنیتی نظام جدید ایران دزیده شده و به ایران برده شدند. اسامی بسیارند. اما تنها در دو مورد یکی از فعالین سازمان مجاهدین خلق که از انگلستان به سوریه برای دیدار خانوادهاش میآید دزیده و به ایران برده میشود و همچنین یکی از فعالین سازمان فداییان خلق اکثریت نیز در منطقهای نزدیک به مرز ایران ربوده شده و سر از زندانهای ایران در میآورد. شایعه در این سالها بسیار قوی است. اما تنها شایعه نیست. واقعیت این است که ارتباط امنیتی رژیم جدید ایران با نیروهای امنیتی کشورهای همسایه شرایط را برای فعالین و پناهندگان ایرانی بالاخص سیاسیون سخت و سنگین میکند.
این امر انگار به سنت ثابت حاکمیت ایران پس از آن تبدیل میشود. روایت سالهای ابتدایی دههی هفتاد، یعنی عصر پساخمینی و آغاز زعامت هاشمی بر دولت و به تبع آن بر دستگاه اطلاعاتی نیز روایتی ترسناک است. گزارشات از تهدید شدن پناهندگان سخن میگوید. تهدیداتی که گاه به عمل در میآمد و پناهندهای تحویل حکومت جمهوری اسلامی داده میشد. همچنین شاهدان عینی مواردی را روایت کردهاند که حتی بدون تهدید و به ناگاه در آن عصر، پناهندهای با همکاری پلیس ترکیه توسط نیروهای امنیتی ایران ربوده میشد.
رحمان نجات، از رهبران حزب کومله که در سالهای 69 و 70 در ترکیه پناهنده بود، روایت یکی از این حوادث امنیتی را بازگو میکند. میگوید که او در سال 70 جزو 600 پناهندهی ایرانی بوده که با هماهنگی نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران و دولت ترکیه، در شرایط دیپورت شدن و تحویل به نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی قرار گرفته بودند که خبر آن به روزنامهی حریت ترکیه هم رسید. آقای نجات تعریف میکند که خودش در بین 104 پناهندهی سیاسی ایرانی وابسته به احزاب سیاسی مختلف اعم از کومله، دموکرات، فداییان خلق و راه کارگر بوده است که با توطئهای از پیش طراحی شده، از شهر آنکارا-محل اقامت ایشان-، به وسیلهی دو اتوبوس، تا نزدیکیهای مرز کشانده شدند و در نهایت در شهر اوزالپ ترکیه، پس از آگاهی رانندگان اتوبوسها و دخالت مردم ترکیه و سپس ورود مسئول امنیت یوان در ترکیه، موفق میشوند به آنکارا بازگردند.
فضای سنگین امنیتی همچنان در سالهای بعد نیز ادامه پیدا میکند. سالهای ابتدایی دههی 80 نیز سالهای ترس و فشار بر پناهندگان است. با نزدیکتر شدن روابط حکومت ایران و ترکیه در این سالها تهدیدها و ربایشها ادامه پیدا میکند. به گفتهی امیر عزتی، در مقطع سالهای 83 تا 85 یکی-دو فقره از همین موارد اتفاق افتاده است. او میگوید که این اعمال قطعاً با هماهنگی ارتش و دولت ترکیه انجام میگرفت.
شاهد سالهای ابتدایی دههی 90 مورد مصاحبهی ما اما هیچ تلاشی برای دزدیدن و یا بردن فعالین از خاک ترکیه را به خاطر ندارد و امری را عملیاتی شده نمیداند. حتی فعالین استخواندار تازه خروج کرده از کشور نیز تهدیدها را “بیخود” خوانده و میگویند که نباید نگران بود.
البته مرگ پر ابهام سید جمال حسینی (اسفندیار بهارمس)، از بنیانگذاران مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در سال 1393 خود حکایت دیگری است و هنوز خاطرهای است که داغ بر داغ میافزاید.
هزینهی حضور در خاک ترکیه
در روزهای اولیهی حضور پناهندگان ایرانی در خاک ترکیه گزارشی از دریافت هزینه نشده و حتی یوان هزینهای، هرچند بسیار محدود، را هم به پناهندگانی که به لحاظ مالی در مضیقه بودند، میپرداخته است. اما کمتر از یک دهه بعد انگار قوانین در ترکیه سمت و سویی دیگر به خود میگیرد. بحث پولِ خاک به دولت ترکیه مطرح میشود و البته گویا ابتدا برای کسانی اجرایی میشود که مورد ارائه شده ایشان توسط سازمان ملل رد شده است. این پول در سالهای بعد، با مقداری بیشتر و با عنوان هزینهی اقامت پناهندهای که ترکیه را به عنوان گذرگاه برگزیده است، ادامه پیدا میکند. گرچه امکان این مسئله نیز وجود داشته که بخش و یا تمام این هزینه با صحبت و مذاکره با پلیس، بخشیده شود. در سالهای اولیهی دهه 90 و طبق قوانین جدید، این مسئله مرتفع شده و دیگر از این بابت پولی از پناهجویان اخذ نمیشود.
حق درمان
در سالهای اولیهی پس از کودتای 1980 سیستم پزشکی ضعیف و قدیمی ترکیه بیشتر به صورت محدود و خصوصی اداره میشد و بنابراین برای درمان از پناهندگان وجه درمانی اخذ میشد.
اما کمتر از یک دهه بعد و بنا بر گزارشات حق درمان بدون هزینه برای پناهندگان به رسمیت شناخته میشود و البته این حق تنها شامل حال کسانی میشود که از سازمان ملل برای مورد خود قبولی را دریافت کردهاند. البته این کمک و میزان فراگیری آن بسیار محدود اعلام شده است. در سالهای بعدی نیز تنها هزینهی بسیار کمی برای درمان از سوی سازمان ملل پرداخت میشود و بخشی از هزینهی درمان را خود پناهنده باید تقبل کند. از سالهای اولیهی دههی 90 نیز گزارش ها حاکی از حذف همان حداقل پرداختی توسط پناهجویان و درمان رایگان برای ایشان است. گزارشهای حاکی از امکان درمان کم یا بیهزینه در بیمارستانهای شهرهای ترکیه و یا انجام تمامی آزمایشات و چکاپ کامل بدن، قابل توجه است.
حق کار
از سالهای اولیهی حضور ایرانیان به عنوان پناهنده در خاک ترکیه مسئلهی کار سیاه مطرح بوده است. داستان کار سیاه در سالهای ابتدایی دههی 70 شمسی نیز ادامه دارد و حتی موارد بسیاری از کار سیاه و عدم پرداخت حقوق کارگر پناهنده توسط صاحب کار اهل ترکیه مشاهده شده است. کار کردنهایی با مزد کم، شکمهای گرسنه و دستهای زخمی که حتی زمانی پول و کارمزدشان توسط کارفرما به تاراج میرفته است. این مسئله همچنین در دهههای بعدی و تا امروز(علیرغم اینکه اخیراً پناهندگان امکان کار قانونی در ترکیه را یافتهاند) نیز ادامه پیدا میکند؛ پناهندگانی که کار سیاه میکنند و پول کمی میگیرند.
حق تحصیل
مسعود مافان روایت میکند که در صورت وجود مدارک هویتی برای پناهنده، امکان تحصیلات عالیه برای او وجود داشت و امری غیر قابل تصور نبود. پس از آن نیز این حق همچنان وجود داشت و در سالهای ابتدایی دههی 70 شمسی، هم فرزندان پناهندهها و هم خود ایشان امکان ادامه تحصیل داشتند و البته این به آن شرط بود که بتوانند هزینهی دانشگاه را خود بپردازند. پس از آن اما روایتها حاکی از حق تحصیل کودکان پناهندگان است و خبر از امکان تحصیل دانشجویی به شدت کم رنگ میشود. آغاز دههی 90 پناهجویان با مشکل عدم توانایی مجوز تحصیل در مقطع تحصیلات تکمیلی مواجه میشوند. اما انگار از سالهای 92 یا 1393 شمسی با قانونی جدید پناهجویان میتوانند در دانشگاههای ترکیه درس بخوانند. نگارنده خود پناهجویانی را میشناسد که در مقطع دکتری در این کشور ثبت نام کرده و در حال تحصیل هستند.
برخورد پلیس ترکیه
رفتار پلیس ترکیه در سالهای پس از کودتای 1980 بسیار خشن گزارش شده است. این رفتار پلیس ترکیه همچنان و در تمام این سالها تا سالهای آغازین دههی 70 ادامه دارد. سختگیری و خشونت ویژگی بارز پلیس ترکیه به عنوان نمایندگان دولت ترکیه در مواجهه با پناهندگان است. در دههی 80 شمسی و با آغاز دولت اسلام گرایان –اردوغان– و تلاش ترکیه برای پیوستن به اتحادیهی اروپایی، ترکیه تلاش کرد قوانینی را در کشور خود حاکم کند که قدری هم به استانداردهای اروپایی نزدیک باشد. فسادزدایی پلیس هم در این سالها یکی از این گامها بود. نیروی پلیس در این سالها شروع به تعدیل میکند و نیروهای خشن، رشوه بگیر و فاسد تا حد زیادی از چهرهی سطوح پایینی پلیس ترکیه حذف میشود؛ گرچه این مسئله هیچ گاه به صفر نرسید. تا پیش از آن گزارشهایی از رفتار خشن پلیس با پناهندگان تا سطح ضرب و شتم و توهین وجود دارد که گاه کار به شکایت پناهجو از پلیس بابت رفتارش میکشد. که البته در مقابله با فعال رسانهای ایرانی، پلیس برای عدم ایجاد سروصدای رسانهای مسئله را حل و فصل میکند. نکتهی قابل توجه آن است که حتی در شهری چون وان که اکثریتی کرد نشین دارد، حضور نیروهای دولتی ترک در ادارات و پلیس کاملاً محسوس است و همین جماعت و خانواده هایشان بخشی از جمعیت شهر وان را تشکیل میدادند. در سالهای ابتدایی دههی 90 اما دیگر از آن پلیس تند و خشن خبری نیست و برخوردها معمولی است. حتی گزارشها از همکاری و کمک پلیس ترکیه نیز حکایت دارد.
تقسیم شهرها
در سالهای ابتدایی پس از انقلاب و پس از کودتای ترکیه تقسیم شهرها در ترکیه به معنایی که بعدها ایجاد میشود، وجود ندارد. پناهندگان اکثراً تلاش میکنند تا با نزدیک بودن به مراکز سازمان ملل و یا سفارتخانههای کشورهای دیگر راهی برای نجات خود و رسیدن به کشوری برای زندگی بیابند. اما یک دهه بعد پای لیست شهرهای پناهنده پذیر به میان میآید و پناهندگان در شهرهای خاصی اعم از اسکیشهیر و نوشهیر اجازهی اقامت موقت میگیرند. در سالهای بعد اکثراً شهرهایی به مانند اسکیشهیر، نوشهیر، نیده، کایسری و کیرشهیر پناهنده پذیر هستند. ایضاً شهرهایی این خصلت را دارند که به دو شهر بزرگ آنکارا و استانبول نزدیک باشند. وان نیز که خود مرکزی است برای پناهندگان قاچاق آمده، همواره اهمیت خاصی داشته است. بعدها شهرهایی به مانند سیواس، آدانا، بولو و دنیزلی نیز افزوده میشوند. البته در ابتدای جنگ سوریه و حضور سوریها در خاک ترکیه، ایشان را به شهرهای اصلی به مانند آنکارا و استانبول منتقل میکردند. با ادامه پیدا کردن جنگ سوریه اما شهرهای کوچک دیگر در مراکز استانهای ترکیه نیز برای پناهجویان باز شد و تقریباً کمتر مرکز استانی ماند که حضور پناهجویان را در خود ندیده باشد.
قطعاً جمع بندی تاریخ بیش از سه دهه و نیم پناهجویی ایرانیان در خاک ترکیه در این مقال محدود امری است قریب به محال. اما شاید تنها بتوان گفت که سیر حقوق و وضعیت و برخورد حقوق بشری با پناهجویان از سوی دولت ترکیه و سازمان ملل با تکامل اجتماعی در ترکیه کاملاً قابل مشاهده است. از سویی امکانات و وضعیت زندگی برای پناهجویان قدری و تنها قدری سهلتر شده و از سویی دیگر با طولانی تر شدن پروسهها، جانهایی است که در این سیر میفسرد و روانهایی است که آسیب میبیند. حضور سیل پناهجویان سوری در ترکیه خود به عاملی برای این طولانی شدن روندها بدل شده است. امری که به یکی از بزرگترین چالشهای پناهجویان برای دولت ترکیه و امروز برای اروپا و جهان بدل شده است.
حضور این همه پناهجوی ایرانی در بیرون مرزهای ایران و وضعیت خوب یا اسفبار ایشان در ترکیه و پروسههای طولانی مدت امروز در ترکیه، سوالاتی را به ذهن متبادر میکند: چرا پس از حدود 4 دهه پس از انقلاب هنوز ایرانیان در حال خروج از کشور هستند؟ چند نسل فعال و شهروند ایرانی راه برون مرز را در پیش گرفته است؟ چرا فعال و یا شهروند ایرانی حاضر است تمام مصیبتهای پناهندگی، زندگی در برزخ و گذر عمر، کار سیاه و محدودیتهای زندگی در غربت و در ترکیه را به جان بخرد، اما باز از ایران خارج می شود؟
اینها سوالاتی است که ای کاش رهبران سیاسی، اقتصادی ایران زمانی از خود میپرسیدند؛ زمانی که امیدوارم دیگر دیر نباشد.
برچسب ها
آناهیتا رحمانی امیر عزتی بهروز جاویدتهرانی پناهندگان پناهنده ترکیه تهدید حامد کاووسی دهه شصت رحمان نجات علی کلائی ماهنامه خط صلح ماهنامه شماره ۵۳ مسعود مافان