محمدرضا نیکفر: هم اکنون نیز چارهای هست/ سیمین روزگرد
سیستمها و یا افراد، معمولاً استدلالیهایی را نظیر این که برای حفظ امنیت و یا منافع مردم و جامعه، “استثنا” قائل شده و مجبور به توسل به خشونت و شکنجه میشوند، به کار میبرند و در بازههای مختلف زمانی هم، اسامی گوناگونی اعم از “مبارزه با تروریسم” بر روی این رفتار خود میگذارند. با این تعریف، آیا میتوان شکنجه را به عنوان استثنایی کارآمد قلمداد نمود؟ از طرف دیگر در جامعهای که در روابط اعضای آن با هم، در میان متفکرانشان، و یا میان مردم و طبیعت صلح نهادینه نیست، چطور ممکن است که حکومتاش اهل شکنجه نباشد؟
اینها بخشی از سوالاتیست که با دکتر محمدرضا نیکفر، نظریه پرداز و فیلسوف در زمینهی فلسفهی سیاسی و از ناقدان جریان روشنفکری دینی در میان گذاشتهایم. دکتر نیکفر به شکل تخصصی تاکنون در کتابها و مقالات متعددی منجمله کتاب “خشونت، حقوق بشر و جامعهی مدنی” و مقالهی “الاهیات شکنجه” به مقولهی خشونت و شکنجه پرداخته است…
جناب نیکفر، اِعمال خشونت تقریباً همیشه با موقعیتهایی استثنایی همراه است؛ با این رویکرد آیا میتوان شکنجه را به عنوان استثنایی کارآمد قلمداد نمود؟
درست نیست که بگوییم اعمال خشونت با موقعیتهای استثنایی همراه بوده است. توسل به موقعیت استثنایی همواره توجیهی برای اعمال خشونت بوده است. اما اگر منظورتان این باشد که خشونت در تاریخ استثنا بوده است نه قاعده، بایستی بگویم که متاسفانه چنین نبوده است. تاریخ بشری فقط خشونت نیست، اما تار و پود آن به خون آغشته است.
دو رویکرد در میان موافقان و مخالفان شکنجه بسیار متداول است؛ یکی رویکردی که از اخلاق نظری پیروی میکند و معتقد بر عدم اعمال زور و شکنجه در هر شرایطی است و در مقابل گروهی از کارکردگرایان با بیان نظریهی معروف بمب ساعتی به توجیه شکنجهی افراد در شرایط خاص میپردازند. این دو رویکرد را چگونه ارزیابی میکنید؟
بهانهی “بمب ساعتی” یا چیزی نظیر آن، بهانهی متداولی است برای توجیه شکنجه. با بمبگذار هم که صحبت کنیم درمییابیم که او نیز با توسل به موقعیت استثنایی، یعنی این که ما نمیخواهیم اما چارهای دیگری برای ما نمانده است، تروریسماش را توجیه میکند. خوب، دنیای ما بایستی چنان شود که در آن بهانهی “… چارهای دیگری برای ما نمانده است” بیمعنا شود. تحول از دنیای “بیچاره” به دنیایی که چارههای متنوعی را عرضه میکند، تحولی همه جانبه است. گذار از “بیچارگی” مستلزم برقراری عدالت است. اما تحول از هم اکنون میتواند شروع شود: همواره چارهای هست؛ هم اکنون هم چارهای هست.
“هم اکنون نیز چارهای هست” باید در درجهی نخست در برابر بهانهی توسل به خشونت از سر بیچارگی قرار گیرد. این فقط یک رویکرد اخلاقی برای نصحیت کردن نیست؛ دعوت به اقدام سیاسی است، دعوت به طرد همهی رژیمها، دستگاهها و مقاماتی است که از سر “بیچارگی” به خشونت رو میآورند. چارهی خشونت در درجهی اول طرد همهی سیستمهای “بیچاره” است. سیستمهای مفلوکِ بیچاره، شکنجهگر میشوند.
آیا امروزه میتوان برای عدم اعمال خشونت و شکنجه حد و مرزی قائل شد؟
مرزِ ما، بیچارگی ماست. در جهان ما امکانهایی واقعی برای چاره یافتن برای بیچارگیهای توجیهکنندهی شکنجه وجود دارد؛ مرزی وجود ندارد که ورای آن شکنجه روا باشد.
شما در مقالهی الاهیات شکنجه به تاثیر برخی از نظامهای شناختی و ارزشی و نگرشی بر کاربرد شکنجه پرداختید. نسبت این مورد را با حقوق بشر که به هر حال امروزه بحثی جهانشمول است، چگونه میبینید؟
جهانشمولی حقوق بشر یعنی اینکه حقوقی وجود دارند اساسی که به همه تعلق دارند، از جمله مصونیت در برابر شکنجه و آزار. وقتی در سیستمی که خود را با یک الاهیات معرفی میکند، این حقوق تعلیق شود، یعنی مثلاً شکنجه (حالا گیریم زیر عنوان شرعی تعزیز) روا داشته شود، میتوانیم آن الاهیات را، الاهیات شکنجه بخوانیم. الاهیات شکنجه چندی پیش به صورت کنونی مطرح نبود؛ تصور میکردیم پدیدهای مربوط به دورانی سپری شده بوده است. اما اکنون در جهان اسلام میداندار شده است. حق این است که پس از این میدانداری هر نوع الاهیاتی، اسلامی و غیر اسلامی، از زاویهی استعدادش برای تبدیل به الاهیات شکنجه از نو بررسی شود.
به نظر شما در جامعهای که در روابط اعضای آن با هم، در میان متفکرانشان، و یا میان مردم و طبیعت صلح نهادینه نیست، چطور ممکن است که حکومتاش اهل شکنجه نباشد؟
این یک پرسش مطرح شده توسط ایمانوئل کانت است: چگونه میتوانیم جامعهی بسامانی داشته باشیم فراهم آمده از افرادی که تک به تک خبیث باشند؟ فرض کانت این است که ما میتوانیم چنین سامانی داشته باشیم. تلاشهایی که برای برقراری دموکراسی شده، درستی فرض کانت را ثابت میکنند. این تلاشها ثابت میکنند که برای داشتن دموکراسی ابتدا لزوماً نباید همهی مردم دموکرات باشند؛ مردم دموکرات پرورشیافته در نظام دموکراتیک هستند. پس باید از هر دو سو حرکت کرد. هیچ جامعهای شایستهی شکنجه نیست. “طبیعت” هیچ بشری با شکنجه نمیخواند.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید…
برچسب ها
الاهیات شکنجه خشونت سیمین روزگرد شکنجه ماهنامه خط صلح ماهنامه شماره ۵۲ محمدرضا نیکفر نظریه پرداز