چرا فرزاد کمانگر؟
نامگذاری روز 19 اردیبهشت به عنوان روز معلم موضوعی است که از 3 سال قبل و همزمان با اعدام معلم کورد، فرزاد کمانگر مطرح شده و چراهای گوناگونی در این مورد پیش کشیده شده است که در واقع بر ارائهی دلایلی موجه جهت اعلام این روز به نام فرزاد کمانگر تاکید دارند. از جهتی دیگر بسیارند کسانی که تنها از سر عاطفه و کمتر همراه با تحلیل جوانب بر خواستهی خود پا فشاری میکنند، در هر حال این مطلب سعی دارد با اشاره به ابعادی از نمودهای فرزاد کمانگر این موضوع را مورد بحث قرار دهد، اما قبل از هر چیز لازم میداند که اشارهای کوتاه به مفهوم معلم و همچنین اهمیت نامگذاری یکی از روزهای سال به نام معلم و سر انجام تغییر این روز در چنین مقطعی از تاریخ سیاسی ایران داشته باشم.
معلم اشاره به کسی دارد که تعلیم را پیشه کرده است و دانستههای خود را از هر منبعی که باشد در اختیار دیگران قرار میدهد و با این کار وجود خود را که بخش اعظمش از ذهن و اندیشه و باورهایش تشکیل میشود به اشتراک میگذارد، اشتراکی یک طرفه که بسیار کمتر از آنکه میبخشد میگیرد. در بیشتر فرهنگها معلم از جایگاه والایی در اجتماع برخوردار است و شکی نیست که این جایگاه تنها به خاطر بخشندگی وی در دانش است.
از طرفی دیگر چون در نظام آموزشی مدرن “تعلیم” به همراه “تربیت” در مراکز آموزشی و مدارس ارائه میشود پس عملا وظیفهی “تربیت” نظاممند نیز به عهدهی معلم میباشد و اینجاست که بهغیر از بعد آموزشی و ارتقای دانش افراد اجتماع، بعد تربیتی و ارتقای جوانب انسانی افراد نیز بر دوش معلم میباشد، پس در اینجاست که دلیل جایگاه والای معلم در فرهنگهای مختلف روشن میشود، چه بسا معلمی که این بار سنگین را مشتاقانه به دوش کشیده باشد.
اهمیت نامگذاری یک روز به نام “معلم” آن هم در تقویم رسمی یک کشور نشانگر اهمیت فرایند تعلیم و تربیت از نگاه نظام مدیریتی آن میباشد و با توجه به وجود این روز در تقویم اکثر و یا شاید تمامی کشورها به سادگی اهمیت “معلم” در تمامی نظامها با هر فورم و ساختاری قابل فهم است، اما چیزی که در این میان تفاوتها را برجسته میکند و دست ما را برای ارزشگذاری باز میکند از یک طرف نوع نظامهای سیاسی و مدیریتی جوامع که خود نظامهای تعلیمی و تربیتی خاص خود را بر میتابند و از طرفی دیگر ابعاد شخصیتی “نماد” روز معلم در جوامع میباشد. چنانچه یک معلم با خصوصیات یک انسان سکولار و معتقد به اصالت انسان نمیتواند به عنوان نماد معلم در یک نظام دینی معرفی شود. پس با این وصف شناختی کوتاه از ابعاد شخصیتی نماد معلم در هر کشوری میتواند بخشهای عمدهای از جهانبینی نظام سیاسی را برایمان روشن کند و بلعکس با شناخت از اصول هر نظام سیاسیی میتوان بخشهایی اصلی از ابعاد شخصیتی نماد معلمش را تشخیص داد.
با توجه به نکاتی که در بالا اشاره شد و با در نظر گرفتن رابطه مستقیم میان نظام سیاسی و نماد معلم (که در واقع معلم وظیفهی انتقال ارزشهای آن نظام را به دوش دارد)، تصمیم به تغییر این نماد میتواند به عنوان یک تصمیم به ایجاد یک تغییر اصولی و اساسی در وضعیت تثبیت شدهی یک ساختار و نظام سیاسی در نظر گرفت زیرا یا نظام در انتخاب نماد خود دچار اشتباه شده است (اگر از طرف نظام تغییر داده شود) یا نظام خود از طرف مردمش به چالش بنیادی کشانده شده است، که از این دو حالت بهدر نیست و نمیتواند باشد. بدین گونه تصمیم به تغییر نماد “معلم” از طرف طیفهای گستردهای از مردم ایران اعم از ملتهای مختلف ساکن ایران و اقشار و اصناف گوناگون جامعه، در واقع در راستای مضروب کردن ریشههای جمهوری اسلامی به عنوان نظام سیاسی حاکم بر مردم ایران است – با در نظر گرفتن اینکه “آیت الله مطهری” که نماد معلم در ایران کنونی است از بنیانگذاران جمهوری اسلامی و کشته شده به دست مخالفان آن نظام میباشد- و اگر اینک “فرزاد کمانگر” و روز اعدام شدنش به دست محافظان جمهوری اسلامی از طرف مردم به عنوان نماد و روز معلم معرفی میشود بدین معنی است که یک جدال جدی بین مردم و ریشههای نظام در میان است و شروع یک گذار واقعی را در این جدال لمس میکنیم.
فرزاد کمانگر
فرزاد کمانگر متولد 1354 در شهرستان کامیاران، شهری با لشکری از قربانیان راه آزادی ملت کورد، محصول تمام رنجهایی است که یک ملت در طول تاریخ خود به دوش کشیده است، رنجی که در این مقطع و به گونهای خاص در وی متبلور شد. تقابل میان رنج و لذت در وجود فرزاد از وی یک ابر انسان البته نه یک ابر انسان نیچهای که محصول همنشینی قدرت و لذت بود بلکه ابر انسانی که در لحظهی مرگ به قاتلانش میخندید و قدرت را با همه مکوناتش با نامش به لرزه درآورد و ملتی را از نبود خودش به سکوتی طولانی فروبرد.
نگاه فرزاد کمانگر نسبت به مبارزه هیچگاه نگاهی سطحی و سیاستگونه نبوده است. با نگاهی به دستنوشتههای قبل از زندان وی میبینیم که با غور در اندیشه و تحلیل مباحث فلسفی و مفاهیم کلان روبروست و به جای صرف اندیشیدن با تکیه بر مناقشات مکتوب نوین سعی در یافتن ریشههای اندیشه دارد و در این زمینه مقالاتی چند در تحلیل فلسفهی پیش سقراطی دارد و صرف نظر از حدود وفاقش بر شناخت کلام و اندیشهی پیشا فلسفه آنچه از نظر بنده مهم مینماید نگاه به ریشهها و بازخوانی و بازنمایی مفاهیم هستی کاوانه میباشد، به شیوهای که این نوع نگاه در تمام زندگی وی جاری است، در ادای تعلیمش به عنوان یک معلم دبستانی که با ریشههای یک اجتماع سروکار دارد و در جهت نشو و نمای این ریشهها بدور از هر گونه تعصب و ایدئولوژی تک بعدی و در راستای تعلیم و تربیت بر اساس اصول و حقوق صرف انسانی میکوشد. انسان محوری اخلاقی فرزاد یکی از برجستهترین شاخصههای شخصیتی وی میباشد که با یک تحلیل محتوای ساده از کلامش و نامههای زندانش برای همه قابل لمس است، انسان بالاتر از هرچیز و حقوق انسانی نفی ناپذیرترین معانی. آزادی، امنیت و رفاه، مفاهیمی هستند که در بخش اعظم نامههای فرزاد در لابهلای روایتهای گاهن دراماتیکش دیده میشود. مخاطب فرزاد تنها قاتلین و دشمنان زندگیش نیستند، بیشتر مخاطبین فرزاد کودکان برهنه و محروم، زنان رمیده از عشق و از زیبایی و از زندگی، زندانیان عقیدتی و سیاسی دیگر و حتا زندانبانش میباشند اما چیزی که برای همه مشترک است نگاه انسانی وی به جایگاه هرکدام از این طیفهای مخاطبینش است و چیزی که وی در همه جا سفت و سخت در مقابلش قد علم میکند و علیهاش برمیتابد قدرت است، قدرتی که سعی به استحالهی وی دارد.
فرزاد با همین کلامش از لای میلههای زندان به خانههای همه راه یافت، در دفتر یادداشتهای همه نقش بست و صدایش به دوورترین مکانهای ممکن از نظر سیاسی و حتا فرهنگی رسید و این پیچش صدا و نداهایش نهیبی بود به معانی فراموش شدهی انسان و ارزشهای واقعی که هر انسانی در هرکجای مکانی که باشد میشناسد ولو اینکه از وی سلب شده باشد.
اهمیت فرزاد بعد از اعدام کمتر از مقاطع پیشینش نیست چه بسا از بعضی جهات میتواند حضوری پررنگتر نیز داشته باشد.
1. اعدام فرزاد کمانگر، برای اولین بار در بیش از 30 سال گذشته باعث یک همبستگی کم نظیر شد که بدنبال آن یک اعتصاب سراسری به مدت بیش از یک ماه در کوردستان اتفاق افتاد و همزمان حرکات اعتراضی گستردهای در هر سه بخش دیگر کوردستان به راه افتاد.
2. تا قبل از اعدام فرزاد کمانگر هیچ کیس اعدامی در ایران تا به این حد انعکاس جهانی نداشته و تا این اندازه در جوامع مختلف بازخورد نداشته بود.
3. کمتر نهاد حقوق بشریی در اقصا نقاط جهان ماند که به بهانهی اعدام فرزاد کمانگر با مسئلهی کورد و اعدام زندانیان عقیدتی کورد و سرکوب ملی این ملت در ایران آشنا نشود و کمتر رسانهای ماند که سعی به پوشش این واقعه نکرده باشد.
4. در طول تاریخ جمهوری اسلامی هیچ شخصی به اندازهی فرزاد کمانگر باعث ایجاد همنوایی ملل دیگر ایران با ملت کورد نشده بود. اطمینانی را که طی 30 سال زمامداری جمهوری اسلامی از طریق داستانپردازیهای تفرقه افکنانه و فرافکنی جنایتهایش از ملت کورد پیش ملل دیگر سلب شده بود بار دیگر ایجاد شد بهگونهای که نام فرزاد به عنوان یک معلم کورد و دفاع از وی به عنوان نماد معلم در تمام ایران بر زبان و قلم آنان کمتر از زبان و قلم کورد جاری نیست.
پس فرزاد توانسته است بسیاری از مرزهای ناممکن قبل از خود را بشکند و با نفوذ در ریشهها و با دواندن یک گفتمان انسان محور در وجود و کلامش بسیاری از حدود در بسته را باز کند.
نکتهای دیگر که قصد دارم به آن اشاره کنم به وضعیت سیاسی امروز یعنی 2 سال بعد از اعدام فرزاد کمانگر مربوط میشود، وضعیتی که از یک طرف جمهوری اسلامی در یک حضیض سیاسی دست و پا میزند و جناحهای سیاسی اپوزیسیون در کنفرانسها و نشستهای مختلف خود سعی به نزدیکی و ایجاد همبستگی دارند و صد البته آمیزش نگاههای مختلف ضد جمهوری اسلامی در بین طیفهای گوناگون مردمی داخل ایران چه طیفهای ملیتی و چه اجتماعی که همه بهگونهای انزجار خود را از نظام حاکم نشان دادهاند.
به باور بنده هر مبارزهای ضد دیکتاتوری نیازی مبرم به یک نماد خاص و همه پذیر دارد.
در حد اقل یک سال گذشته تلاشهای زیادی جهت به هم نزدیکتر شدن جناحها و گروههای سیاسی اپوزیسیون وجود داشته است که تا به حال متاسفانه نتیجهای آنچنانی نداشته است که صد البته این بی انجامی به عدم قبول خواستها و انتظارات طرفهای گفتگو از طرف یکدیگر میباشد و همیشه بهانههایی برای ناپیوستگی این نیروها در میان بوده است. از یک طرف خواستهای ملت کورد است که با مخالفتهای شدید روبرو میشود و از طرفی دیگر انتخاب شیوی اعلام حرکت جهت تغییر نظام است مورد مناقشه قرار میگیرد. آنچه را که مربوط به کوردستان و طرفهای کورد حاضر در گفتگوها است تا حدود زیادی بهخاطر عدم شناخت کافی از نوع مبارزهی ملت کورد که بخشی از این عدم شناخت یا شاید بهتر است بگویم نبود اطمینان بهخاطر عدم گذار کافی از تبلیغات و تاثیرات فرهنگی جمهوری اسلامی در شکل گیری زوایای دید جناحهای غیر کورد در مورد مطالبات این ملت میباشد و مناقشات جناحهای دیگر درگیر در این قضیه نیز در شدیدترین حالت خود در انتخاب متد ایجاد تغییر به تفاهم نمیرسند. در هرحال مقصود در اینجا ارائهی راهکار برای پیشبرد گفتگوها نیست بلکه طرح یک پیشنهاد است که آن نیز برجسته کردن یک نماد مبارزاتی مشترک میباشد که تقریبا یک وفاق همگانی در مورد شایستگی این نماد در میان است، فرزاد کمانگر.
همچنان که در بخشهای اولیهی این نوشتار اشاره کردم یکی از قدمهای بلندی که میشود در جهت مضروب کردن ریشههای این نظام برداشت ایجاد اختلال واقعی در بنیههای اصلی آن میباشد که در اینجا هم تغییر دادن یکی از یادبودهای رسمی منظور است و هم گذر از یک نماد منسوب به نظام حاکم به سوی یک نماد منسوب به مردم علیه نظام. بر این باورم که فرزاد کمانگر که حامل پیامی انسانی بوده و شعار آزادیخواهیش برای چیزی جز ارتقای مکانت انسانی نبوده و قربانی شدنش هدفی جز ضدیت با آزادی انسان بر پیشینه نداشته ظرفیت این سمبل اشتراکی مبارزه علیه دیکتاتوری را در میان مخالفین جمهوری اسلامی دارد و در این راستا پیشنهاد میکنم به شیوهی جدی مورد بحث و مداقه قرار بگیرد.
فرزاد همیشه یک معلم میماند….
ماهنامه شماره ۱۵