بینوایان، حقوق بشر و محرومین و زندانیان
در بینوایان، ویکتور هوگو همه خلاقیتش را بکار م یگیرد تا فاصله طبقاتی و دشوار یهای محرومیت در جامعه – و قوانینی که بجای امکان رفع محرومیت، و ایجاد تشکیلات حمایتی، بدون امکان دفاع در دادگاه، مجازات بسیار سختی را برای متهم در نظر می گیرند- آ نرا در رمان خود برای ما به تصویر بکشد. بازرس ژاور هم که مامور اجرای این قانون خشن قضایی است، به نحوی از انحائ نشان مان م یدهد که محرومین یا مخالفان، جایی برای زندگی در جامعه برایشان تصور نمی شود و ایشان را به کارهای اجباری در مشاغل بسیار سخت می گمارند و در زندا نها به حبس می کشند.
سالهای کودکی مان تلویزیون برای بچهها، کارتون بینوایان را پخش میکرد! و در حالی که همه بزرگتر هامان به دنبال رتق و فتق اموری بودند تا سالهای سخت دهه شصت و پس از انقلاب را دوام بیاورند، سالهای کودکی ما، سالهای دیدن تناردیه ها و کوزت و ژان والژان و بازرس ژاور شده بود؛ و با این داستان «کوزتی» و بازرس ژاوری که به دنبال ژان والژان میگشت تا او را _ که برای دزدیدن یک قرص نان زندانی شده بود- دوباره به زندان بازگرداند؛ کودکی ما داشت سپری میشد.
آن سالها مسئولان صدا و سیما همه تلاش خودشان را میکردند تا با خرید یکسری کارتونهای خاص که از نظر ایشان، اصول و مبانی انقلابی را به زیر سوال نبرد -و در این تلاشهایشان بعضاً میشد دید که حتی برای باز پخش و دوبله همین کارتونها، بسیاری از صحنهها را حذف و جرح و تعدیل میکردند و یا داستان را به طور کلی در دوبله، تغییر میدادند!؟ و حتی موسیقی شادمانه بعضی از آنها را به دلیل شبهه در برقص آوری، تغییر میدادند! – ولی همینها سرگرمی کودکی و نوجوانی نسلی شد که با انقلاب بزرگ شد و جنگ را لمس کرد و بعدها با همین تناقضهایی که در همین کارتونها دیده بود، خودش روبرو شد و مجبور شد برای حل این تناقضها اقدام کند.
همین هم نسلهای من و شما، آن روزها که تلویزیون ایران تنها دو کانال داشت، و از مجلات گروه سنی خودش بجز یکی دو تا – کیهان بچهها و کارتون و قاصدک [نشریه کانون پرورش فکری] و یکی دو تا هم ضمیمههایی که در نشریات بزرگسالان به صورت محدود؛ در دسترس خود داشت، امروز سرمایه انسانی بزرگی برای ایران است که متاسفانه، به محاق رفته و ارزشهایش نادیده گرفته و خودش را به شدت سرکوب کردهاند. در حالی که همین ذخایر انسانی، گنجهای بزرگی هستند که با پدیده فرار مغزها و ناتوانی حکومت در جذب و بکار گیری ایشان، اکنون در کشورهایی که به ایشان امکان شکوفایی دادهاند، جذب فعالیتهایی شدهاند که اتفاقاً بسیار اثرگذار و مهم بوده و در مسیر علم، پیشرفت قابل ملاحظه ای هم ایجاد کردهاند. پیشرفتی که اگر امکان ظهور و بروزش در خود ایران داده میشد و شرایطش را مهیا میکردند، میتوانست بنام نامی ایران به ثبت برسد و اینگونه نشد!؟
در بینوایان، ویکتور هوگو همه خلاقیتش را بکار میگیرد تا فاصله طبقاتی و دشواریهای محرومیت در جامعه – و قوانینی که بجای امکان رفع محرومیت، و ایجاد تشکیلات حمایتی، بدون امکان دفاع در دادگاه، مجازات بسیار سختی را برای متهم در نظر میگیرند- آنرا در رمان خود برای ما به تصویر بکشد.
بازرس ژاور هم که مامور اجرای این قانون خشن قضایی است، به نحوی از انحائ نشان مان میدهد که محرومین یا مخالفان، جایی برای زندگی در جامعه برایشان تصور نمیشود و ایشان را به کارهای اجباری در مشاغل بسیار سخت میگمارند و در زندانها به حبس میکشند.
اتفاقی که امروز در اثر اجرای ناصحیح و مصادره به مطلوب شده قوانین اجتماعی یا حقوقی در جامعه ایران رخ داده، چیزی کمتر از رمان ویکتور هوگو در تصور نمیآورد. این تشابه توصیفی را ممکن است برخی از خوانندگان و یا حتی حاکمیت، سیاه نمایی تلقی کنند. به همین دلیل منتقد این نوشتار باشند! اما واقعیت این است که علی رغم آنچه که در انقلاب ۵۷ در ایران تبلیغ و تعریف میشد، به طور واضح با آنچه در طول دوران ۳۳ سالهی حاکمیت جمهوری اسلامی شاهدش بودهایم، در تضاد آشکار است و طبقه جدیدی پس از انقلاب در دل حاکمیت و طرفدارانش به وجود آمد که بسیاری از منابع و امتیازات همگانی و به اصطلاح «بیتالمال» : را در ید و چنگ خویش در آورده و از همه آنها به نفع خویش کامیابی گرفتند اما در ظاهر به اسم محرومان و مستضعفان تمامش کردند.
بنیادهایی که هدف اولیه تاسیس و شکل گیری شان خدمت رسانی به محرومان و مستضعفان بود با گرفتن امتیازات انحصاری از دولت، به جمع آوری و تحصیل مال پرداختند و به کارتل های اقتصادی بزرگی تبدیل شدند که در کشور صاحب نفوذ فراوان و انحصارت خاص بوده و بعضاً مافیای مشاغل و منابعی خاص را به نفع خود و هوادارانشان، تشکیل دادند.
مجتمع اقتصادی کمیته امداد- که نام آیت الله خمینی را در نام خود یدک میکشد-بنیاد مستضعفان، بنیاد ۱۵ خرداد، بنیاد مهاجرین جنگ – که بعدها ظاهراً در بنیادهای دیگری ادغام شد -ستاد اجرایی فرمان امام و دهها موسسه و بنیاد ریز و درشت دیگر از این جمله هستند که طیف خاصی از حاکمیت و هواداران سنتی آن، آنها را در اختیار داشته و منافعش را به ترجیح خود مدیریت کردهاند و به رغم همه تلاشها، با توجه به اینکه تحت امر رهبری حاکم فعال هستند، مجلس یا نهادهای نظارتی و بازرسی یا نتوانسته اند و یا به صورت خیلی سطحی در آنها و حسابهای دارایی و مالی شان، تحقیق و تفحص کنند.
وقتی تصاویری که از واقعیتهای پشت پرده جامعه ایران یکباره منتشر میشود، به درستی در مییابیم که این نهادها و بنیادها نه تنها نتوانستهاند برنامه جامعی در مدیریت و سازماندهی فعالیتهای اصلی خویش داشته باشند، بلکه حتی آن تشکیلات عریض و طویل و شعباتشان در اقصی نقاط کشور، بیشتر از آنکه کمکی به رفع محرومیتها کند، به چنگ اندازی و نفوذ اختاپوس مافیای ایشان در غارت منابع را رخ نشان داده و در واقع کمک به محرومان بیشتر به حالت نمایشی دروغین بوده تا حقیقتی اجرا شده!
آنچه جدای این موضوع در داستان بینوایان به وضوح عیان و آشکار به نمایش کشیده شده بود، وضعیت اسفبار زندانها در اینگونه نظامها بود که در آن سلامتی زندانیان به هیچ وجه مورد توجه قرار نمیگیرد و اگر امروز وضعیت زندانهای ایران را با توجه به آن اخباری که از درون آن و به واسطه حضور غیر عادلانه فعالان سیاسی در بندهای مختلف زندانها، منتشر شده، تضییع حقوق زندانیان در همه موارد کاملاً قابل مشاهده و ملموس است. زندانیان سیاسی، با انتشار حقایقی از درون زندانها، نه تنها از حقوق خود که از حقوق ضایع شده سایر زندانیان عادی هم پرده برداشتند و جدای از آن از عدم رسیدگی پزشکی و بهداشتی هم لب به سخن گشودند، و در کنار آن از وفور شگفت انگیز مواد مخدر در آن فضای بسته و محدود شده هم پرده گشودند که این موضوع به وضوح مدیریت زندانها -یعنی سازمان زندانها و قوه قضاییه را به زیر سئوال میبرد.
وقتی سخن از اجحافات به زندانیان به میان میآید، بی اختیار همه نگاهها معطوف بند ۳۵۰,دو الف و ۲۴۰ زندان اوین و زندان رجایی شهر میشود. اما توجه به این دو نکته بسیار مهم است:
۱- زندانیان، فقط در این دو زندان محبوس نبوده و نیستند! در اکثر زندانهای کشور از خراسان و سیستان و بلوچستان گرفته تا شمال و آذربایجان – تبریز و ارومیه -کردستان و خوزستان و فارس و بندر عباس و بوشهر و برازجان؛ همه جا مملو از زندانیان سیاسی و عقیدتیای هست که حتی ممکن است با افکار و عقاید ما بسیار زاویه فکری هم داشته باشند.
۲-صد البته که زندانیان در ایران فقط شامل موارد یادشده نیستند! بلکه محبوسین بیشمار دیگری هم هستند که در شرایط نابهنجار زندانها دارند تحمل مجازات جرایمشان را میکنند. اینجا لازم است وقتی از زندانی سخن به میان میآید، یادمان باشد که «حق و انسانیت» معنی فراموشی سایرین را نمیدهد! یادمان باشد که ایشان پیش از اینکه به جرایمشان توجه کنیم، انسان هستند.
وقتی به دنبال اخبار زندانیان سیاسی میرویم، آنها را هم به یاد بیاوریم که در شرایطی بسیار نابرابر، مشمول تحمل کیفر در زندانند.
اینجا گناه ناکرده زندانیان سیاسی از دید حکومت، منشا اثر نیست!
تفکرات آنها مهم نیست!
جرایم سایر زندانیان هم اهمیتی ندارد.
در یک نظام حکومتی که دموکراسی در آن اولویت داشته باشد، آنچه مهم است حقوق انسانی ایشان است که در زندانهای ایران، دارد پایمال میشود. وظیفه ما دفاع از حقوق انسانی همه افراد در جامعه خواهد بود.
این روزها که ورژن جدید و بسیار پرخرج بینوایان ویکتور هوگو در هالیوود و در یک لوکیشن استودیویی بسیار بزرگ تهیه و کارگردانی شده را بر پرده سینماهای جهان میبینیم، یادمان باشد که جلوه های ویژه و بازیگری و کارگردانی و یک بازخوانی رمان تاریخی از یک نویسنده معروف را نمیبینیم؛ بلکه در پس پرده این جذابیتها، همه تحقیرها و بی عدالتیهای نظامهایی که اقشار ضعیف اجتماع تنها سکوهایی برای دستیابی به قدرت و منافع و منابع همگانی توسط عده ای خاص را هم خواهیم دید و این موضوع در تمامی گفتگوها و تصاویر به وضوح و روشنی عیان است و نیازی به کند و کاو و جستجو ندارد.
فقط کافی است آنرا در بازیابی زمان تاریخی و در لوکیشن بسیار بزرگتری بنام سرزمین مادری مان تطبیق بدهید و نا برابری و بی عدالتی را بیابید.
ماهنامه شماره ۲۱