آزادانه، بدون ترس و بلند سخن بگوییم و عمل کنیم
آقای رولف گومپرتز(Rolf Gompertz)، در 29 دسامبر 1927 در کرفلد آلمان، متولد شد. به دلیل یهودی بودن دوران کودکی سختی داشت و زندگی عادی برای خانوادهاش ناممکن شده بود. هیتلر کمپینی راه انداخته بود که یهودیان را اهریمنی جلوه دهد و شعارش این بود که “یهودیان باعث بدبختی ما هستند.” نازیها کتابهای یهودیان را غدقن کرده و آتش میزدند و در این راستا کتابهای خانوادهی رولف نیز سوزانده شده بود. این قانون شامل هر کتابی میشد که توسط یک یهودی نوشته شده بود، هر کتابی که در مورد یهودیت نوشته شده بود و هر کتابی که ناسازگار با ایدئولوژی نازی داشت. کمکم رولف دیگر قادر نبود با دوستان غیر یهودی خود معاشرت و بازی کند. سپس در 9 نوامبر 1938، که به “کریستال ناخت” یا “شب شیشههای شکسته” معروف است، حملات سازمان یافته علیه یهودیان در سراسر آلمان و اتریش آغاز شد. سربازان نازی به خانهی خانوادهی رولف هم آمدند. اما پدرش به آنها گفت که در جنگ جهانی اول در ارتش آلمان خدمت کرده است و سربازان بدون اینکه آسیبی به آنها بزنند، رفتند. 30.000 یهودی در آن زمان به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شدند، کنیسهها سوزانده شدند و 2500 یهودی در آلمان و اتریش کشته شدند. رولف خوش شانس بود که در 11 ژوئن 1939 به امریکا رفت. خوشحال بود که نجات پیدا کرده بود، اما ناراحت بود که میلیونها تن این شانس را نداشتند. رولف نیمی از خانوادهاش را در آشویتس از دست داد. در امریکا، رولف مشغول تحصیل شد و توانست در رشتهی ادبیات انگلیسی، مدرک کارشناسی ارشد دریافت کند. در ارتش امریکا کار کرد، به عنوان ویرایشگر روزنامه و همچنین بخش روابط رسانهای مشغول کار شد، در دانشگاه تدریس کرد و از او پنج کتاب در رابطه با اهمیت عشق ورزیدن منتشر شد. در سال 1987، وی و دیگر یهودیان کرفلد (نیمی از یهودیان این شهر در طول هولوکاست قتل عام شده بودند)، توسط کلیسای شهر دعوت به بازگشت شدند. رولف پس از آن چندین بار به زادگاهش سفر کرد و در پنجاهمین سالگرد “شب شیشه های شکسته” چندین سخنرانی داشت تا آگاهی در مورد حقوق بشر و آزادیهای فردی را بالا ببرد؛ به امید اینکه جنایاتی چون هولوکاست دیگر هرگز روی ندهد.
شما یکی از بازماندگان هولوکاست هستید و افرادی را میشناسید که در هولوکاست جان خود را از دست دادهاند. چه احساسی داشتید وقتی شنیدید که احمدی نژاد هولوکاست را انکار کرده؟
عصبانی شدم. انکار احمدی نژاد کاری بی رحمانه، زشت و ناپسند بود. احساس کردم تاریخ دوباره دارد تکرار میشود. آقای احمدی نژاد هیچ آگاهی و یا سواد تاریخی نداشت. یک روز تصمیم گرفت با انکار هولوکاست، رضایت گروههای رادیکال را بدست آورد تا محبوبیتش در میان کشورهای عربی افزایش یابد. جامعهی یهودی و به خصوص آنهایی که جنگ جهانی دوم را تجربه کرده بودند بسیار بهت زده شدند. ما چنین انتظاری به خصوص از شخص رئیس جمهور ایران نداشتیم که مسئولیتش بهبود روابط با کشورها و توسعهی صلح است. او نمایندهی یک کشور است. ایران کشور بزرگ و متنوعی است با مردمی صلح دوست. چگونه او میتوانست این چنین مردمش را نمایندگی کند؟ به جای همدردی با قربانیان، تصمیم گرفت از این موضوع به عنوان یک استراتژی سیاسی استفاده کند. انکار هولوکاست درد قربانیان را و همچنین آنهایی که انسانیت برایشان مهم بود؛ افزایش داد.
آقای گومپرتز، هولوکاست اولین نسلکشی در تاریخ نیست، اما توجه ویژهای به آن میشود. میتوانید بگویید چرا؟
رژیمهای دیگری هم در دنیا بودهاند که دست به چنین اعمال جنایتکارانهای زدهاند. اما آنچه که این نسلکشی را از بقیه جدا میکند، به خاطر یهودکشی نیست، بلکه به این دلیل است که این عمل توسط یک کشور بسیار متمدن انجام گرفته که به خاطر فرهنگش به خودش میبالید و اینکه به طور سیستماتیک و با استفاده از پیشرفتهترین و مدرنترین متُد و تکنولوژی انجام شد. مهمتر اینکه یک نسلکشی یکطرفه و صرفاً بر اساس قومیت و مذهب بود. یهودیان آلمان، دشمن در میدان نبرد نبودند و علیه سربازان آلمانی اسلحه دست نگرفته بودند. از این رو تلاش نازیها برای نابودی آنها قابل تامل است.
چرا فکر میکنید مهم است که مردم دنیا و ایران، حقیقت هولوکاست را بدانند؟
امیدوارم که بدانند؛ البته سالها تبلیغ و عدم دسترسی به کتابها و رسانههای مستقل مانع این کار بوده است. به هر حال عدم درک اجتماعی میتواند باعث شود که تاریخ خودش را تکرار کند. اگر سطح آگاهی بالا باشد، چنین رویدادهای فاجعه باری در جامعه جایگاهی نخواهد داشت. نه تنها فقط در مورد یهودیان، بلکه در مورد دیگر اقلیتهای قومی و مذهبی نیز همینطور است. همچنین مهم است که نه تنها مردم بدانند که هولوکاست اتفاق افتاده است، بلکه چگونگی اتفاق افتادنش را هم بدانند. رهبرانی مستبد و دیوانهی قدرت که با وعدههای دروغین مردم آلمان را اغوا کردند، از راه دروغگویی به آنها خیانت کردند و چون مردم در ناامیدی فردی و جمعی بودند، میخواستند که آن وعدهها و دروغها را باور کنند.
رژیم ایران تلاشهای سازماندهی شدهای برای ترویج نفرت علیه اقلیت یهودی در این کشور(ایران) انجام میدهد. موضوعات کتب درسی کودکانشان را کنترل میکند، آنها را از داشتن شغلهای دولتی در سطوح بالا و بعضاً ورود به دانشگاه باز میدارد و حتی برخی گروههای تندرو، که از حمایتهای آشکار رژیم ایران برخوردارند، یهودیان را تهدید به تخریب اماکن مقدسشان کردهاند. این اقدامات باعث مهاجرت بسیاری میشود. اینها اعمال بدون خشونت هستند، اما آیا میتوانند به یک فاجعه همانند هولوکاست-حالا نه با آن وسعت و ابعاد-، ختم شوند و یا فکر میکنید گسترش آگاهی در جلوگیری از نفرت موفقیت آمیز بوده است؟ ننایج گسترش نفرت در جامعه چیست؟
با این که میگویید این اعمال خشونت آمیز نیست، مخالفام. تلاش برای تخریب اماکن مقدس، خشونت است. جلوگیری از تحصیل، اشتغال و حقوق کاری، محدودیت در آزادیهای اقتصادی و فکری، خشونت است. نویسنده و شاعر معروف آلمانی، هاینریش هاینه]هاینریش هاینه (1707 – 1856)[، فرا رسیدن این همه را در آلمان میدید. وی صد سال پیش از هولوکاست توسط نازیها آن را پیش بینی کرده بود: “آنهایی که با سوزاندن کتابها شروع میکنند، کارشان به سوزاندن انسانها ختم می شود.” وقتی دنیا میتواند شاهد انکار هولوکاست باشد، دیگر نمیتوانید بگویید این جنایات تکرار نخواهد شد. گسترش نفرت، حتی در نوع بدون خشونت آن، در نهایت باعث خشونت میشود، حتی اگر فقط حرف باشد. خط باریکی بین حرف و عمل وجود دارد.
یهودیان ایران قادر به صحبت در مورد کم لطفیها و نقض حقوقشان نیستند. در چنین مواردی، نقش سازمانهای حقوق بشری چیست و چگونه میتوانند کمک کنند؟
اگر شما یک فعال یا سازمان حقوق بشری هستید و میدانید که یهودیان ایرانی تحت فشار هستند، پس به وظیفهی انسانی خود عمل کنید. تماس دوسویه با آنها برقرار کنید و در کنارشان بایستید تا مشکلاتشان حل شود. بالابردن سطح آگاهی، انتشار اخبار و اقدامات مسالمت آمیز به آنها کمک خواهد کرد و وضعیت اقلیتهای ایران را بهبود خواهد بخشید.
در 9 نوامبر سال 2008، هفتادمین سالگرد “شب شیشه های شکسته”، من نوشتم و گفتم: “کاش این یک داستان کهن میبود. خدایا ای کاش که این چنین بود.” اما نسلکشی هنوز با ماست، همه جای دنیا، تهدیدات و نقض حقوق بشر و آزادیهای فردی هنوز با ما هستند، اینجا و در تمام دنیا، و برای یهودیان هم، که همچنان مورد هدف قرار دارند؛ از راههای زننده و بیشرم، برای ترویج تنفر و افترا و مرگ.
بایستی آزادانه، بدون ترس و بلند سخن بگوییم و عمل کنیم. این درسی بود که از راهی دشوار توسط مارتین نیمولر آموخته شد. او یکی از فرماندهان آلمانی بود، یکی از قهرمانان جنگ جهانی اول، ستایشگر و پیرو هیتلر در دههی 1920، نیمولر یک کشیش پروتستان شد و بعدها هیتلر از او رویگردان شد. در سال 1933، هیتلر به قدرت رسید و سال بعد نیمولر دریافت که حمایت از هیتلر اشتباه بوده؛ از آن پس او شروع به موعظه علیه هیتلر و نازیها کرد. در سال 1937 صبر هیتلر به سر رسید و نیمولر را به اتهام “سواستفاده از جایگاه” و “جنایت علیه نظام” دستگیر کرد و به اردوگاههای کار اجباری فرستاد. نیمولر جان سالم به در برد. بعد از جنگ، هر وقت که او در این مورد صحبت میکرد، می گفت: “اول کمونیستها را بردند، اعتراضی نکردم چون کمونیست نبودم، سپس سوسیال دموکراتها را برند، چیزی نگفتم چون سوسیال دموکرات نبودم. بعد از آن، اعضای اتحادیههای کارگری را بردند، اعتراضی نکردم، چون عضو اتحادیهای نبودم. سپس یهودیان را بردند، باز هم اعتراضی نکردم، چون یهودی نبودم. بعد از آن آمدند مرا ببرند و در آن زمان کسی نمانده بود که اعتراض کند.”
نیمولر پاسخ را به ما داده است. بایستی آزادانه، بدون ترس و بلند سخن بگوییم و عمل کنیم. از هر راهی که میتوانیم، کم یا زیاد. بایستی علیه نسلکشی اعتراض کنیم. برای حقوق بشر و آزادیهای فردی شجاعانه سخن بگوییم، به خصوص در دفاع از گروهها و افرادی که با ما فرق دارند. بایستی به خاطر آنها و در نهایت به خاطر روح خودمان اقدام کنیم.
آیا برای مردم و فعالین ایرانی پیغامی دارید؟
پیغام من برای مردم این است که تلاش کنید تا بر سختیهایی که توسط این رژیم به شما تحمیل میشود، غلبه کنید و سطح آگاهی را در مورد حقوق بشر و حقوق زندگی اقلیتها در ایران بالا ببرید. تاریخ را بخوانید تا به اهمیت صلح پی ببرید تا مثالی برای دیگر ملتها و کشورها در خاورمیانه شوید. تاریخ بزرگ و تمدن درخشان شما، شما را ملتی بیهمتا و ویژه کرده است. با پیشرفت در فرهنگ مدارا و صلح میتوانید از سختیها عبور کنید. آیندهای روشن برای ایران و مردم فوق العادهاش میبینم.
و با این نیایش از تورات به عرایضم پایان می دهم:
ستایش بر تو ای خداوند، خدای ما
تو ای پروردگار، که ما را به زندگی پیوند میزنی
ما را محفوظ میداری
و به ما توانایی میدهی تا در گسترهی زمان زندگی کنیم!
شالوم
ماهنامه شماره ۳۱