اخرین به روز رسانی:

ژانویهٔ ۲۸, ۲۰۲۵

اروجعلی ببرزاده، نمادی از نظام سلسله مراتبی غیرعادلانه در سیستم های توتالیتر/ محمد محبی

محمد محبی

در جریان واقعه حمله به کوی دانشگاه تهران در 18 تیر 1378، نام های زیادی مطرح شد؛ از عزت الله ابراهیم نژاد و سعید زینالی، تا احمد باطبی و اکبر محمدی، از هدایت الله لفیان و فرهاد نظری، تا حسین الله کرم و مسعود ده نمکی. اما این واقعه یک نام معروف و کمیک-تراژیک نیز داشت؛ اروجعلی ببرزاده، سرباز وظیفه ای که به جرم دزدیدن ریش تراش یک دانشجو در جریان حمله به کوی، به 91 روز حبس محکوم شد. کمیک از این جهت که او به همراه یک فرد دیگر، تنها متهمان پرونده بزرگ کوی دانشگاه بودند که تبرئه نشدند و حکم محکومیت مضحک از قاضی پرونده دریافت کردند، و تراژیک هم از این جهت که کل جرایم و جنایات کوی دانشگاه در نظر قاضی و محکمه اهمیتی نداشت و فقط حکم به محکومیت سرقت یک ریش تراش آن هم توسط یک سرباز وظیفه شهرستانی صادر شد.

از سال 1379 که حکم محکومیت کمیک-تراژیک این سرباز وظیفه صادر شد تاکنون، خبر چندانی از او منتشر نشد. با این حال، نام او و محکومیت او، هم چنان به عنوان نمکی بر زخم قربانیان 18 تیر، در یادها باقی مانده بود. تا این که در چند روز اخیر، خبری منتشر شد مبنی بر این که در سال 1397، اروجعلی ببرزاده، با درجه سرهنگی، ریاست کلانتری 157 مسعودیه تهران را برعهده دارد. این ترقی حیرت انگیز، یعنی در عرض 18 سال، از عنوان سرباز وظیفه به درجه سرهنگ نیروی انظامی رسیدن، برای هیچ عقل سلیمی، قابل باور نیست. او چگونه این مراحل را در مدت کوتاهی طی کرده است؟ اگر بعد از طی دوران محکومیت و دوران سربازی به استخدام نیروی انتظامی درآمده باشد، و از دوره درجه داری شروع کرده باشد، از درجه استوار یکم تا سرهنگ، 9 درجه فاصله است. معمولاً هم کسانی که از درجه داری وارد نیروهای مسلح می شوند، نهایتاً تا ستوان یکمی و یا سروان تمامی می روند و بازنشسته می شوند و به دوره عالی و کسب درجات سرگرد و سرهنگ نمی رسند. اگر هم از طریق کنکور سال 1380 و یا سال های بعد، وارد دانشکده افسری نیروی انتظامی شده باشد و بعد از تحصیل در آن موفق به دریافت درجه ستوان دومی شده باشد، برای رسیدن به درجه سرهنگی، حداقل 6 درجه و یک دوره عالی را باید طی می کرد. حداقل فرصت لازم برای رسیدن به چنین درجه‌ای، 25 سال است؛ نه 17 سال و یا کم تر از آن. تازه اگر هیچ توبیخ و تنبیه در پرونده نباشد و دوره عالی هم با موفقیت طی کرده باشد. حتی یک افسر نابغه با کارنامه موفق و تشویقی های فراوان هم به سختی می تواند این دوره را در این مدت کوتاه طی کند.

این ترقی غیرعادی و ترفیع درجه کیلویی اروجعلی ببرزاده، بار دیگر شیوه نظام سلسله مراتبی غیرعادلانه در حکومت های توتالیتر را به نمایش گذاشت. از آن جایی که سیستم های توتالیتر، نه براساس پراگماتیسم سیاسی و اقتصادی و نظم حقوقی، که براساس ایدئولوژی بنا می شوند، لذا گرفتن مناصب و هرم قدرت و بالارفتن افراد در سلسله مراتب آن، نه به خاطر کارآمدی و شایستگی و نه در جهت ترقی ملت و میهن، که در جهت منویات ایدئولوژی حاکم صورت می گیرد.

این ترقی غیرعادی، با اراده ایدئولوژی حاکم صورت گرفته است، نه با اراده و توان فرد مذکور. یکی از پیام هایی که ایدئولوژی حاکم با این کار می خواهد به جامعه منتقل کند، پیام صلابت حاکمیت و عدم توجه آن به جنبش های اعتراضی است. می خواهد بگوید که از جنبش اعتراضی سال 1378 با آن شکوه و عظمت، یک سرباز وظیفه خادم خود را به این درجه رسانده است و دانشجویان و فرهیختگان فعال آن جنبش را یا کشته، یا زندانی کرده، یا مجبور به جلای وطن و یا سکوت در وطن کرده است.

این زورآزمایی ایدئولوژی حاکم با جامعه مدنی، تا زمانی که حاکمیت احساس قدرت می کند ادامه خواهد یافت؛ چون این قبیل رفتارها، در ذات سیستم های توتالیتر است. این سیستم فقط به قسمت کمی از واقعیت جامعه که با ایدئولوژی آن سازگار است توجه دارد و فقط به آن قشر از جامعه که به هر دلیلی جذب ایدئولوژی شده اند، اهمیت داده و همان قشر را پر و بال می دهد. به بقیه واقعیت ها کاری ندارد و در نهایت قدرت با آن می جنگد. بقول استالین، «وای بر حال واقعیت هایی که با ایدئولوژی ما سازگار نباشند»! مثل روز روشن است که این روش و این خصلت، خشونت زا است و تولید نفرت می کند. هانا آرنت در کتاب توتالیتاریانیسم، در مورد این خصلت رفتاری حکومت های توتالیتر می نویسد: «معمولاً زورآزمایی حکومت های توتالیتر با واقعیت تاریخی بر همان نقطه ای متمرکز می شود که در ایدئولوژی شان نقش محوری دارد، بر همان امری که کانون خیال پردازی های آن هاست… هر ایدئولوژی توتالیتر به بخش محدود و معینی از واقعیت توجه می کند و آن را محور سازمان دادن جامعه آرمانی خویش می نماید. طبعاً کوشش برای تحمیل چنین طرح هایی به جوامع موجود جز با روش های قهرآمیز ممکن نیست و دلیل توسعه و همه گیری خشونت در حکومت های توتالیتر، همین گستردگی طرح اجتماعی آن هاست که کسی را راحت و گوشه ای را آرام نمی گذارد. منطبق شدن جامعه با ایدئولوژی جز به زور ممکن نیست و در حقیقت هیچ گاه هم به انجام نمی رسد. در نظام های توتالیتر نبرد حکومت و جامعه دائمی است و هر قدمی که یکی از این دو حریف جلو بگذارد، دیگری پس می نشیند. البته حکومت ها از هر جنس که باشند، رفتنی اند ولی جوامع برجا می مانند». (هانا آرنت، توتالیتاریانیسم، ص. 79)

نمونه های مختلف از اروجعلی ببرزاده، در نیروهای کشوری و لشکری ایران زیاد هستند. یکی از فرماندهان بلندپایه نیروی انتظامی که خشونت آن شهره خاص و عام است و حتی به دوره دافوس و درجه سرتیپی هم رسید، حال آن که طبق شهادت هم دوره ای هایش، او هم از درجه داری شروع کرد و رسیدن این شخص به درجه سرتیپی، ده ها برابر غیرقابل باورتر از رسیدن اروجعلی ببرزاده به درجه سرهنگی است. شمار زیادی از مدیران جمهوری اسلامی که القاب دکتر را یدک می کشند، در حد دیپلم دبیرستان هم نیستند. این روش از همان روزهای اول انقلاب رایج شد. اولین قاضی حکومت برآمده از انقلاب، شیخ صادق خلخالی بود که سواد فقهی آن در حد سطح دو حوزه هم نبود و اصولاً صلاحیت قضاوت دعاوی ساده را هم نداشت. حال آن که قضاوت پرونده های مهم و حساس، با احکام سنگین به او سپرده شد. شواهد بسیاری است که او توسط انقلابیون، فقط به خاطر داشتن خصوصیات شخصی منحصر به فرد، از جمله سنگدلی توام با بی سوادی و فرمان پذیری، در راستای پیروی محض از ایدئولوژی حاکم انتخاب شد.

ایدئولوژی حاکم بر ایران در چهار دهه اخیر، تمام تلاش و هم و غم خود را در برآورده ساختن اتوپیای خود و نابودی “جامعه” و یکی کردن آن با خود، و ذوب کردن “شهروند” و “میهن” و “ملت” در خود قرار داده و در این راه از هر ابزار مشروع و نامشروع، اخلاقی و غیراخلاقی، عقلانی و احمقانه، استفاده کرده است. یکی از ملزومات پیشبرد برنامه ایدئولوژی حاکم، وجود مهره هایی چون اروجعلی ببرزاده است.

توسط: محمد محبی
سپتامبر 23, 2018

برچسب ها

اروجعلی ببرزاده توتالیتر خط صلح کوی دانشگاه ماهنامه خط صلح محمد محبی