اخرین به روز رسانی:

نوامبر ۲۴, ۲۰۲۴

شكنجه‌ی روانی و فقدان اخلاق پزشكی/ ساموئل بختیاری

Samouel
ساموئل بختیاری

شکنجه به زبان ساده عبارت است از وارد نمودن رنج و عذاب و اذیت به قصد تحت کنترل در آوردن فرد مورد شکنجه با استفاده از حربه‌های مختلف. میزان عذاب شکنجه بستگی دارد به شکنجه‌گر(عامل شکنجه) و شرایط فرد مورد شکنجه که با توجه به نوع شکنجه و حالات شکنجه‌گر و شکنجه شونده متغیر است.

به گواه تاریخ، ابتدای تاریخ شکنجه بر می‌گردد به آغاز خلقت آدمی و آغاز مخالفت‌های آدمیان با بعضی قوانین و گروه‌ها و دوستی‌ها و دشمنی‌ها و غیره؛ در حقیقت تاریخ شکنجه از داستان هابیل و قابیل و مشابه آن در جنگ‌ها و زندان‌ها و اسارتگاه‌ها و در هر جایی که به نحوی افراد را تحت بندگی و بند خود می‌گرفت، شروع شد. آثار به جا مانده از تمدن‌های باستانی و نوشته‌های پیشین به خوبی بیانگر وجود شکنجه، همزمان با رشد تمدن بشری است. پدران بشر از همان زمان باستان از نبوغ و استعداد قابل ملاحظه‌ای برای به کار بردن بهترین و موثرترین شیوه‌ها و روش‌های شکنجه دادن با استفاده از ساده‌ترین آلات و تکنیک‌ها استفاده می‌کردند. آن‌هایی که در شکنجه کردن دیگران مهارت پیدا می‌کردند و از ظرفیت بالایی برخوردار می‌شدند، کوشش می‌شد که مهارت‌ها و تجارب شان را در آینده نیز استفاده نمایند و از آن‌ها در انواع عملیات تعذیب استفاده گردد. حتی وقتی که پریلوس در آتن گاو برنجی‌اش را برای شکنجه دادن اختراع کرد اول خودش در داخل آن انداخته شد که آزمایش کند ولی قبل از این که بمیرد او را از گاو بیرون کشیدند.

شکنجه به وسایل بسیار پیچیده ضرورت ندارد، بعضی روش‌ها با وسایل بسیار کم اجرا می‌شوند و بعضی هم به هیچ وسیله‌ای ضرورت ندارند و حتی می‌توان با وسایل بسیار معمولی مثل وسایل خانه و آشپزخانه نیز برای شکنجه دادن به روش‌های مختلف استفاده کرد. شیوه‌هایی چون در معرض حمله‌ی حیوانات درنده و وحشی قراردادن در عهد عتیق (روزگار باستان) بسیار مروج بوده و از قدمت زیادی برخوردار است. چهار میل کردن، به چوب آویختن یا به صلیب کشیدن در قرون وسطی بیش‌تر معمول بوده و محبوس ساختن در داخل محفظه‌های آهنی در زیر شعاع آفتاب در هوای گرم در زمان جنگ جهانی دوم در آسیا عموماً به کار گرفته شده است و بعضی  شیوه‌های دیگر مثال‌هایی‌اند از شکنجه‌هایی که به وسایل آماده شده از قبل ضرورت داشتند. با توسعه‌ی تمدن بشری، انواع شکنجه نیز حالات تازه‌ای به خود گرفت. با گذار انسان از مراحل گوناگون توسعه ابزار شکنجه نیز پیشرفته‌تر شدند.

شکنجه به تناسب فشارها و خطرات و عواقب نامطلوبی که ایجاد می‌کند، سبب بروز حالات روانی خاصی می‌شود. آمران شکنجه برای بهره برداری هرچه بیش‌تر از این ابزار، همواره به دنبال روش‌های نوین و کارآمد بودند. ایجاد روش‌های نوین در شکنجه مستلزم همکاری نهادهای قدرت و علم بوده است. در حالی‌که همواره بیش‌تر اصحاب دانش کمر همت به خدمت خلق بسته بودند، در این میان عده‌ای نیز بنده‌ی ارباب قدرت شدند و علم در خدمت مطامع ایشان قرار دادند. در قرن بیستم و با سرنگونی رژیم نازی اطلاعات تکان دهنده‌ای از همکاری دانشمندان آلمانی و رژیم حاکم منتشر شد. راکت‌های مافوق صوت، گاز عصبی، هواپیمای مجهز به موتور جت، موشک‌های هدایت شونده، فناوری تجسسی و آلات پیشرفته‌ی زرهی تنها برخی از فناوری‌های بدیعی بود که در آزمایشگاه‌ها، کارگاه‌ها و کارخانه‌های نازی، حتی در زمانی که در آستانه‌ی شکست بودند، توسعه می‌یافت. همه‌ی این ابزار کشتار، حاصل همکاری علم و قدرت بود.

در نظام‌های ایدئولوژیک مذهبی، برهنه ترین شکل تهاجم به ذات انسان، عرصه‌ی تهاجم ایمانى است. به این معنا که شما در حقیقت نبایستى انسانى که در گذشته بودید، باشید؛ مى‌بایستى به انسانى که آن‌ها مى خواهند، تبدیل بشوید. در سیستم‌هاى توتالیتر دگراندیش و دگرباش به محض اینکه به بند مى‌افتد یا باید به “خاموش باش” تبدیل شود یا به “با ما باش”؛ و معمولاً هم این‌ها با شکنجه به موفقیت‌هایى دست پیدا کرده‌اند، که هنوز هم به آن متوسل مى‌شوند.

شکنجه‌ی روانی به عنوان روشی مدرن، در سال‌های اخیر بیش از پیش مورد توجه صاحبان قدرت قرار گرفته است. شکنجه‌ی روانی عبارت است از نوع شکنجه‌ای که از ابزار روانی و راهکارهای روانپزشکی و روش‌هایی که معمولاً برای مداوای افراد مریض به کار می‌برند، برای شکنجه دادن افراد سالم و عاقل به دلایل سیاسی، مذهبی و یا خانوادگی استفاده می‌شود. این معمولی‌ترین نوع شکنجه برای زندانیان سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی سابق و آلمان نازی بود. انواع معتدل‌تر آن در بخش نظامی ایالات متحده آمریکا در مورد افسرانی که عقاید کمونیستی داشته‌اند مورد استفاده قرار می‌گرفته است. البته شکنجه‌ی روانی هنوز هم توسط بسیاری از رژیم‌های سلطه‌گر اعمال می‌گردد. شاید بتوان گفت نداشتن عوارض جسمانی مانند قطع عضو و سایر نواقص بدنی از دلایل علاقه‌ی شکنجه گران به این نوع از شکنجه است.

روش‌های معمول در این شکنجه معمولاً تزریق مواد شیمیایی به بدن و یا اجبار برای خوردن دارو است. شکنجه با استفاده از داروهای مختلف که در آن از ترکیبات شیمیایی و یا هم از ترکیبات روانگردان برای تحمیل درد و رنج به شخص استفاده می‌گردد تا شخص به قبول هدف شکنجه‌گر وادار شود و به آن خواهی-نخواهی اعتراف نماید و در حقیقت هدف شکنجه‌گر را برآورده سازد؛ نیز شامل این دسته می‌باشد. مهم‌ترین مسئله در شکنجه‌ی سفید، بازجویی و شرایط بازجویی است. معمولاً بازجویی به دو منظور صورت می‌گیرد، یکی استخراج اطلاعات دقیق و واضح و دیگری، ایجاد تغییر در تفکر زندانی یا شستشوی مغزی.

در نوع اول بازجویی، زندانی تحت فشار قرار می گیرد، اما به میزانی که اطلاعات دقیق، ریز و صحیح مورد نیاز باشد. زندانی باید در شرایطی قرار گیرد که انسجام تفکرش حفظ شود و خطاهای ذهنی‌اش کاهش یابد.

در نوع دوم بازجویی، مسئله برعکس نوع اول است و بازجویی، با روش‌های سوال مکرر، بحث و جدل، تهدید، تلقین یا مرام آموزی، تشویق، و خشونت صورت می‌گیرد. هدف اصلی این نوع بازجویی، تسریع شکستن ارزش‌های زندانی و تشویق او به جایگزینی نظام جدید ارزشی است. در این روش، بازجو در نقش دوست و دشمن، ظاهر می‌شود و فقط وقتی فشارها کاهش می‌یابد، این تضاد در جهت دوست شدن با بازجو به معنی پذیرش سیستم ارزشی اوست. در این بازجویی‌های طولانی، خسته کننده با سوالات تکراری در مورد یک موضوع و عدم پذیرش گفته‌های زندانی و باز تکرار و تکرار و تکرار آن سوالات و بحث، فرد تحت فشار قرار می‌گیرد. هم‌چنین، جهت دادن به تضادهای درونی زندانی و تاکید بر ضعف شخصیتی زندانی. شاید به جرات بتوان گفت شکنجه‌ی سفید به مراتب رنج آورتر از شکنجه جسمانی است.

به گفته‌ی پروفسور مینفرد ناواک، گزارشگر خاص سازمان ملل متحد در مورد شکنجه ،”شکنجه و بردگی از بدترین انواع تخطی حقوق انسانی است چرا که شخصیت و کرامت انسانی به شکل مستقیم مورد تجاوز قرار می‌گیرد.” اما بحث ما روی شکنجه در عصر حاضر است، این که چرا بشر با وجود پیشرفت در تکنولوژی و علم و صنعت، در عصری که در فتح کره‌ی ماه با هم در رقابت‌اند، هنوز از شکنجه و آزار همنوع خود که انسان و بشر است دست بر نمی‌دارد؟ زندان‌های بی‌شمار رژیم‌های سرکوبگر در خاورمیانه و حتی زندان‌های مخفی و نیمه مخفی در سرتاسر اروپا و امریکا خود به خود به ما ثابت می‌کند که شکنجه کماکان وجود دارد. شاید به جرات بتوان قرن بیستم را همپای قرون وسطی، قرن شکنجه خواند. در این قرن، تاریخ، شاهد بدترین انواع شکنجه و اعمال ضد انسانی بوده است. قبول و تعهد دولت‌ها درمورد کنوانسیون‌های مختلف منجمله کنوانسیون منع شکنجه تا حدودی توانست برای مدتی هر چند نه طولانی این اندیشه را به دولت‌ها بدهد که مذموم‌ترین اعمال شان را شکنجه تشکیل می‌دهد و در حد امکان از آن پرهیز نمایند، در اساسنامه‌ی دادگاه‌های جزایی بین المللی یوگسلاوی و رواندا برای اولین بار شکنجه جزئ جرایم بین المللی و ضد بشری خوانده شد.

پس از حوادث ١١ سپتامبر ٢٠٠١، جهان دوباره به این پدیده‌ی فجیع روی آورده است و به بهانه‌های مختلف تحت نام مبارزه علیه تروریسم، شکنجه گران کرامت انسانی را با مشت‌های قدرت ذلیل می‌سازند. بعضی از این شکنجه گران اعمال وحشتناک ضد انسانی خویش را اعمالی قانونی نیز می‌شمارند که برای جهان بشریت غیر قابل تصور و غیر قابل پذیرش است. برای مثال دولاند رامسفلد، وزیر دفاع ایالات متحده که خود برای هنجارهای قبول شده‌ی حقوق بشر بین المللی مرزهایی تعیین می‌کند، می‌گوید: “ما مشخص می‌کنیم که چه مجاز است و چه مجاز نیست”؛ که این خود یک هنجار شکنی است و جهان باید از حرکت به این سمت، که ناشی از بنیاد گرایی سیاسی است نجات یابد. یا این که بعضی از دولت‌های مسلمان شکنجه را مشروعیت داده و چنین استنباط می‌کنند که “شکنجه در شریعت رواست” و شکنجه را شامل دستگاه جزایی خویش می‌کنند. این در حالی است که کنوانسیون منع شکنجه را نیز تصویب نموده‌اند و در کنوانسیون مذکور در ماده‌ی دوم صراحت مطلق وجود دارد و هیچ نوع استثنایی ذکر نشده است و استثنائ هم نمی‌پذیرد. پس چطور این دولت‌ها از یک طرف به کنوانسیون مذکور به عنوان عضو سازمان ملل متحد می‌پیوندند و از سوی دیگر اصول آن را زیرپا می‌گذارند. بر اساس قوانین سازمان ملل هیچ موضوعی دینی نمی‌تواند بهانه‌ای برای اعمال شکنجه محسوب گردد. در حالی‌که دولت‌ها نه تنها خود باید از شکنجه اجتناب کنند بلکه باید ریشه‌ی این شکنجه و اعمال شکنجه آمیز را برکنند و نه تنها شهروندان خود را، بلکه شهروندان کشورهای دیگر را که در بازرسی و بازداشت خویش دارند به کشور‌های شکنجه‌گر تسلیم نکنند. اما در واقعیت دولت‌ها با صرف هزینه‌های کلان سعی در ابداع جدیدترین روش‌های شکنجه دارند و از هر امکانی نیز استفاده می کنند.

اما در این میان سازمان ملل متحد که در همکاری نزدیک با دولت‌ها قرار دارد، در مورد کشورهایی که ادعای حاکمیت قانون و احترام به موازین حقوق بشری می‌کنند و به عاملین شکنجه تبدیل می‌شوند چه تصمیمی اتخاذ نموده و چگونه می‌تواند این دولت ها را از شکنجه نمودن دیگران بازدارد؟ پاسخ به این پرسش کمی دشوار به نظر می‌رسد. اما آن‌چه به خوبی روشن است این است که اعمال شکنجه از سوی کشورهای دموکراتیک و مردمسالار، حکومت دیکتاتوری را تشویق می‌کند که شکنجه و خشونت را با شدت بیش‌تری اعمال کنند.

انتشار برخی گزارش‌ها مبنی بر همکاری پزشکان و روانپزشکان به منظور تحمیل حداکثر فشار روحی و جسمی به زندانیان، بیانگر عمق فاجعه‌ی همکاری علم و صاحبان قدرت است. بر اساس این گزارش‌ها، پزشکان و روانپزشکان با طراحی، اجرا و قانونی جلوه دادن روش‌های شکنجه‌ی‌ خشونت‌آمیزی که در سراسر دنیا مورد استفاده قرار گرفته، تخلفی را مرتکب شدند که وسعت نقض حقوق بشر و خیانت به اخلاق پزشکی در آن بزرگ‌تر از تمامی موارد مشابه پیشین است. همکاری گسترده‌ی انجمن روان‌شناسی آمریکا (APA) طی سال‌های متمادی با پنتاگون، نمونه‌ای از خدمت علم به شکنجه است. بر اساس پژوهش دیوید هافمن حقوقدان آمریکایی، این انجمن در فعالیت‌های موسوم به “مبارزه با تروریسم” همکاری موثری داشته است. اعضای این انجمن علاوه بر ابداع روش‌های شکنجه، شاهد اجرایی شدن آن‌ها هم بوده‌اند. حضور موثر کادر بهداشتی در حین بازجویی‌ها بسیار دردناک است.

با توجه به این‌که پزشکان و سایر فعالان عرصه‌ی بهداشت برای شفای بیماران سوگند یاد کرده‌اند، اما با تحریک، مشروعیت بخشی و مشارکت در شکنجه موجب آسیب به اعتماد جایگاه‌های اجتماعی نسبت به پزشکان شده‌اند. فعالان بهداشتی که به شکنجه‌ی زندانیان کمک کرده‌اند می‌بایست توسط انجمن‌های پزشکی وادار به پاسخگویی شوند و پاسخگویی برای حفظ اعتماد به حرفه‌ی پزشکی و برای پایان دادن به شکنجه ضروری است؛ شکنجه‌هایی که موجب زخم شدن جسم و ذهن افراد شده و بازماندگان را مجبور به تحمل جراحت‌های شدید، یادآوری خاطرات تحقیر کننده و کابوس‌های مکرر می‌کند. به نوشته‌ی سایت آنتی وار، سازمان پزشکان مدافع حقوق بشر هم‌چنین خواستار یک تحقیق جامع در جبران جرایم پزشکان خاطی شده است که بر اساس آن مجرمان می‌بایست ضمن پاسخگویی به خاطر جرایمی که مرتکب شده‌اند، با پرداخت غرامت، مراقبت‌های پزشکی و یا ارائه‌ی خدمات اجتماعی-روانی، به جبران خسارت‌های ناشی از شکنجه‌ی زندانیان، بپردازند. این سازمان هم‌چنین خواستار آن شده که فعالان بهداشت که استانداردهای اخلاقی و یا قانون را زیر پا گذاشته‌اند از طریق پیگرد‌های جنایی، ابطال پروانه و لغو عضویت آن‌ها از جوامع تخصصی،‌ جریمه شوند.

منابع:
وبسایت رادیو زمانه، آنتی وار و هافینگتن پست
توسط: ساموئل بختیاری
آگوست 28, 2015

برچسب ها

آ.پ.ا. انجمن روانشناسان امریکا ساموئل بختیاری شکنجه شکنجه روانی ماهنامه خط صلح ماهنامه شماره ۵۲