تنش زدایی در خارج بدون تنش زدایی در داخل؟!/ رضا علیجانی
قدرت مسلط بر ایران، به خصوص راس هرم سیاسی، با مذاکرات هستهای بیشتر به دنبال حل مشکلات اقتصادی با رفع تحریمهاست. هر چند گفته شده این مذاکرات آزمونی برای مذاکره با امریکاییها در دیگر مسائل است؛ اما مجموعه عناصر و عوامل در کنار یکدیگر نشان میدهد آنها نیازمندند که نوعی منازعهی خفیف با امریکا را در گفتمان مشروعیت بخش قدرت مستقر در ایران همچنان و همواره حفظ کنند.
قدرت مستقر دیگر چندان نمیتواند روی مذهبی بودن و عامل اجرای شریعت بودنش در کشور برای مشروعیت سازی بین اقشار زیادی مانور بدهد. از این رو به ناچار دشمن ستیزی و حفظ محور مقاومت در منطقه را محور مشروعیت ساز خود کرده است.
از طرف دیگر در اعماق قدرت در ایران نکتهای رسوخ کرده است که اکر ما جایی کوتاه بیاییم و شل بدهیم، چه در عرصهی خارجی و چه در عرصهی داخلی، قافیه را خواهیم باخت. قبلاً نیز هاشمی رفسنجانی در دههی شصت گفته بود ما اشتباه شاه را مرتکب نمیشویم و فضا را باز نمیکنیم تا خودمان سرنگون شویم. این ایده همچنان در اعماق ناخودآگاه و خودآگاه قدرت در ایران وجود دارد.
بر این اساس قدرت مستقر در ایران نمیخواهد با حل و فصل مسئلهی هستهای و تنش زدایی نسبی در این رابطه به تنش زدایی در داخل هم بپردازد. عدم همراهی با دولت خاتمی در گذشته و عدم همراهی با شعارهای کم رنگتر حسن روحانی در سیاستهای داخلی و اصرار بر افزایش تعداد اعدامها و دستگیریها و احضارها و سرکوبها، همگی بیانگر این سیاست سخت گیرانهی داخلی به موازات نرمش قهرمانانهی هدف دار در خارج است.
بنابراین قدرت مستقر در ایران به طور ارادی و به طور مستقیم نمیخواهد مذاکرات هستهای هیچ تاثیری روی حقوق بشر در داخل داشته باشد. قبلاً نیز در مخالفت برای ورود فعال به حل و فصل مسائل هستهای، گفته میشد دشمن به دنبال حل مشکل نیست و با حل این مسئله هم دست از سرما بر نمیدارد و روی حقوق بشر تمرکز خواهد کرد و این البته مسئلهی درستی است! اما همهی این واقعیت به توطئهی دشمن بر نمیگردد. اصل مسئله چیز دیگری است. خود شکن، آینه شکستن خطاست. مشکل اصلی در رفتار خود حاکمیت است و تا فضای انسداد سیاسی و نقض حقوق بشر در ایران وجود دارد، فعالان سیاسی و مدنی تغییر خواه در داخل در این باره فعال خواهند بود و بالطبع افکار عمومی جهان و نهادهای مستقل حقوق بشری نیز که به خصوص پس از پایان جنگ سرد بیش از پیش روی اندیشه و ایدئولوژی حقوق بشر حساس شدهاند، در این باره عکس العمل نشان خواهند داد و البته قدرتهای جهانی نیز سعی در بهره برداری از این مسئله برای اهداف و منافع خاص خودشان خواهند داشت. بهره گیری آنها از این مشکل عامل ایجاد آن نیست و تنها از این معضل خودبنیاد به صورت جانبی بهره برداری میکنند. همان گونه که نقض حقوق بشر در بلوک شرق سابق واقعیتی بود که ربطی به بهره برداری غربی ها از آن نداشت و از قضا یکی از عوامل فروپاشی این بلوک هم همین بی اعتنایی به افکار عمومی و حقوق اولیهی سیاسی و اجتماعی مردم تحت حاکمیت شان بود.
بدین ترتیب حل مسئلهی هستهای در قدرت مستقر در ایران به صورت مستقیم و ارادی تاثیری بر رعایت حقوق بشر نخواهد داشت.
اما به طور غیر مستقیم و غیرارادی حل و فصل مشکل هستهای از چند مسیر روی مسئلهی حقوق بشر در ایران موثر واقع خواهد شد:
اول- ناراضیان سیاسی در ایران که بخش قابل توجهیشان در انتخابات اخیر به روحانی رای داده و یا حداقل از روی کار آمدناش به صورت مطالبه محورانه حمایت کردند؛ پس از حل مشکل هستهای توقع بیشتری برای تمرکز روی مسائل داخلی و به خصوص مسائل مربوط به آزادیها خواهند داشت. فشار این مطالبه، دولت را به ناچار وادار خواهد کرد در این رابطه فعالتر و حداقل حساستر شود. همین فشار به کل قدرت مستقر نیز وارد خواهد شد. قدرت در ایران لااقل در این مورد باید پاسخگوتر از قبل باشد.
دوم- ناراضیان اقتصادی نیز با ایجاد گشایش نسبی در اوضاع اقتصاد و بهبود وضعیت معیشتیشان (بنا به نظریهی آبرام مزلو) به تدریج خواهان مطالباتی بیشتر خواهند شد. نزدیکترین راه به دموکراسی در ایران رفاه مردم و نه فقر آنهاست. اقشار وسیع تری از طبقهی متوسط با مقداری رفاه و خلاصی یافتن از مشکلات دست و پاگیر اقتصادی اوقات فراغتی خواهند یافت که مطالباتی بالاتر را پیگیر کنند. طبقهی متوسط کمی مرفهتر شده خواهان مشارکت سیاسی و سهم خواهی در ادارهی جامعه خواهد بود و همین امر نیز فشار مطالبات حقوق بشری را بیشتر و بالاتر خواهد برد و در شرایط و مسائل مربوط به این حوزه موثر خواهد بود.
سوم- در عرصهی بین المللی نیز افکار عمومی جهانی که عادت کرده به تیتر یک مطبوعات شدن ایران دربارهی مسائل هستهای، به تدریج از این تیتر فاصله خواهد گرفت و احتمالاً تیتر عمدهی بعدی مسئلهی حقوق بشر در ایران خواهد بود (البته مسائل منطقهای نیز نامزد دیگر این تیتر جانشین خواهند بود). به همین ترتیب علاوه بر افکار عمومی جهانی نیروها و نهادهای مستقل حقوق بشری نیز همین وضعیت را خواهند داشت و اهتمام بیشتری روی مسئلهی حقوق بشر در ایران خواهند نمود. قدرتهای برتر جهانی نیز در تداوم منازعهی گاه خفیف و گاه شدید شان با حکومت ایران وارد همین چالش (در کنار دیگر چالشهای احتمالی منطقهای) خواهند شد.
بدین ترتیب مجموعهی این عوامل دست به دست هم خواهد داد تا قدرت مستقر در ایران که بین مذاکرات هستهای و مسئلهی حقوق بشر رابطهای نمیبیند و نمیخواهد برای آینده نیز چنین شود؛ مجبور شود تا به مسئلهی حقوق بشر توجه بیشتری بکند.
اما ملیترین و بهترین حالت این است که به جای فشارهای داخلی و یا خارجی خود قدرت مستقر به این جمع بندی برسد که تنش زدایی در خارج بدون تنش زدایی در داخل موفق نخواهد بود. دولتمردان متوجه شوند که توسعهی اقتصادی در کشور نفت خیز با درآمد بالا و استعداد فساد اقتصادی فراوان، بدون آزادی بیان و رسانهها و بدون قوهی قضاییهی مستقل میسر نیست و به طور کلی حکومت در یابد بهترین و نزدیک ترین راه برای ماندگاری، نه توانایی هستهای و قدرت نظامی و مداخلات منطقهای، بلکه دموکراسی درونی و همبستگی ملی و استحکام داخلی است؛ به خصوص در سرزمینی که بخش مهمی از جمعیتش جوان است و تغییر خواه و تسلیم قالبهای تحملی حاکمان نمیشود.
قرائنی چشمگیر برای این درس گیریها فعلاً در چشم انداز نیست. اما هوای سیاست در ایران مثل آب و هوای اقلیمیاش بسیار متنوع و متلون است. هر چیزی ممکن است و هیچ چیز منتفی نیست. حتی پذیرش تدریجی و البته سخت دموکراسی توسط حاکمان. حاکمان و قدرت مستقر یا باید منعطف شوند و منطبق بر خواستهای مردمانشان گردند و یا اگر سرسختی و صلبی نشان دهند خواهند شکست. این انتخاب بیشتر از آن که به مردمان ربط داشته باشد به حاکمان و درس گیری و تجربه آموزی شان از حوادث روزگار مربوط است.
برچسب ها
رضا علیجانی ماهنامه خط صلح