اخرین به روز رسانی:

ژانویهٔ ۲۸, ۲۰۲۵

تمامت خواهی سیاسی در خدمت سنت‌گرایی مردسالارانه / رضا نجفی

خط صلح- در بادی امر شگفت می‌نماید که فعالیتی در جامعه نه فی الفسه به سبب خود نوع فعالیت بلکه به سبب جنسیت فرد، برای نیمی از جامعه ممنوع شمرده شود. برای نمونه منطقی نمی‌نماید که دوچرخه سواری امری قبیح نباشد اما برای زنان قبیح شمرده شود. به دشواری بتوان منطق چنین ممنوعیتی را توجیه کرد زیرا عقل سلیم چنین حکم می‌کند که امری یا قبیح است و یا نیست و دیگر صرف زن یا مرد بودن حرمت یا عدم حرمت یک فعل ساقط یا برقرار نمی شود. با این حال حقیقت این است که نه تنها در ایران بلکه در جهان ما شاهد تاریخی از ایجاد تبعیض و نابرابری برای زنان در حوزه‌های گوناگون اجتماعی بوده‌ایم. برشمردن این نابرابری‌ها در تاریخ ایران یا جهان توضیح واضحات و امری ناضروری است. حتی یادآوری این نکته که روند کلی در جهان به سوی رفع این تبعیض‌ها می‌رود و زنان امروزه بیش از گذشته می‌توانند پا به پای مردان از امکانات و فرصت‌های برابری سود جویند، نیز تکرار بدیهیات است. آن‌چه شاید جای پرداختن به آن دارد این است که در سه دهه‌ی گذشته برخلاف زنان بیش‌تر کشورهای جهان، زنان ایرانی به جای کسب حقوق بیش‌تر، با سلب آزادی‌ها و حقوق پیشین خود مواجه شده‌اند.

حقیقت آن است که ایجاد بند و مانع برای مشارکت زنان در حوزه‌های فرهنگی و هنری و حتی اجتماعی در ایران، امری جدید و محدود به دوره‌ی سی و پنج ساله‌ی حکومت اسلامی نیست. برای نمونه منع آواز خوانی و یا نوازندگی زنان ریشه در برخی متون فقه سنتی شیعه دارد و در طول تاریخ کشورمان ایجاد محدودیت برای فعالیت‌های بانوان بارها دیده شده است. اما نکته در این میان آن است که با گذر زمان و ورود ما به دوره‌ی مدرن، در حالی که در دیگر کشورهای جهان شاهد رفع تبعیض و مشارکت بیش‌تر زنان در همه‌ی حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی هستیم، در ایران به جای رفع یا تلطیف سختگیری‌های مردسالارانه‌ی تاریخی، همان اندک آزادی‌هایی که زنان از دوره‌ی مشروطیت به بعد به آن دست یافته بودند، به جبر باز پس داده‌اند و بخش‌هایی از حاکمیت در دنیای مدرن امروز کوشیده است خلاف روال طبیعی تاریخ حرکت کند.

برخی از این تضییع حقوق در ایران بسیار بنیادی است و از عدم حق آزادی در نوع پوشش، حضور در برخی اماکن مانند ورزشگاه‌ها تا انتخاب برخی مشاغل را شامل می‌شود. این گروه محدودیت‌ها همگانی هستند و بیش‌تر به چشم می‌خورند و مورد نقد قرار می‌گیرند. اما برخی از محدودیت‌ها و آسیب‌های ناشی از آن کمتر مورد بحث بوده‌اند. برای نمونه برخی هنرها یا فعالیت‌ها از آغاز حاکمیت جدید برای زنان عملاً ممنوع شد مانند رقص، آواز، قضاوت و حتی کمابیش نوازندگی. این ممنوعیت‌ها نه تنها به مردانه کردن برخی حوزه‌ها انجامید (که مردانه شدن این بخش‌ها از جامعه خود نیاز به تحلیلی آسیب شناسانه دارد)، بلکه اساساً موجب نابودی استعدادهایی شد که در صورت شکفته شدن، برای جامعه نیز ثمرات فراوانی ایجاد می‌کرد. جای خالی این استعدادهای ناشکفته گاه دیده نمی‌شود اما اگر به استعدادهایی که در مهاجرت شکوفا شدند یا استعدادهایی که پیش از انقلاب هنر خود را عرضه کردند، بنگریم شاید دریابیم با چه خسرانی روبرو شده‌ایم. بی شک اگر این منع و محدودیت‌های فعلی نمی‌بود، جامعه‌ی ایران می‌توانست ده‌ها و صدها سیمین قدیری و مهسا وحدت و شیدا قرچه داغی‌ها داشته باشد. نگاهی به موفقیت‌های زنان در حوزه‌هایی که کم‌تر در آن با منع قانونی روبه‌رو بوده‌اند، نشان می‌دهد زیانی که جامعه از به ثمر نرسیدن استعدادهای بالقوه متحمل شده، خارج از تصور و تخمین است.

مشت نمونه‌ی خروار نگاهی آماری به رشد زنان نویسنده در دو دهه گذشته است. در حالی که پیش از انقلاب نویسندگان زن انگشت شمار بودند آمار نشان می‌دهد در دو دهه‌ی گذشته شمار نویسندگان زن ده و نیم برابر شده است (این شمار در نویسندگان مرد تنها یک و نیم برابر رشد نشان می‌دهد) و با نگاهی به نتایج جوایز و داوری‌های ادبی می‌توان دریافت این رشد نه تنها کمی، بلکه کیفی نیز بوده است. هم‌چنین می‌توان به رشد حیرت انگیز دانشجویان دختر در برابر دانشجویان پسر اشاره کرد که حتی در حال حاضر شمارشان بیش از همتایان مرد خود است. این آمار نشان می‌دهد به رغم محدودیت‌های بیش‌تر، میل به مشارکت بیش‌تر در زنان جامعه‌ی ایرانی وجود دارد و چه بسا اگر بسترهای مناسب قانونی فراهم آید و به جای منع و محدودیت، به حمایت و تشویق بانوان پرداخته شود، شاهد چه تحول شگرفی در جامعه خواهیم بود.

شایان اشاره است که این منع و محدودیت‌ها نه تنها ظلمی به آن صدها و هزاران هنرمند بالقوه و ناشکفته‌ی زن، که ظلمی به کل جامعه‌ی ایران است. حذف نیمی از جامعه در حوزه‌هایی که نام بردیم و یا از یاد بردیم به سود نیم دیگر جامعه نیز نیست بلکه به فقیر کردن و خشن کردن کل جامعه می‌انجامد. مثال پیش پا افتاده این بحث منع حضور زنان در استادیوم‌های ورزشی است که در ظاهر برای حفظ حرمت‌ها صورت می‌گیرد اما در عمل می‌بینیم عدم حضور زنان در این مکان‌ها دست بر قضا به رواج بد اخلاقی‌ها و بی‌اخلاقی‌های بیش‌تری انجامیده است.

گفتنی است که این منع و محدودیت‌ها تنها حاصل قانون گزاری‌های کج اندیشانه در سی و پنج سال گذشته نبوده و گاه ریشه در فقر فرهنگی جامعه و مردسالاری و سنت‌گرای جامعه‌ی ایران دارد. چه کسی است که نداند حتی در پیش از انقلاب نیز اغلب خانواده‌ها با دیده‌ی خوارشماری و حتی بیزاری به بازیگری یا اشتغال به رقص یا آواز زنان می‌نگریستند. اما این انتقاد به قانون گزاران نیز وارد است که به جای دفاع از حقوق بانوانی که صاحب استعداد و یا علاقه در این حوزه‌ها بودند، به پیشداوری‌ها و بد سلیقگی‌ها و بدفهمی‌ها صورت قانونی بخشیدند.

بی شک باب این بحث گشوده است و نیاز به ده‌ها تحلیل و تحقیق در این باره حس می‌شود از جمله چرایی‌های تلاش برای حذف نیمی از جامعه در عرصه‌های گوناگون که برآمده از گونه‌ای اندیشه‌ی توتالیتری برای به انقیاد کشاندن کل جامعه از طریق ظلم مضاعف به زنان است، شمرده می‌شود. این یادداشت کوتاه تنها دعوتی است از اهل فکر برای واکاوی ریشه‌های سنتی زن ستیزی در تاریخ کشورمان و نیز نقد تلاش‌های تمامت خواهانه در حوزه‌ی سیاست برای قانونی ساختن این سنت گرایی مردسالارانه.

رضا نجفی

نویسنده و مترجم

توسط: رضا نجفی
نوامبر 24, 2014

برچسب ها

برابری جنسی تبعیض جنسیتی خط صلح آذرماه خط صلح شماره 43 رضا نجفی زنان ماهنامه خط صلح شماره 43