اخرین به روز رسانی:

دسامبر ۱۶, ۲۰۲۵

مردی که مادر ما شد؛ شعری از جمشید عزیزی

آه از فریب زمستان

دلخوشی از زندگی

به نمردن رسیده است

با این همه،

شعر هنوز هست

ماه هنوز هست

در کف اقیانوس هنوز

مروارید پیدا می‌شود

خواب اگر چه فراگیر

بیداری اما

هنوز زیباست

مشعل‌ها را می‌شکنند

ستاره‌ها را با خودکار مشکی

ناپدید می‌کنند…

برای دیدن فردا

 

باید بیدار شویم

تا آن‌که بی‌دار شویم

 

مردی مادر ما شد

با دست‌های مهربان‌اش نوازش‌مان کرد

آوازی از امید به لب

در خیمه‌ای از خیمه‌های شب

شادی جوانه زد…

 

ای مادر عزیز

ای مرد مهربان

ما عاقبت

به خانه‌ی خورشید می‌رسیم

تو می‌نشینی

ما یک خاطره از سرما

تعریف می‌کنیم…

 

توضیح: این شعر از درون زندان لاکان رشت برای «منوچهر فلاح»، زندانی سیاسی محبوس در این زندان که توسط دادگاه انقلاب به اتهام محاربه به اعدام محکوم شده، سروده شده است.
توسط: جمشید عزیزی
ژوئن 22, 2025

برچسب ها

اعدام جمشید عزیزی خط صلح خط صلح 170 زندان لاکان رشت زندانی سیاسی شعر ماهنامه خط صلح منوچهر فلاح