محرومیت از تحصیل در ایران: از انقلاب فرهنگی تا فردای جنبش «مهسا»/ فرشته گلی

اخرین به روز رسانی:

اکتبر ۲, ۲۰۲۴

محرومیت از تحصیل در ایران: از انقلاب فرهنگی تا فردای جنبش «مهسا»/ فرشته گلی

برای بررسی داستان محرومیت از تحصیل در ایران، باید نگاهی گذرا و کوتاه به سابقه‌ی موضوع داشته باشیم. «محرومیت» عبارت آشنایی برای مردم ایران است. این مردم قرن‌هاست با این‌واژه آشنا هستند و با پوست و گوشت و خونشان آن‌را لمس و درک کرده‌اند. اما محرومیت تحصیلی را –که موردنظر این یادداشت است— باید در دوره‌ی جدید و صدسال گذشته بررسی کرد؛ یعنی از زمانی‌که تحصیلات آکادمیک، به‌شکل رسمی در ایران شکل گرفت. با این‌حال، آن‌چه ما با نام محرومیت تحصیلی می‌شناسیم، در دوره‌های سیاسی پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ دیده نشده، یا به‌ندرت و در شرایط خاص اعمال شده است. حتی در دوران پهلوی با چنین روش‌هایی روبه‌رو نبوده‌ایم، بسیاری از مبارزان انقلابی و افراد وابسته به احزاب مخالف نظام پهلوی، بدون فشار و محرومیت، تحصیلات عالیه‌ی خود را ادامه داده و به اتمام رسانده‌اند. بررسی دقیق‌ این‌روش تنبیهی ظالمانه برای دانشجویان، در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بدون توجه به پیش‌زمینه‌ها و پدیده‌های مهمی چون انقلاب فرهنگی، ممکن نیست.

انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹، نقطه‌ی پایان ناآرامی‌هایی بود که در ‏دانشگاه‏‌ها، هم‌زمان با تشدید درگیری‌های منتج به سرنگونی نظام سلطنتی، آغاز شده بود. در تظاهرات پیاپی که باعث تضعیف پایه‌های حکومت پهلوی گردید، دانشجویان ‏نقش به‌سزایی داشتند. به‌هر حال، با تعطیلی دانشگاه‏‌ها در بهار سال ۱۳۵۹ همراه با اخراج اساتید و دانشجویان با بهانه‌هایی چون داشتن زاویه یا تضاد با معیارها و ارزش‏‌های ‏انقلاب اسلامی، رسماً انقلاب فرهنگی آغاز و با نام یکی از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین اتفاق‌های ایران پس از انقلاب در تاریخ ثبت می‌شود. باید یادآوری و تاکید کنیم که در همان ابتدا، انقلاب فرهنگی و پس از آن برنامه‌ی اسلامی‌کردن دانشگاه‏‌ها با نام پاک‌کردن تاثیرات غرب، نتیجه‌ای جز شکست نداشت، اما هدف سیاسی کوتاه مدت انقلاب فرهنگی که عبارت بود از اخراج گروه‌‏های چپ‌گرا از دانشگاه‌‏ها ‏و سپس ممانعت استفاده از محیط دانشگاه برای سازماندهی، محقق شد. ۳۰ماه تعطیلی دانشگاه‌ها، همراه با ممنوعیت ورود هزاران دانشجو، آغاز داستانی بود که بعدها به دانشجویان و اساتید ستاره‌دار ختم شد و هنوز هم ادامه دارد.

هنگامی‌که در بهمن ۱۳۵۷، حکومت انقلابی قدرت را در دست گرفت، دانشگاه‏‌ها ‏از معدود مکان‌هایی بودند که روحانیون محافظه‌کار، بر آن تسلط نداشتند. با این‌که دانشجویان در پیروزی انقلاب حضوری موثر داشتند و نقش مهمی ایفا کرده بودند، اما آیت‌الله خمینی و یاران او، در محیط دانشگاهی، حامی و پشتیبان ایدئولوژیکی مهم و تاثیرگذار نداشتند، دانشجوها بیش‌تر تحت‌تاثیر علی شریعتی بودند. در همان هنگام چند سازمان چپ‌گرای سکولار نیز در دانشگاه‌‏ها فعال بودند و با بهره‌گیری از سمپات‌های ‏دانشجو، در دبیرستان‌‏ها،‏ کارخانه‏‌ها ‏و مناطقی که اقلیت‏‌های ‏قومی ساکن داشتند، فعالیت می‌‏کردند.

با این‌همه، انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه‌ها و پس از آن بازگشایی همراه با ایجاد ممنوعیت برای اساتید و دانشجویان، سرآغاز راهی بود که تا امروز با تمام شُل‌کن-سفت‌کن‌های حاکمیتی، تداوم دارد و اتهام «دانشجوی ستاره‌دار» نیز ساخته و پرداخته‌ی همین دوران محسوب می‌شود؛ دانشجویانی که به‌خاطر اظهارنظر، نقد یا حضور در مراسم انتقادی دانشجویی، با همین اتهام، از ادامه‌ی تحصیل و بهره‌مندی از حقوق قانونی خود محروم شدند. نکته‌ی جالب و تاسف‌بار این‌که در ویکی‌پدیا نیز در خصوص این پدیده چنین آمده: «دانشجوی ستاره‌دار در ایران به دانشجویانی که به‌خاطر فعالیت‌های سیاسی محکومیت داشته‌اند گفته می‌شود. این دانشجویان ممکن است از ورودشان به دانشگاه جلوگیری شده، از ادامه تحصیل محروم شده یا بعدترها –با بخشش مسئولان— تحت شرایط خاصی ثبت‌نام شوند. ممنوع‌الورودی، ابزاری برای سرکوب دانشجویان و فعالیت‌های عمدتاً سیاسی آنان در جمهوری اسلامی ایران است».

اما جالب‌تر این‌که اصطلاح ستاره‌دار، در دوره‌ی مصطفی معین در وزارت علوم اصلاحات و سید محمد خاتمی وارد ادبیات سیاسی ایران شد. به این‌ترتیب، دانشجویان در سه دسته با عناوین یک‌ستاره، دوستاره و سه‌ستاره معرفی می‌شدند. دانشجویان یک‌ستاره «نقص پرونده» داشتند، در حالی که به دانشجویان دوستاره علاوه بر نقص پرونده، اخطارهایی نیز داده شده بود. دانشجویان سه‌ستاره اما افرادی بودند که به دلیل فعالیت‌های سیاسی از تحصیل محروم می‌شدند. در واقع، دانشجویان سیاسی که از ادامه تحصیل بازمانده‌ بودند، همان دانشجویان ستاره‌دار اصلی بودند که توفیقی در رفع مشکل محرومیت خود نداشتند. از همان ابتدا، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی نقش اساسی در این محرومیت‌ها داشته است؛ به این صورت که اگر نهاد مذکور، صلاحیت عمومی فرد متقاضی ورود به دانشگاه را تایید نکند، دبیرخانه‌ی هیات گزینش در سازمان سنجش با استناد به نظرات وزارت اطلاعات و سایر عوامل، حکم به محرومیت دانشجو از تحصیل یا پذیرش مشروط همراه با تعهداتی مثل تغییر محل تحصیل صادر می‌کند. این حکم قابل‌اعتراض است و گاهی پس از پیگیری‌های فرد محروم از تحصیل، هیات مربوطه نظر خود را تغییر می‌دهد. برخی از دانشجویان ستاره‌دار علیه این تصمیمات به دیوان عدالت اداری شکایت می‌برند و گاه دیوان رای به نفع دانشجو صادر کرده و محرومیت را خلاف قانون اعلام می‌کند، اما با این حال دانشگاه‌ها معمولاً از اجرای حکم دیوان خودداری کرده‌اند.

باید متذکر شویم که اولین اعلامیه‌ی حقوق بشر، در۱۰ دسامبر ۱۹۴۸، حق تحصیل را برای همه‌ی انسان‌ها، فارغ از نژاد، رنگ، عقیده، مذهب و جنسیت برابر می‌داند. در بند ۱ ماده‌ی ۲۶ این اعلامیه آمده است: «هرکس حق دارد که از آموزش و پرورش بهره‌مند شود. آموزش و پرورش لااقل تا حدودی که مربوط به تعلیمات ابتدایی و اساسی است باید مجانی باشد. آموزش ابتدایی اجباری است (لازم به ذکر است که طبق آمار رسمی، در سال ۱۴۰۳ فقط ۹۳۰ هزار دانش‌آموز در ایران از تحصیل محروم شده‌اند) آموزش حرفه‌ای باید عمومیت پیدا کند و آموزش عالی باید با شرایط تساوی کامل، به‌روی همه باز باشد تا همه، بنا به استعداد خود بتواند از آن بهره‌مند گردند».

محرومان از تحصیلات دانشگاهی در ایران، به سه گروه عمده تقسیم می‌شوند: گروه اول کسانی هستند که در آستانه‌ی ورود به دانشگاه از حق تحصیل محروم می‌گردند. به‌عبارت دیگر، این‌گروه تا مقاطع ابتدایی و متوسطه حق تحصیل داشته و از تحصیلات عالیه محروم‌اند. این محرومیت بیش‌تر شامل دانشجویان اقلیت‌های مذهبی است و در حال حاضر بیش‌ترین آمار این گروه را افرادی بهاییان تشکیل می‌دهند. پس از انقلاب، در کنار انواع محرومیت‌ها و فشارها بر جامعه‌ی بهایی ایران، محرومیت از تحصیلات عالی و فشار بر دانشگاهیان بهایی، هم‌زمان با انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۵۹ آغاز شد. این‌محرومیت، اخراج کارمندان، استادان و کلیه‌ی دانشجویان بهایی و جلوگیری از ورود به دانشگاه در سال‌های بعد را شامل می‌شود. از سال ۱۳۵۸ تا شروع انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۵۹، به‌تدریج کلیه‌ی استادانی که هنوز مشغول خدمت بودند، با حکم اخراج از دانشگاه مواجه شدند و تا امروز علی‌رغم پیگیری بسیاری از آنان در سطوح ملی و بین‌المللی، تغییری در وضعیت آنان رخ نداده است.

گروه دوم دانشجویانی هستند که همزمان با تحصیل، با گرفتن احکام تعلیقی، به‌شکل موقت محروم (حداکثر ۵ سال)، یا از دانشگاه اخراج می‌شوند و گروه سوم شامل آن‌هایی است که از ادامه‌ی تحصیل در مقاطع بالاتر (کارشناسی به کارشناسی ارشد، کارشناسی ارشد به دکترا) محروم می‌شوند (یعنی همان دانشجویان ستاره‌دار).

در دولت رسمی دوم جمهوری اسلامی و پس از بازگشایی دانشگاه‌ها، اولین گروه محروم از تحصیل در مراکز علمی و دانشگاهی را بهاییان تشکیل می‌دادند. طی سال‌های ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۷، علی‌رغم پیگیری این دانشجویان و مراجعه به مراجع گوناگون قانونی و انعکاس وضعیت آنان در رسانه‌ها و مجامع بین‌المللی و با وجودی که تعداد بسیاری از دانشجویانی که به اتهام گرایش‌های سیاسی اخراج شده بودند، به‌تدریج به دانشگاه بازگشتند، هیچ‌یک از دانشجویان بهایی امکان بازگشت به دانشگاه را نیافتند، چراکه شرط این بازگشت، اعلام عدم اعتقاد به آیین بهایی عنوان شده بود، در حالی‌که بهاییان، اساساً کتمان عقیده را مجاز نمی‌دانند. این اتفاق در حالی افتاد که در همین دهه، بسیاری از توابین و حتی کسانی که پس از گذراندن حبس آزاد شده بودند، بدون مشکل به دانشگاه بازگشتند و تحصیلات خودشان را به پایان رساندند. به‌هرحال محدودیت‌های تحصیلی برای بهاییان در هیچ‌کدام از دولت‌های پس از پایان جنگ نیز تغییر نکرد و ادامه یافت. لازم به یادآوری است که بر اساس پژوهش مقصود فراست‌خواه، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی تهران، نزدیک به ۱۵ هزار دانشجو به‌دلایل سیاسی در جریان انقلاب فرهنگی و از بهار ۱۳۵۹ تا اواسط سال ۱۳۶۲ از تحصیل محروم شدند.

در پایان دهه‌ی هفتاد و علی‌رغم روی کار آمدن دولت اصلاحات، با شعارهایی از جنس آزادی بیان و بازگشت به اصول منتسب به حقوق بشر مندرج در قانون اساسی، تا پایان دولت تغییری در وضعیت این‌گروه ایجاد نشد. اصل ۲۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران می‌گوید: «تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ‌کس را نمی‌توان به‌صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و مواخذه قرار داد». هم‌چنین در بخشی از اصل ۹ قانون اساسی آمده است: «هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، آزادی‌های مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات‏، سلب کند». با این‌حال در سال ۱۳۸۳ بود که پرسش از مذهب داوطلب، در فرم ثبت‌نام کنکور حذف شد و امکان ثبت‌نام برای شهروندان بهایی فراهم گردید. در این سال، نزدیک به هزار نفر از بهاییان و اکثراً بدون آمادگی کافی، در کنکور شرکت کردند و فقط از حق ثبت نام در کنکور سراسری (نه دانشگاه آزاد) برخوردار شدند. اما از همان سال تا امروز همواره با موانع جدید روبه‌رو بوده‌اند. عدم ارائه‌ی کارنامه به‌علت موهوم نقص پرونده، عدم اعلام قبولی، حذف داوطلبان با رتبه‌های یک و دو رقمی، قبولی گزینشی چند نفر معدود از میان صدها نفر و مردود اعلام نمودن بی‌دلیل بقیه، همگی از موانعی است که این شهروندان با آن روبه‌رو بوده‌اند.

شاید دوران هشت‌ساله‌ی دولت احمدی‌نژاد را باید بدترین دوره‌ی تاریخی، در برخورد با جنبش دانشجویی نامید. سال ۱۳۸۵ سرآغاز این برخوردها بود، در این سال دفتر انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر، با تایید رئیس و نمایندهی ولی فقیه در دانشگاه، صبح جمعه ششم مرداد ماه، تخریب و اموال آن ضبط گردید. در ادامه نیز در سال ۱۳۸۶ این برخوردها با دانشجویان شدیدتر و سخت‌تر شد. نمونه‌هایی چون محرومیت ۳۰۹ دانشجو، همراه با ممنوع‌الورود شدن، احضار به کمیته‌ی انضباطی، احضار به دادگاه، بازداشت (کم‌تر از یک هفته)، اخراج بیش از ۴۰ تن از اساتید دانشگاه‌ها و زندانی‌شدن دانشجویانی چون سعید درخشندی، ابوالفضل جهاندار، احسان منصوری، مجید توکلی، احمد قصابان و یعقوب میرنهاد و غیره. این روند تقریباً در تمام سال‌های ریاست جمهوری احمدی‌نژاد ادامه داشت. اوج این برخوردها را در سال ۱۳۸۸ و پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و حوادث بعد از انتخابات، با دانشجویان منتسب به «جنبش سبز»، مشاهده می‌کنیم. بازداشت گسترده‌ی دانشجویان در روزها و ماه‌های پر التهاب آن سال، با محروم کردن بسیاری از آنان همراه بود که برخی تا همین امروز ادامه داشته است. از سوی دیگر در سال‌های دولت محمود احمدی‌نژاد، حدود هزار دانشجو از تحصیل محروم شدند و همین برخورد، وحشت از فعالیت اعتراضی دانشجویی را در میان دانشجویان به اوج رساند. جریان ستاره‌دار شدن داوطلبان مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری از سوی سازمان سنجش و آموزش کشور، در همین دوره، از نشانه‌های دیگر شکل‌گیری و گسترش سیاست بازتنظیمی دانشگاه از طریق هماهنگی نهاد آموزش عالی با دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی بود.

دولت روحانی در حالی آغاز شد که او میراثی عجیب و پر هزینه را از دولت قبلی و در محدوده‌ی دانشگاه به ارث برده بود. آمار می‌گوید حدود ۴۰ درصد از اساتید دانشگاه تهران، در دوره‌ی ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد با دستورهای دولتی موسوم به «اَمریه» به استادی دانشگاه برگزیده شدند، به این‌ترتیب، دانشگاه در یک کودتای بی‌سر و صدا و بدون خون و خون‌ریزی، به تسخیر نیروهای امنیتی درآمد. در دوره‌ی حسن روحانی هرچند تعلیق، اخراج و ستاره‌دار کردن دانشجویان نسبت به دوره‌ی قبل کاهشی شد، اما با در پیش گرفتن سیاست پیشگیرانه، دیگر نیازی به سرکوب دانشجویان معترض نبود. یعنی اگر در دوره‌ی سیدمحمد خاتمی و محمود احمدی‌نژاد، امنیتی‌ها همراه با مسئولان وزارت علوم و روسای دانشگاه‌ها، سرکوب دانشجویان را برعهده گرفته بودند، از دوره‌ی حسن روحانی، معاونت‌های غیرسیاسی دانشگاه‌ها، مانند معاونت آموزشی و حتی اساتید، برنامه‌ی سرکوب دانشجویان معترض را به انجام می‌رساندند. این برخوردها در دو مقطع تاریخی در سال‌های ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ شدت بیش‌تری گرفت.

با پایان دولت روحانی و انتصاب ابراهیم رئیسی به‌عنوان رئیس جمهور و یک‌دست شدن حاکمیت با پیش قراولی جبهه‌ی پایداری، در سیاست‌گذاری‌ها، به‌خصوص پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی» و رویدادهای پس از جان باختن مهسا امینی و قدرت گرفتن نیروهای شبه‌نظامی بسیج در داخل دانشگاه، دیگر هیچ مانع و بهانه‌ای برای اعمال محدودیت‌های شدیدتر وجود نداشت. با آغاز به کار دولت رئیسی، ۱۱۰ استاد دانشگاه با نام‌هایی چون تمدیدنشدن قرارداد یا بازنشستگی و اعلام عدم نیاز، اخراج شدند. با این‌که ابراهیم رئیسی برای بازنگری دستوراتی صادر کرد، اما هرگز اتفاق خاصی نیافتاد. در این‌دوره هم‌چنین ستاره‌دار کردن، اخراج و محروم کردن دانشجویان معترض و نیز افرادی چون دانشجویان بهایی، با شدت بیش‌تری ادامه یافت. اتفاقی که تا امروز ادامه داشته و به‌نظر نمی‌رسد در دورنمای نزدیک، تغییری در این وضعیت به‌وجود آید. با جابه‌جایی غیرمنتظره‌ی دولت و شعارهایی که پزشکیان در روزهای تبلیغات انتخاباتی داد، بسیاری بر این باورند که اساتید و دانشجویان اخراجی و محروم به دانشگاه بازخواهند گشت. دستور این‌کار هم از سوی رئیس جمهور مستقر داده شده، اما این‌که تا چه میزان حاکمیت با این‌باور دولت جدید همراه خواهد شد، باید منتظر ماند و دید. با این‌حال بازگشت چند استاد و دانشجوی معروف که نام‌شان رسانه‌ای شده، نمی‌تواند یک موفقیت در شکستن این‌روند محسوب شود. با نگاه به تجارب ۴۵ سال گذشته، تا زمانی‌که محرومیت‌های قومی و مذهبی و نیز افراد سیاسی که با خود حاکمیت و به‌شکل مطلق زاویه دارند، بدون ایجاد مشکل به دانشگاه بازنگردند و بسیاری از قوانین موجود در کمیته‌های انضباطی تغییر نکند، نمی‌توان با قطعیت از موفقیت پزشکیان و تیمش در دولت چهاردهم جمهوری اسلامی در این زمینه سخن گفت.

توسط: فرشته گلی
سپتامبر 22, 2024

برچسب ها

انقلاب فرهنگی جنبش دانشجویی جنبش مهسا خط صلح خط صلح 161 دانشجویان اخراجی دانشجویان تعلیقی دولت چهاردهم فرشته گلی کمیته انضباطی ماهنامه خط صلح مسعود پزشکیان وفاق ملی