بازگشت به کتاب، کتاب واقعی!/ سعید برآبادی
پروندهی کتابخوانی جهانیان و خصوصاً ایرانیها با کرونا و قرنطینههای طولانی مدت پس از آن، حسابی تغییر کرده است. منتهی برای درک بهتر این تغییر، باید انواع جدید کتابخوانی را در آمارها لحاظ کنیم و بپذیریم تمام محصولات صوتی و تصویری که این روزها حول محور کتاب ساخته و منتشر میشوند در آمار کتابخوانی و کتابخوانهای ایرانی نقش دارند و این تعداد که عموماً بسیار پایین برآورد میشد، اکنون اصلاً دیگر در وضعیت سابق نیست.
شدت محصولات تولید شده پیرامون کتاب به حدیست که امروزه کمتر نوجوان و جوانی را میتوان یافت که در حال گوش دادن به پادکستی یا تماشای ویدئویی با موضوع کتاب نباشد.
طرفِ خوش قضیه توسعه تکنولوژی در حوزهی کتابخوانی همین است؛ اینکه حالا بیشتر از یکی دو دهه قبل، آدمهایی را میبینی که از کتاب در گفتار روزانهی خود استفاده میکنند.
این روی خوش، یک طرف ناخوش هم دارد و آن هرج و مرجیست که با محوریت کتابخوانی شکل گرفته.
اقتصادِ وابستهی بازار کتاب به آثار زرد خصوصاً در سه حوزهی فلسفه، سبک زندگی و تاریخ به این هرج و مرج دامن میزند. کشکولهایی از عقاید متنافض، تحلیلهای شخصی و تحریفهای سیاسی و تاریخی که با اتیکت کتاب از بازار –و از طریق اینفوئنسرها— به جهان آدمهای عادی و بیاطلاع پرتاب میشوند و عموماً شبیه یک بمب خوشهای عمل میکنند؛ با انهدامی عموماً غیرقابل بازیابی و بازسازی.
شمار بالای استناد به کتابهایی همچون «نبرد من»، نگران کننده است آن هم برای مردمی که در بزنگاه تاریخی مهاجرستیزی قرار دارند. همین یک نمونه کافیست تا دریابیم چه تعداد محصولِ صوتی و تصویری حول محور یک کتاب شکل گرفتهاند که عملاً به پروپاگاندای آن میافزایند.
در واقع میتوان گفت که رشد بیحساب محصولات جانبی حوزهی کتاب، جای کتاب را تسخیر کرده و این موضوع بیشتر از آمار پایین کتابخوانها در ایران باید نگران کننده باشد. این محصولات با قرار گرفتن در فاصلهی میان مردم و کتاب، عملاً سعی دارند راهی سادهتر پیش پای علاقهمندان بیحوصلهی کتاب بگذارند و کتاب را به نوعی برای مخاطب خود تعریف کنند. در این میان ما با روایتها سر و کار داریم نه با اصل موضوع. موضوع در بسیاری از پادکستها و ویدئوهای یوتیوبی دیگر خودِ کتاب نیست، حتی ارجاعات روایت به اصل کتاب گاه آنقدر کم و ضعیف است که مخاطب این محصولات بیش از آنکه برای خواندن کتاب انگیزهای پیدا کند، خود را محدود به دانشی میکند که از طریق این آثار کسب میکند و چه چیز نگرانکنندهتر از آنکه کتاب، دیگر در اصل ماجرا و در میدان گفتوشنید قرار نداشته باشد.
شاید ایدهای کلاسیک، متعصب و سختگیرانه به نظر بیاید اما فکر میکنم توسعه کتابخوانی جز با تمرکز بر خود کتاب اگرچه غیرممکن نیست اما میتواند نتیجهای خسارتبار داشته باشد. انبوه سلبریتیها و اینفلوئنسرها با گذاشتن عبارتی شبیه به «تو فلان کتاب میخوندم که…» به جای ایجاد علاقهی مخاطب در خواندن کتاب، او را وادار میکنند در چهارچوب محدودِ همان روایت، شنوندهی برشی کوچک از کتابی باشد که معلوم نیست آن تکه میتواند کلِ موضوع کتاب را نمایندگی کند یا خیر.
ایدهی بازگشت به کتاب همچنین یک ایدهی ابدی و ازلی دربارهی کتاب است که آن را از دستبرد، تحریف و طرد شدن از مرکزیت مراقبت میکند. آنچه امروز در قالب پادکست، بازخوانی، ویدئو و روایت حول محور کتاب به راه افتاده، یادآور تلاشِ قرن بیستمی هالیوود برای ساختن نسخهی سینمایی رمانهای محبوب جهان است؛ پروژهای که با ترویج مصرفگرایی و دمدستیسازی ایدهی ناب رمانهای خواندنی جهان، کاری کرد که امروز بسیاری با اتکا به دیدن همان نسخهها، خود را بینیاز از خواندن کتاب میدانند.
ایتالو کالوینو در مقدمهی کتاب «چرا باید کلاسیکها را خواند» با اظهار تعجب از آنکه بسیاری مدعی خواندن رمانهای مشهور جهان هستند، این پرسش را به درستی مطرح میکند که با این حساب چرا در وضع جهان آب از آب تکان نمیخورد و در هنوز بر پاشنهی سابق خود میچرخد (نقل به مضمون). شاید در قرن بیستم، طرح این پرسش، نقد جدی بازار کتاب بود اما امروز که کتاب، فراتر از بازار خود به رسانههای دیگر رسوخ کرده، میتوان به آن سوال جواب دیگری داد. اگر امروز آمار رسانههایی که دربارهی کتاب، تولید محتوا میکنند بالاتر از همیشه است، اما نبود یک هستهی فکری که کتاب را در مرکز روایت قرار دهد، باعث شده که انبوهی از تک جملههایی از دهان این و آن بشنویم که با شالودهی کتاب کمترین قرابت و نزدیکی را دارند.
برچسب ها
آزادی بیان ادبیات تکنولوژی توسعه خط صلح خط صلح 150 روشنفکران سانسور سرانه مطالعه سعید برآبادی کتاب کتابخوانی کرونا ماهنامه خط صلح مطالعه ناشران نبرد من نویسندگان