فرهنگ ما و نسبتش با دموکراسی/ مجید شیعهعلی
شما هم احتمالاً با نگاههایی مواجه شدهاید که مطرح میسازند دموکراسی نیازمند پیشنیازهای فرهنگی است و جامعه از لحاظ فرهنگی فاقد این پیشنیازها است. برای تبیین این نگاه قیاسهای متعددی برای تحقیر جامعهی ایرانی با کشورهای توسعهیافته مطرح میشود. از نوع رانندگی در ترافیکهای سنگین شهری در مقایسه با شرایط رانندگی در کشورهای اروپای شمالی، تا طرح سرانهی چند دقیقه مطالعه کتاب در ایران، ابزارهایی برای تکمیل وجههای مختلف این نگاه هستند.
این مسئله زمانی جدیتر میشود که از گذشته تاکنون سیاستمدارانی با گرایشهای مختلف همین مسئله را ابزار حکمرانی غیردمکراتیک خود قرار میدادند. به این معنا که فرهنگ ایرانی را فاقد مولفههای توسعهآفرین دانسته و در نتیجه توسعه در ایران را مشروط به حضور خود در قدرت معرفی میکردند. یا فرهنگ دمکراتیک را پیشنیاز دموکراسی دانسته و حکمرانی غیردمکراتیک خود را استبدادی منور برای ساختن فرهنگ دمکراتیک معرفی میکردند. چنانچه آخرین پادشاه ایران در صحن مجلس در سال ۱۳۵۴ ایرانیان را فاقد ظرفیت فرهنگی دموکراسی اعلام میکند. این نگاه در مصاحبهی سال ۱۳۵۲ امیرعباس هویدا با لوموند مشهود است. و حتی امروز گاهی در اعتراضات ضدحکومتی شعارهایی را میشنویم که چنین مبناهایی دارد. با این اوصاف ضرورت دارد دوباره به سراغ این مسئله برویم که آیا دموکراسی سازی مشروط به تامین پیشنیاز فرهنگی است؟ و آیا جامعهی ما این پیشنیاز را کسب نکرده است؟
برای بررسی این موضوع ابتدا باید به بررسی سوال نخست بنابر نظریات گذار به دموکراسی برویم. در میان نظریات مختلف گذار به دموکراسی نگاههای مختلفی وجود دارد. ما این نگاهها را بر مبنای مسئلهای که در حال بررسی آن هستیم به سه دسته میتوانیم تقسیم کنیم. یکم، دموکراسیسازی را حاصل عملکرد کنشگران و نهادهای سیاسی میدانند. دوم، دموکراسی را حاصل توسعه اقتصادی و تاثیرات آن در فضای اجتماعی، سیاسی و غیره میدانند. این دو نگاه اگر به سراغ تاثیرات فرهنگی میروند آن را در حد عامل یاریگر یا تثبیتکننده دموکراسی میدانند. اما دستهی سوم که باید به بررسی آن پرداخت، فرهنگ را به عنوان عامل اصلی یا یکی از عوامل اصلی دموکراسیسازی میشمارند.
بخشی از نگاههای فرهنگی، مولفههایی را به عنوان صفات فرهنگی جوامع دمکراتیک بر میشمرند که به دلیل کیفی بودن قابل راستیآزمایی نیستند. به عنوان مثال وجود شاخصهای تکثرگرایی، تغییرپذیری، میانهروی، مشارکتی بودن، گرایش به دموکراسی و حقوق بشر و غیره را برای گذار یک کشور به دموکراسی ضروری میدانستند. اما نظریهپردازان نگاههای دیگری را نیز مطرح کردهاند که راستیآزمایی آنها آسانتر است.
از نخستین نگاههایی از این دست که مطرح شده است، دموکراسی را پدیدهای مرتبط با فرهنگ غربی میدانست و برای کشورهای غیرغربی شانسی برای گذار به دموکراسی قائل نمیشد. به مرور زمان با گذار برخی کشورهای آسیایی به دموکراسی این نظریه از اقبال بسیار کمی در میان متفکران برخوردار شد. چرا که به نظر میرسید این نگاه دیگر نمیتواند تبیین کنندهی واقعیت سیاسی در جهان باشد. برخی پژوهشگران این نگاه را تقلیل دادند و کشورهای اسلامی را دارای مولفههای فرهنگی دانستند که دموکراسی در آنها ممکن نیست. اما این نگاه نیز دچار مشکلی قبلی شد و تجربهی دموکراسی در برخی کشورهای اسلامی به ابطال آن کمک کرد. علاوه بر آن پژوهشگرانی که با دقت بیشتری به شرایط کشورهای اسلامی پرداختند مولفههایی مانند منابع طبیعی، عملکرد قدرتهای جهانی و سیاستمداران داخلی را به عنوان موانع اصلی معرفی کردهاند.
از دیگر نظریهپردازانی که فرهنگ و توسعه را از عوامل اصلی گذار به دموکراسی بر شمرده، رونالد اینگلهارت است. او شاخص توسعه انسانی را به عنوان ابزار کمی آمادگی یک کشور برای گذار به دموکراسی بر شمرده است. در شاخص توسعه انسانی علاوه بر تولید ناخالص داخلی که مولفهای اقتصادی است، سطح تحصیلات و امید به زندگی به عنوان مولفههای چند جانبه –که فرهنگ نیز به نوعی در آنها لحاظ میشود— محاسبه میشود. بنابر این نگاه، جامعهی ایران از شانس بالایی برای گذار به دموکراسی برخوردار است. چرا که سطح بالای تحصیلات ایرانیان و بهبود شرایط بهداشت و درمان باعث شده با وجود بحرانهای اقتصادی، ایران رتبهی بالایی در شاخص توسعه انسانی کسب کند.
اما بسیاری به نقد این نگاه میپردازند و مطرح میکنند که افزایش سطح تحصیلات در ایران را نمیتوان مولفهی دقیقی برای شرایط فرهنگی دانست و با استناد به میزان تیراژ کتابها از گذشته تاکنون و آمارهای رایج در سرانهی مطالعه کتاب در کشور و غیره ایرانیان را رو به پسرفت میدانند. ابتدا باید توجه داشت که باید به قیاس سطح فرهنگی در لحظهی گذار به دموکراسی در کشورهای غربی پرداخت، و شرایط امروزهی آنها ملاک قرار نمیگیرد. با این نگاه میزان تحصیل، دانش و سواد در ایالات متحد زمان استقلال و بریتانیا در زمان انقلاب شکوهمند را باید با امروز ایران مقایسه کرد.
اما در خصوص سرانهی مطالعه در ایران باید به چند نکته توجه داشت. نخست، آمارهایی که سرانهی مطالعهی روزانه را تخمین میزند، دارای مبانی دقیق و علمی و قابل اتکا نیست و به همین دلیل اعداد تحقیرآمیزی که میزان مطالعه در ایران در قیاس با کشورهای توسعهیافته را بیان میکنند، باید کنار گذاشت و به اعداد قابل اتکاتری توجه کرد. دوم، کاهش میزان تیراژ کتاب در طی سالهای اخیر نیز به معنای کاهش میزان مطالعهی ایرانیان نیست. چرا که اتفاقاً بر خلاف تصور رایج افزایش تنوع کتاب که حاصل رشد فرهنگی و تکنولوژی است تیراژ هر کتاب را کاهش داده اما تنوع کتابها را به شدت افزایش داده است. چنان که میبینیم در صورتی که جمعیت ایران در طی چهار دههی اخیر سه برابر شده است تنوع عناوین کتابهای منتشر شده بیش از بیست برابر افزایش یافته است.
سرعت ترجمه و تنوع ترجمهی کتاب در ایران نیز موید همین نکته است. در سالهای اخیر با وجود اینکه ترجمه کتاب به دلیل ایجاد اعتبار اجتماعی عایدات مالی کمی دارد اما میزان ترجمهی کتاب به نقطهای رسیده است که با فاصلهی چند ماه از انتشار یک کتاب مورد اقبال به زبان انگلیسی، چند ترجمهی قابل اتکا به فارسی از آن منتشر میشود.
میزان مطالعهی کتاب ایرانیان نه تنها نسبت به گذشتهی خود بهبود یافته است بلکه در سطح جهان نیز شرایط مطلوبی دارد. آمار انتشار تعداد عنوان کتاب سالانه در ایران نشان میدهد که ما رتبهی بالایی در میان بیست کشور نخست را کسب کردهایم. این آمار زمانی چشمگیرتر میشود که بحران مداوم اقتصادی را لحاظ کرده و کشورمان را با کشورهای منطقه قیاس کنیم. علاوه بر این، تنوع عنوان انتشار کتاب خود میتواند با ترویج نگاههای گوناگون به تکثرگرایی، مدارا و سایر مولفههای فرهنگی دمکراتیک یاری برساند.
بنابر آنچه رفت، اگر دموکراسیسازی را دارای پیشنیاز فرهنگی بدانیم شرایط جامعهی ما از لحاظ فرهنگی برای گذار به دموکراسی نه تنها نامطلوب نیست بلکه بسیار مناسب است و با وجود ضرورت برای بهبود فرهنگی نباید به نگاههایی که جامعهی ما را فاقد ظرفیت گذار به دموکراسی میدانند توجه نمود.
برچسب ها
آزادی بیان ادبیات ترجمه توسعه خط صلح خط صلح 150 دموکراسی روشنفکران سانسور سرانه مطالعه فرهنگ کتاب کتابخوانی ماهنامه خط صلح مجید شیعه علی مطالعه ناشران نویسندگان