اخرین به روز رسانی:

اکتبر ۲۴, ۲۰۲۴

نقدی بر «سازمان هنری رسانه‌ای اوج»/ علی کلائی

از همان اولین ماه‌های پس از رهبری سیدعلی خامنه‌ای، او تلاش کرد تا مفهومی را به نام تهاجم فرهنگی در ذهن‌ها جا بیاندازد. مفهومی که از مدل فکری او و نحوه‌ی برخوردش با سبک زندگی انسان مدرن خبر می‌داد. آذر ۱۳۶۸، او در یک سخنانی گفت که «الان در مدرسه‌ها و داخل خیابان‌ها و جبهه‌ها و حوزه‌هاى علمیه و دانشگاه‌هاى ما، ناگهان نشانه‌هاى این تهاجم تبلیغى و فرهنگى را خواهید دید. الان مقدارى هم آن را مى‌بینید و بعداً هم بیش‌تر خواهد شد. یک کتاب چاپ مى‌شود، یک فیلم تولید مى‌شود و به صورت ویدئو داخل کشور مى‌آید و زمینه‌ى چنین تهاجمى را فراهم مى‌کند.» (۱)

موضوع تهاجم فرهنگی در ذهن و ضمیر رهبر جمهوری اسلامی و زیرمجموعه‌هایش پیگیری شد. سال‌های قدرت‌گیری رهبر جدید در دهه‌ی ۷۰ و مواجه‌اش با جریان دوم خرداد و اصلاحات در دهه‌ی ۸۰ اما به او مجال پیاده‌سازی تمام عیار رویکردهایش را نداد. فرصت پس از وقایع انتخابات سال ۸۸ و وضعیت حذف همه‌ی نیروهای منتقد و مخالف او اما زمانی مناسب بود تا باز او بیش‌تر بر این شاه بیت تاکید کند؛ شاه بیتی که در این زمان عنوان «سبک زندگی» به خود گرفته بود و در کنار اقتصاد مقاومتی، می‌خواست سبک زندگی ایرانی-اسلامی مورد نظر رهبر نظام را بسازد. غلامعلی حداد عادل، مشاور عالی و از اقوام رهبر جمهوری اسلامی در آذر ۱۳۹۵ از همراهی سبک زندگی و اقتصاد مقاومتی گفت و مدعی شد که «بدون تغییر در سبک زندگی به اقتصاد مقاومتی دست پیدا نمی‌کنیم.» (۲) رهبر جمهوری اسلامی در تمام سال‌های دهه‌ی ۹۰ شمسی و پس از آن پیگیر این سبک زندگی بوده و هست. اما او و سازمان سیاسی، نظامی‌ای که او اختیار تمام عیار آن را در دست دارد، از حوزه‌ی سینما هم غافل نشده‌اند. آغاز دهه‌ی۹۰ شمسی، زمان تولد سازمان رسانه‌ای اوج است. سازمانی که احسان محمدحسنی، مدیرعامل آن، در بهمن ۱۳۹۶ و در آیین اختتامیه‌ی هفتمین هم‌اندیشی سینمای انقلاب (جایزه‌ی سینمایی ققنوس)، صراحتاً اعلام کرد که «همه‌ی ما خانه‌هایمان بیت رهبری است و افتخار می‌کنم پول تولیدات خودمان را از سپاه می‌گیرم.» (۳)

تا پیش از این دوران و به طور مشخص در دهه‌های۶۰ و ۷۰ شمسی، اکثر تولیدات سینمایی که با حضور سپاه پاسداران انجام می‌شد، معطوف به جنگ ایران و عراق بود. در دهه‌ی اول با محوریت قهرمانی‌ها و در دهه‌ی دوم و با حضور کارگردانانی چون ابراهیم حاتمی‌کیا که سابقه‌ی روایت فتح را با مرتضی آوینی داشتند، روایتی ورای ظاهر توپ و خمپاره را از جنگ ارائه می‌دادند و تلاش می‌کردند تا با حفظ رویکرد ایدئولوژیک خود، روایتی انسانی‌تر را از مسئله‌ی جنگ به نمایش بگذارند. فیلم‌هایی از خود حاتمی‌کیا که در دوران خودش با اقبال روبه‌رو شد. از «دیده‌‍‌بان» تا «مهاجر» و «از کرخه تا راین» بگیرید تا «خاکستر سبز» و «بوی پیراهن یوسف» و «برج مینو». کار هم به جایی کشید که حاتمی‌کیا تدوین «برج مینو» را به کارگردان منتقدی چون بهرام بیضایی سپرد. این روند با «آژانس شیشه‌ای» (۱۳۷۶) تا «دعوت» (۱۳۸۷) ادامه پیدا کرد و عاقبت «گزارش یک جشن» حاتمی‌کیا که اجازه‌ی اکران پیدا نکرد.

اگر حاتمی‌کیا را به عنوان یکی از شاخص‌های سینمای جنگ در نظر بگیریم که با سپاه همکاری نزدیک و مستقیم دارد، می‌توان گفت که بازگشت او به سینمای موسوم به انقلابی، در دهه‌ی ۹۰ شمسی روی داد؛ دهه‌ای که همزمان با تولد سازمان سینمایی اوج بود. گویی تولد سازمان اوج و بازگشت امثال حاتمی‌کیا به سینمای موسوم به انقلابی (یا در واقع سینمای دفاع سیاسی-ایدئولوژیک از نظام)، با حوادث پس از انتخابات ۸۸ و ریزش سنگین نیروهای وابسته به رهبر نظام و رخ به رخی ستون‌های حاکمیت در سه دهه‌ی قبلش، برای نظام حاکم به یک الزام بدل شده بود. حکومت باید روایتی سینمایی از تصویر و درک خود از انقلاب و دهه‌های پیشین به دست می‌داد تا شک‌کردگان را به دامن نظام بازگرداند و هم‌چنین نسل جدید نیروهایش را با روایت خودش پرورش دهد. با همین رویکرد، حاتمی‌کیا برای سازمان اوج و بنیاد فارابی (این یکی مشترک بود) در سال ۱۳۹۱، فیلم «چ» را ساخت تا روایتی کاملاً حکومتی از مصطفی چمران و واقعه‌ی پاوه را به دست دهد. همین هم شد که فیلمی که شش میلیارد تومان بودجه صرف آن شده بود، تنها کم‌تر از دو میلیارد تومان فروخت؛ دو میلیاردی که تبلیغات شهری بسیار گسترده‌ی پرهزینه و آنونس‌های تبلیغاتی مفصل صداوسیما را هم با خود داشت، تا آن‌جا که حاتمی‌کیا از عزت‌الله ضرغامی -رئیس وقت صداوسیما- بابت این‌که «غیرتمندانه پای فیلم ایستاد» تشکر کرد. (۴)

حاتمی‌کیا همین روند را در «بادیگارد» هم طی کرد تا چهره‌ی نگهبان نظام را ترسیم کند. این بار شخص احسان محمدحسنی، مدیر سازمان اوج، تهیه کننده بود و این فیلم هم مانند «چ» شکست خورد و حتی هزینه‌ی تبلیغاتش را هم درنیاورد. از همان سال ۱۳۹۴، کارگردان جوان دیگری نیز به جمع اوجی‌ها اضافه شد؛ محمدحسین مهدویان که برای اوج، «ایستاده در غبار» را ساخت تا راوی داستان زندگی یکی از فرماندهان دوران جنگ به نام احمد متوسلیان باشد. مهدویان هم‌چنین در سال‌های اخیر دوگانه‌های «ماجرای نیم‌روز» و فیلم‌هایی چون «لاتاری» را ساخت تا ادامه‌ی همان روایت رسمی از تاریخ پس از استقرار نظام را به نمایش بگذارد؛ فیلم‌هایی که بعضاً، تهیه کننده‌ی آن‌ها سازمان اوج نبود و اما مشی، همان دادن روایتی بود مطابق درک نظام از تاریخ پیش و پس از انقلاب برای حامیان نظام به هدف تصویرسازی از گذشته و ماندگاری تصویری در ذهن مخاطبین؛ همان که رهبر نظام بارها از آن به عنوان «جنگ روایت‌ها» و «جهاد تبیین» نام برده است؛ ادامه‌ی همان رویکرد تهاجم فرهنگی رهبر نظام، این بار در عرصه سینما و با ابزار جدید.

داستان اوج و فیلم‌سازی‌های مطابق با ذائقه‌ی نظامش اما هم‌چنان ادامه دارد. فیلم‌هایی چون «به وقت شام» حاتمی‌کیا تا فیلم‌هایی از چماق‌کشان سابق انصار حزب‌الله چون مسعود ده‌نمکی (فیلم «زندانی‌ها») و تا فیلم «غریب» که باز روایت حکومتی یکی دیگر از فرماندهان جنگ است به نام محمد بروجردی.

در تمام این روایت‌ها در فیلم‌های اوج و همراهانش، همان داستان همیشگی نظام تکرار می‌شود: نظامی که بر حق است و کُردها و الباقی اتنیک‌ها و سازمان‌های سیاسی و نظامی مخالف نظامی که همه مشتی سیاهی‌اند که می‌خواهند در برابر سپیدی نظام بیاستند. تکرار همان سینمای ایدئولوژیک و یک سویه و سیاه و سپید دیروز، این بار با تکنولوژی برتر و فیلمنامه‌های بهتر. اگر تا دیروز، یک جمشید هاشم‌پور و یا فرامرز قریبیان کل یک یگان نظامی عراقی را حریف بود و تلاش می‌کرد تقلیدی ناشیانه از رمبو و راکی آمریکایی باشد، این بار پول سپاه در اوج، فیلمنامه‌های بهتر می‌نویسد و کارگردانی‌های بهتری می‌کند، تا تصویری با درامی بهتر و داستانی جذاب‌تر به مخاطب ارائه کند. اما ته قصه همان است. سوی نظام که سپید است و بی‌خطا و مسیح‌وار و سویی دیگر شیطانی مجسم! ماشین شیطان‌سازی نظام از مخالفینش که زمانی با تهمت زدن‌های روزنامه‌ی کیهان پیش می‌رفت و با جلوه‌گری بیش‌تر امر تصویر و سینما، فیلم‌سازان کیهانی نیز به آن اضافه شدند و پازل داستان‌سرایی‌های حکومتی را کامل کرده و می‌کنند.

سازمان اوج سریال‌ساز نیز هست؛ سریال‌های مختلفی که برخی مناسبی بودند و در ماه رمضان (سریال «سرِّ دلبران») و یا ایام نوروز(سریال «پایتخت پنج»)، از تلویزیون پخش شدند. سازمان اوج اما ظاهراً تخریب‌کننده‌ی سریال‌های پرمخاطب هم هست؛ نمونه‌اش قصه‌ی تلخ سریال پایتخت. پایتخت روایت یک خانواده‌ی شمالی است و رویدادهای مختلفی که برای آنان اتفاق می‌افتد و از فصل اول تا چهارش، در ایام نوروز مردم را در خانه می‌نشاند تا با خانواده‌ی «نقی معمولی» و دوروبری‌هایش هم‌دردی کنند و بخندند و بگریند و لحظه‌لحظه‌شان را با آن‌ها سپری کنند. اما پایتخت پنج، کار را به سوریه برد و پای داعش را پیش کشید تا حتی قاسم سلیمانی هم نگران پایان داستان بشود که آخرش چه می‌شود. سیروس مقدم در مصاحبه با خبرگزاری‌ها گفت که به سراغ سازمان اوج رفتیم چون پول داشت. مقدم هم‌چنین گفته ‌است که «ما فضاشناسی از داعش و سوریه را از اوج به دست آوردیم. به ما صد فیلم مستند در این‌باره نشان دادند که حتی بعضی از آن‌ها پخش نشده است.» (۵) در واقع ظاهراً پایتخت پنج که با انتقادات فراوانی از سوی مخاطبان در زمان پخشش روبه‌رو شد، قرار بوده که بخشی از تصویرسازی خانوادگی مقابله با داعش و آن‌ها که حکومت، مدافعان حرم‌شان می‌خواند باشد؛ کاری که اوج در وجه سینمایی جنگی‌اش با «به وقت شام» پیش برد و در وجه خانوادگی‌اش با «پایتخت پنج». پایتخت اما پس از شش فصل متوقف شد و به «هفت» نرسید.

از پول سپاه و سازمان اوج سخن رفت. شاید بد نباشد نگاهی هم به رئیس آن کرد: احسان محمدحسنی، متولد ۱۳۵۹ که به نسبت بدنه‌ی فرهنگی نظام جوان‌تر است. او رئیس سازمان اوج است و بر بودجه‌ی کلان این نهاد تکیه زده. به گفته‌ی خودش، سازمان اوج پس از بررسی دو ساله و با بودجه‌ی ۵۰۰ میلیون تومانی آغاز شد؛ بودجه‌ای که محمدحسنی می‌گوید که از سوی سپاه پاسداران تامین شده است.(۶) دریافتی از سپاهی که در سال ۱۳۹۹ و به گفته خود احسان محمدحسنی، به ۱۸ میلیارد تومان می‌رسد و البته محمدحسنی مدعی می‌شود که این سازمان ۹۰ میلیارد تومان هم درآمد داشته که «ناشی از فروش سریال‌ها به پلتفرم‌ها و فروش فیلم‌ها به کشور‌های دیگر است.» (۷) این‌ها سخنان رئیس سازمان هنری رسانه‌ای اوج است که خود در سابقه‌اش، علاوه بر حضور در سوریه، هم‌نشینی مستمر با سپاهیان و رفاقت نزدیک با قاسم سلیمانی و حتی بازجویی از زندانیان سیاسی نیز دیده می‌شود. احسان محمدحسنی در سال ۱۳۹۶ و با حفظ سمت در اوج به مدت بیش از یک‌سال مدیرعامل «بنیاد فرهنگی روایت» هم بوده ‌است؛ (۸) بنیادی که  به تنهایی، موسساتی هم‌چون «انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس»، «موسسه‌ی روایت فتح» و «شهرک سینمایی دفاع مقدس» را در خود جای داده ‌است. محمدحسنی در این سال‌ها در دوره‌های مختلف ریاست نهادهایی چون «بسیج هنرمندان» را هم برعهده داشته و سابقه‌ی حضور در سوریه، در کنار سرداران سپاهی چون حسین همدانی و قاسم سلیمانی را دارد. او سابقه‌ی دیدار/بازجویی با/از محمد نوری‌زاد را هم در کارنامه دارد. بماند که محمد رسول‌اف -فیلم‌سازی که طعم زندان جمهوری اسلامی را چشیده- در سال ۱۳۹۸ در گفتگویی اعلام کرد که «بازجویانش گفته‌اند از سازمان اوج هستند». رسول‌اف گفته است که در جلسه‌ی نخست بازجویی‌اش یک گروه سه نفره حضور داشتند. به گفته‌ی این فیلم‌ساز و زندانی سیاسی پیشین، «کسی که سرپرست گروه بود همان ابتدای جلسه خودشان را معرفی کردند و گفتند ما از اطلاعات سپاه هستیم؛ از قرارگاه ثارالله؛ اوج هم مال ماست».(۸) ابراهیم حاتمی‌کیا در سال ۱۳۹۶ و پس از دریافت سیمرغ بلورین جشنواره‌ی فیلم فجر برای کارگردانی فیلم «به وقت شام» گفته بود که «من فیلمساز وابسته هستم و فیلسماز این نظام هستم. من از دوستان در سازمان سینمایی اوج تشکر می‌کنم. کسانی که سربازان گمنام امام زمان هستند.» (۹) آ‌ن‌قدر صحنه واضح است که جایی دیگر برای سخن باقی نمی‌گذارد. می‌توان باز هم از آثار تولید شده توسط «اوج» مثال زد که خود مثنوی هفتاد مَن می‌شود. سازمان اوج، سازمان سینمایی سپاه پاسداران است و سرباز نظام و راوی روایت تاریخی نظام؛ همان خط جهاد تبیین که رهبر نظام گفته ‌است تا در برابر تهاجم فرهنگی و در جنگ روایت‌ها، کمک نظام و نظامی-امنیتی‌های سپاه پاسداران انقلاب باشد.

در دوران جنگ روایت‌ها، حکومت سعی می‌کند تا با ابزارهایی مانند سازمان اوج و هنر وابسته و ایدئولوژیک، روایت غالب خود را بسازد و مخاطب را با آن‌چه بر آن باور دارد، همراه کند. کار به جایی رسیده که حتی به شبکه‌ی نمایش خانگی زیرنظر خودشان هم رحم نکرده‌اند و نظارتش را به صداوسیما سپرده‌اند. در جهانِ جمهوری اسلامی، همه چیز باید حکومتی باشد؛ حکومتی که به گفته‌ی قاسم سلیمانی، مصداق حرم را دارد و دفاع از آن برای هواداران نظام، واجب؛ حال چه به روایت تصویری باشد و چه صوت و چه نوشتار. جمهوری اسلامی هنرمندان و سلبریتی‌های خودش را پرورش داده اما این‌که در عصر فضای مجازی بتوانند هم‌چنان یکه‌تاز میدان باشند، جای سوال جدی دارد. اگر خدای جمهوری اسلامی، خدای دهه‌ی شصت است، زمین و زمان و دوران دیگر عصر دهه‌ی‎ شصت نیست. روزگار دگرگونه شده و لوکوموتیو تاریخ به جلو حرکت می‌کند و هرچه در برابر آن بیاستد را زیر می‌گیرد. روند جامعه هم چون زمان، برگشت‌پذیر نیست؛ حتی اگر رهبر نظام بخواهد.

پانوشت‌ها:
۱- تهاجم فرهنگی، فهرست موضوعی، بیانات، دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله خامنه‌ای.
۲- حداد عادل در همایش ملی سبک زندگی: «سبک زندگی» و «اقتصاد مقاومتی» دو روی یک سکه‌اند، باشگاه خبرنگاران جوان، ۱۵ آذرماه ۱۳۹۵.
۳- محمد حسنی: افتخار می‌کنیم پول تولیداتمان را از سفارتخانه‌های حامی داعش نمی‌گیریم، باشگاه خبرنگاران جوان، ۲۷ بهمن ماه ۱۳۹۶.
۴- امیری، مهدیس، قهرمانی یکه یا فیلمسازی وابسته؟ چرا حاتمی‌کیا معترض است، بی‌بی‌سی فارسی، ۱ مهرماه ۱۳۹۳.
۵- حرف‌های خواندنی کارگردان پایتخت: سراغ «اوج» رفتیم چون امکانات مالی داشت، خبرآنلاین، ۱۸ فروردین ماه ۱۳۹۷.
۶- اوج با بودجه‌ی اولیه‌ی ۵۰۰ میلیونی سپاه راه‌اندازی شد، وبسایت رادیو و تلویزیون صبا، ۲۵ مهرماه ۱۴۰۰.
۷- اوج، امسال از سپاه چند میلیارد تومان کمک گرفت؟، اقتصادنیوز، ۲۵ مهر ۱۴۰۰.
۸- نجدی، یوحنا، رئیس سازمان اوج؛ بازجو، رفیق حاج قاسم و مدافع حرم، رادیو فردا، ۲۱ مردادماه ۱۳۹۹.
۹- حرف‌های جنجالی حاتمی‌کیا در اختتامیه سی‌وششمین جشنواره فیلم فجر، خبرگزاری ایلنا، ۲۳ بهمن ماه ۱۳۹۶.
توسط: علی کلائی
جولای 23, 2023

برچسب ها

آزادی بیان ابراهیم حاتمی کیا اوج ایدئولوژی جنگ ایران و عراق جنگ سوریه خط صلح خط صلح 147 داعش سازمان اوج سازمان رسانه ای اوج سازمان هنری رسانه‌ای اوج سانسور سپاه پاسداران سرکوب سریال پایتخت علی کلائی قاسم سلیمانی ماهنامه خط صلح مصطفی چمران واقعه پاوه