شکلدهی جوانان در عرصههای آزادی سیاسی و اجتماعی / فرانک چالاک
انسان بنا بر ماهیت انسانی، آزاد است. اما از آنجا که انسان در یک جامعه زیست میکند و مجموعهای از قوانین بر جوامع انسانی حکمفرماست، لذا این آزادی ماهیتاً رویکردی برای سنجههای متناسب با آن را مشخص و تعریف میکند. در این گستره آزادی، خوب و بد معنا ندارد بلکه نحوهی برخورداری از عدالت با آزادی متناسب با آن را تبیین و تعریف میکند. با مداقّه بر آزادی میتوان آزادیهای سیاسی و اجتماعی و مسئولیتهای متقابل و در نهایت چگونگی تاثیر آزادی بر توسعهی سیاسی و اجتماعی در میان جوانان را بررسی نمود.
آزادی در هر زمینه معطوف به مسئولیت است که تنها یک امتیاز نیست بلکه مجموعهی از حقوق ویژه است که هر نوع آن، متضمن یک مسئولیت متقابل است. به این معنا که هیچ حقی جنبه انحصاری و شخصی ندارد، به عنوان مثال هر شخصی حق دارد که مالک خودرو باشد، اما این امر مستلزم مسئولیتهای مشخصی است که جامعه آنها را از شخص مطالبه میکند. به همین دلیل شناخت آزادی و مسئولیت، موجب رویکرد مسئولانهتر نسبت به مقولهی آزادی میشود.
از دیگر سو، رویکرد شناختی و معرفتی نسبت به آزادی، یک ضرورت منطقی به نظر میرسد. زیرا زمانی فرد میتواند حامی آزادی باشد که بداند بر له و یا علیه چه مقولهای باید موضعگیری کند. به عنوان مثال، تقابل و تضاد جبر در برابر آزادی انتخاب، تقابل سنتگرایی، انحصاری و بی چون و چرا در برابر آزادی خلاقیت و یا سلطهی جمعی در برابر آزادی فردی، نمونههایی از شناخت آزادی است. این واقعیت که آزادی و چگونگی استفاده از آزادی دو موضوع متفاوت ولی مرتبط با یکدیگرند، موجب میشود که به مجرد برخورداری از آزادی، کار را تمام شده تلقی نکنند بلکه آن را آغاز راه بدانند.
در همین راستا جوانان، نیاز به ابراز وجود، اظهار نظر و مطرح نمودن شخصیتشان دارند. لذا لازم است، اطرافیان اعم از خانواده، دوستان و افراد جوامعی که با آن ارتباط دارند با به رسمیت شناختن این حق با فراهم نمودن فرصت مناسب به آنان طی رشد و بالندگی را در آنها، تسریع نمایند.
توسعهی سیاسی و اجتماعی نیازمند مشارکت تمامی آحاد جامعه به خصوص جوانان و نوجوانان است. هدف از توسعه سیاسی و اجتماعی افزایش مشارکت و رقابت گروههای اجتماعی در زندگی سیاسی و اجتماعی توام با مسئولیتپذیری است. مهمترین ابزار این نوع از توسعه شامل: افزایش آگاهی نسبت به شناخت و سازمانیابی گروهها و نیروهای اجتماعی، آزادی در مشارکت و رقابتهای سیاسی و اجتماعی، وجود مکانیسمهای متناسب جهت حل منازعات و خشونتزدایی از زندگی سیاسی و اجتماعی برای تقویت و نهادینه کردن ثبات سیاسی و اجتماعی است.
مشارکت سیاسی و اجتماعی جوانان و آموزش نوجوانان که بزرگترین گروه جمعیتی در ایران را شامل میشوند، اهمیت ویژهای برای توسعه پویایی جامعه دارد. این گروه مهم که یکی از اقشار اجتماعی هستند به علل متعدد مانند استقلال، نوگرایی و آرمانگرایی در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی از انگیزه بالایی در مشارکت برخوردارند. جوانان و نوجوانان به عنوان بخش عمدهای از سرمایههای منابع انسانی هر جامعه، با مشارکتهای سیاسی و اجتماعی خود میتوانند نقش تعیین کنندهای در اداره کشور داشته باشند. به همین دلیل، مشارکت سیاسی و اجتماعی به خصوص مشارکت سیاسی به عنوان یکی از شاخصهای عمدهی توسعه تلقی میشود. متغیرهای موثر بر آیندهی مشارکت سیاسی و اجتماعی جوانان و نوجوانان را میتوان در چند شاخص عنوان نمود: خاستگاه اجتماعی و اقتصادی خانواده، عضویت و فعالیت فرد در انجمنها، فعالیت والدین و دوستان فرد در انجمنها و گروههای مختلف، تمایل فردی به مشارکت، تمایل والدین و دوستان فرد به مشارکت و در نهایت تمایل فرد به کارِ گروهی، نکتهی مهمی که لازم است به آن توجه کرد این است که شکلگیری هر گونه رفتار نیازمند کسب شناخت و یادگیری در مورد آن است اما هر نوع از یادگیری، الزاماً منجر به بروز رفتار مناسب نخواهد شد. در خانوادهها معمولاً والدین، ارزشها و نگرشهای سیاسیشان را از طریق بحث و گفتگو در منزل به فرزندانشان منتقل میکنند و به این ترتیب علاقه یا بیعلاقگی خود را نسبت به مسائل سیاسی ابراز میکنند. در مدرسه، دوستان و همکلاسیها و وسایل ارتباط جمعی نیز از طریق ارائهی اطلاعات و تفسیر پیرامون دنیای سیاسی بر تفکر و رفتار سیاسی افراد تاثیر میگذارند و فرد از نظر سیاسی به گونهای میاندیشد که از نظر اجتماعی در آن به سر میبرد.
بنا به نظر پارسونز در مورد بالندگی اجتماعی افراد، انسانها در بخش ارگانیسم دارای سه گرایش خام به شرحِ گرایش ادراکی منجر به شناخت، گرایش ارزیابی منجر به ارزشگذاری و گرایش هنجاری منجر به بایدها و نبایدها هستند. زمانی که ارگانیسم با فرهنگ برخورد میکند، گرایشهای خام شکل میگیرند و موجب شکلدهی به نظام شخصیتی میشوند که این نظام شخصیتی، فرد را به سوی هدف (اهداف) پیش میراند و موجب کنشهای اجتماعی میشود. حاصل برآیند کنشهای اجتماعی، نظام اجتماعی است که تبیین کنندهی وفاق و مشارکت حقیقی افراد با یکدیگر بر مبنای اعتماد آنها شکل میگیرد و فرد در این سیستم اجتماعی میشود.
از سویی دیگر نباید از ارتباط عامل فرهنگ در زیست اجتماعی و سیاسی غافل شد. فرهنگ از طریق جامعهپذیری به افراد جامعه منتقل و نهادینه میشود و این عامل مهم انگیزشی رفتار اجتماعی آنها محسوب میشود. اگر چه این کارکرد به طور عمده در خانواده و نظام آموزشی متمرکز میشود اما نباید از تاثیر آموزشی رسانههای گروهی، احزاب سیاسی و اجتماعی و صنفی و امثالهم غافل شد.
در مورد مشارکت افراد در امور سیاسی به عنوان یک رفتار لازم به ذکر است که افراد در بدو امر نیازمند اکتساب اطلاعات و شناخت دارند که مهمترین گام است. اما باید توجه داشت که شناخت اولیه لزوماً به مشارکت سیاسی منجر نخواهد شد. زیرا بروز رفتاری مانند مشارکت سیاسی به شکل بنیادین نیاز به در نظر گرفتن مهارتهایی فردی و نیز منابعی که در دسترس آنان است، دارد.
در ادامه بررسی نظریات هانتینگتون در رابطه با رویکرد معطوف به مدرنیزاسیون، مشارکت سیاسی و اجتماعی را تابعی از فرآیند توسعهی اقتصادی و اجتماعی میداند لازم به نظر میرسد که از دو طریق بر گسترش مشارکت اثر میگذارد. نخست از طریق تحرک اجتماعی است که به کسب مراتب بالاتر اجتماعی منجر میشود و احساس توانایی را در فرد تقویت کرده و نگرش او را نسبت به تواناییاش در تاثیر نهادن بر تصمیمگیری مساعد میسازد. این رویکرد موجب تقویت مشارکت در امور سیاسی و فعالیتهای اجتماعی میشود. دوم، ارتباطات سازمانی به معنای حداقلی آن از جمله عضویت فرد در گروهها و سازمانهای اجتماعی مانند اتحادیههای شغلی و صنفی، گروههای مدافع از علایق و سلایق عمومی و خاص است که احتمال مشارکت در فعالیت سیاسی و اجتماعی را بیشتر میکند.
همچنین وی معتقد است که بین گسترش فرصتهای تحرک اجتماعی فردی و مشارکت سیاسی در کوتاه مدت رابطهی عکس وجود دارد و اگر فرد بتواند با استفاده از بالا بردن سطح تحصیلات، انتقال به شغل پرمنزلتتر یا کسب درآمد بیشتر به اهداف مورد نظر خود که موجب بهبود وضعیت اقتصادی و اجتماعی فرد است، دست یابند، معمولاً از مشارکت در سیاست و فعالیت اجتماعی صرفنظر مینماید.
در بررسی تفاوت میان افراد از نظر میزان تمایل به مشارکت یا مشارکتپذیری دو دسته نظریه مطرح است: دسته اول نظریهها منشائ وبری دارند و در آنها بر نظام باورها، گرایشها و اندیشهها تاکید میشود. در این نظریهها که غالباً به صورت تجربی و بیشتر در حوزه روانشناسی اجتماعی مطرح شده است، متغیر بیقدرتی را به عنوان مهمترین عامل مورد توجه قرار داده است. دسته دوم نظریهها بر جنبه رفتاری تاکید دارد و رفتار را بیش از آن که حاصل باورها و گرایشها بداند، نتیجهی تفاوت سود و زیان تصور میکنند. مفروض اصلی این دیدگاه آن است که یک رفتار زمانی شکل میگیرد، تثبیت میشود و در نتیجه نهادینه میشود که منافع حاصل از آن بر هزینهها فزونی گیرد. به همین دلیل، مشارکت، هنگامی گسترش مییابد که تصور فرد نسبت به منافع آن بیش تصور ذهنی فرد نسبت به هزینههای آن باشد. البته لازم به تذکر است که چنین نظریهای بیشتر در شرایط نرمال و طبیعی قابل بررسی است.
لازم به ذکر است که امروزه جنسیت به طور مستقیم در مشارکتهای سیاسی و اجتماعی بین جوانان و نوجوانان ارتباط و مولفهی معناداری نیست.
بنابراین برای داشتن نسلی که بتواند در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی فعالیت موثر داشته باشد، باید از کودکی و نوجوانی زمینه و مقدمات تفکر، عمل و سخن گفتن به شیوه ی آزاداندیشانه را به آنها آموخت تا در قبال سرنوشت خود و جامعه با اقبال بالا نسبت به مشارکتهای اجتماعی و سیاسی احساس مسئولیت کرده و در هر یک از حوزهها نقشی فعال و موثر به عهده بگیرند.
در نظامهای توتالیتر سعی شده تا این شاخصها نسبت به کشورهای توسعهیافته کمرنگتر شود و آزادیهای سیاسی و اجتماعی را برای گروه/گروههای خاص حامیان خود محترم بدارند و مقابله با مشارکتها از دوران خردسالی با موانع بسیاری مواجه میشود که نتایج حاصل از آن در سالهای متاخرتر و بعد از آن خود را به شکل سلولهای منفک و فاقد نگاه حضور در عرصههای مختلف اجتماعی و سیاسی نشان میدهد. در این نوع از دیدگاه جنسیت نیز حائز اهمیت میشود و زنان برای حضور در عرصههای اجتماعی و سیاسی از خردسالی منع شده و یا در هنگام نوجوانی و پس از آن با موانع بسیاری در جامعه هم به واسطهی تفکر غالب حاکم و هم به واسطهی تربیت نسلها مواجه میشوند. در این موارد نیاز به آگاهی بخشی بین نسلی که تاثیر به سزایی در رسیدن به آزاداندیشی و عزت نفس افراد در مواجه با ورود به عرصههای مطرح شده را دارد، احساس میشود و از ضروریات است.
برچسب ها
آزادی آزادی اجتماعی آزادی سیاسی جوانان خط صلح شماره 123 فرانک چالاک ماهنامه خط صلح مشکلات جوانان مشکلات هر روزهی جوانان امروز