
آنسوی شمایلِ ”پلیس فتا“
در نظام اسلامی حاکم بر ایران، بسیار بیش از آنکه بنا بر فهم مردمان باشد، بر نفمیدن مردمان تاکید و ترویج میشود. این خاصیت، برگرفته از شاکلهی روحانیتی است که از دوردستهای تاریخ بدینسوی، هماره خود را “عالم” میدانسته و دیگران را “جاهل”. که روحانیانِ این روزهای ایران برای مردمانی که بفهمند، و برای مردمانی که خودشان برای ترمیم نیازمندیهای علمی خود خروج کنند هیچ سخن تازهای ندارند. در این میان، گرچه برآمدن تشکیلاتی به اسم پلیس فتا، با توجیه بازدارندگی کاربران اینترنتی از ورود به مفاسد اخلاقیِ این پدیده تبلیغ شده است، اما ذات این تشکیلات بنا برسرک نکشیدن مردمان به ذات فهم دارد.
کاربری که در جستجوی مفسده باشد، به اینترنت قناعت نمیکند. که اینترنت، یک فضای مجازی است وکام مفسده جویان با توصیف و ترویج یک لذت مجازی اقناع نمیشود. ما هرگز آسیبهای اینترنتی را –در هر شکل و شمایلش را – نفی نمیکنیم بل فروفشردن یک مفهوم کلی در یک واژهی خاص به اسم مفسده، توهین به همان فهمی است که روحانیان ما از رواجش بیم دارند.
این روزها در ایران، سالهاست که معدلِ فهم و دانش غیر روحانیان بر روحانیان چربیده است. واین چربش علمی و اطلاعاتی، روحانیت کم هوش و کم دانش را با بحرانی بزرگ مواجه کرده است. سابقاً اکثریت مردم بیسواد بودند و روحانیان بخاطر درس خواندگی در نگاه عوام به “آخوند” یا “آقا خوانده” شاخص میشدند. سواد یا همان سیاهه خوانیِ روحانیان درمحدودهی علم فقه، تا همین اواخر برسواد دیگران برتری داشت. اما کار از آنجا به ورطهی بحران درافتاد که سواد و آگاهی دیگران بر سواد و آگاهی روحانیان سایه انداخت. به گمان رهبران روحانی ایران، سرک کشیدن کاربران به هزارتوی شبکههای اجتماعی و اینترنتی است که به همان علم وآگاهیِ برتر سرعت میبخشد و آینده را از حضور موثر روحانیان تهی میکند.
معلوم است که: تاسیس پلیس فتا یا تشکیلاتی به اسم سپاه سایبری، برای مهار اطلاعات وتحلیلها و دریافتهای سیاسی و اجتماعی آزاد و غیردولتی بوده است. ماموریتی که در همان بدو کار، شکست خورده و ناپایدار مینمود. چرا که انسداد اندیشه، بسیار دشوارتر و فرسایندهتر از بستن یک روزنامه یا یک دکهی روزنامه فروشی است.
ظهورسایتها و وبلاگهای فزایندهی فردی و جمعی، آنچنان عرصه را بر حاکمان و سانسورگران تنگ کرد که در وسعتی کمنظیر به مسدود کردن و فیلتر کردن آنها شتاب کردند. سپاه سایبری به استخدام جمعیتی از جوانان پرداخت که هم جویای کار بودند و هم به قدمهای سپاه در این عرصه معتقد بودند. که: سایتهای مفسده جوی را باید هک و نابود کرد. حتی سایتهای دانشمندان و بزرگان ایرانی که با سیاستهای نظام اسلامی مختصری زاویه داشته و دارند.
اگر سپاه سایبری در چارچوب قانون نمیگنجد و مثل بسیاری از کارهای سپاه و بسیج خارج از قاعدهی کلی قانون است، پلیس فتا اما تاسیس شد تا هم با متخلفین برخوردی قانونی بکند و هم کاربران شبکههای اجتماعی همیشه سایهی یک دستگاه قانونی را بالای سرخود حس و لمس کنند.
پلیس فتا امروز پروندههای فراوانی را سامان داده و به دستگاه قضایی سپرده است. در این پروندهها گاه به موضوعات خندهداری بر میخوریم که یک انسان آنسوی مرزها را به غش غش خنده وا میدارد. این که: چرا در سایت خود به شکوه هخامنشیان پرداختهای؟ و یا: چرا دانشجو را صاحب حق اعتراض و اعتصاب دانستهای؟
از سال هشتاد و هشت بدینسوی، تقلیل شانِ “اقدام علیه امنیت ملی” و اطلاق جرائمی چون: نشراکاذیب به نوشتهای با الفاظ متفاوت آنهم در یک وبلاگ شخصی آنچنان شتاب گرفته که جمعی از زندانیان این روزهای پس از سال هشتاد و هشت، بهنوعی با همین نویسندگی و وبلاگ داری و گردانندگی سایتها مرتبطاند. این همه هجوم به محدودهی آگاهی وفرافکری مردمان بهویژه جوانان، همان نگرانی حاکمانی است که از فهم مخاطبان بیواسطهی خود هراس دارند. وگرنه اینان خود بهتر میدانند که ایجاد تنگنا برای یک جوان، حتماً او را برای فروشدن به همان خواستهی ممنوعهی حکومتی حریصتر میکند.
این روزها پلیس فتا در ایران، برای خود صاحب قانون و تشکیلات و ساختمان و ماموران مخصوص است. این پلیس مستقیماً به اشارهی رهبری تاسیس و پرداخته شده و شرح وظایفش پیشاپیش مشخص گردیده است. داستان اینگونه آغاز شد که بیت رهبری، که تا دیروز همهی نشریات را با یک بخشنامهی دوخطی مجاز به احترامی اجباری و رعایت خط قرمزهای حکومتی میکرد، ناگهان خود را سینه به سینه با فضایی درندشت و گسترده و به تعبیری “لجام گسیخته” یافت که مطلقاً این ترتیبات و اجبارات را برنمیتافت واتفاقاً مصراست که: عقدههای تلنبار خود را بر صفحهی مانیتور بیفشاند و آن را برای هزاران فرد دیگر نیز ارسال کند. اینجا بود که آن تقدس بخشنامهای ترَک خورد. و بعدها همین خروج خواستههای از بند رسته درکمال ناباوری بیت رهبری در شعارهای سال هشتاد و هشت بر زبان مردم جاری گشت.
من گاه خود را درکنار ماموران فتا میبینم؛ که اشتهار این روزهای خود را مدیون خون ستار بهشتی میداند. تا چارهای برای مخمصهها و ناچاریهای این تشکیلات پلیسی و اینترنتی بیندیشم. می بینم مشکل ازآنجا پای به اطراف میپراکند که: موضوع محوری ماموریت پلیس فتا، یک تکنولوژی فرامرزی است. چیزی که اگر امروز با توپ و تشر و تکنولوژی جلویش را بگیری فردا از منفذی دیگر و به شکلی دیگر چشم و تن به اندرون میساید. و چون اراده و ریسمان این تکنولوژی در دست دیگرانی است که خودشان آن را پردازش کردهاند، همان دیگران -خواسته یا ناخواسته- محل چندانی برای جولان پلیس فتا باقی نمیگذارند.
پیشنهاد من به همهی بزرگان و صاحب منصبان و بیت رهبری این است که خود را در مسیر پرشتاب فهم مردمان قرار ندهند. بهخصوص آنجا که وسعت فهم مردمان بر حاکمان می.چربد. به این فکر کنند که آلات و ابزار قتل و غارت و مفسده از کبریت و چاقوی آشپزخانه گرفته تا تلفن و ماهواره و خیلی گونههای دیگر دمِ دست همگان است که اگر یکی بخواهد خودش را یا دیگری را بکشد کافی است دست به همان چاقوی آشپزخانه ببرد. یا با فشردن یک فندک جایی را به آتش بکشد. یا سنگی از پیش پا بردارد و بر فرق کسی بکوبد.
بهترین راه برای ایزوله کردن و واکسینه کردن مردم یک جامعه از آسیب های اجتماعی، تحکمهای پلیسی نیست. تحکمهای بیش ازاندازهی پلیسی، دولتمردان و رهبران یک جامعه را از چشم مردم میاندازد و آنان را در سیبل غاصبان جای میدهد تا مرتب در معرض شماتت و مضحکه و ناسزاهای مردمان قرار گیرند. ما باید بیش ازآ نکه راه را بر مردم خود ببندیم، باید راه را برای آنان بگشاییم. این سخن و این پیشنهاد من مطلقاً درخانهی مراجع تقلید ایران خریدار ندارد که آنها معتقدند به زور هم که شده مردم را باید به بهشت برد. حالا کدام بهشت؟ لابد همان بهشتی که دم دروازهاش همین آقایان مراجع وروحانیان حکومتی ایستادهاند.
ماهنامه شماره ٢٧